پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هزاره آتی از آن کیست؟


هزاره آتی از آن کیست؟
نزدیك شدن هزاره‌ای نو، مثل همه انتقال‌های بزرگ دیگر، ما را به عنوان یك ملت و به عنوان یك جامعه جهانی به تفكر درونی واداشته است. علاقه به تحلیل سیاست‌ها و كنش‌های جامعه افزایش یافته است، و تأملات زیادی درباره چالش‌هایی كه نسل آینده پیش خواهند كشید انجام شده است. شكل فعلی حكومت، تأثیر سیاست‌ها و كنش‌های ما بر برخی امور داخلی از جمله فقر، خشونت، اشتغال، نقاط ضعف و قوت نظام آموزش ما، تأثیر چند فرهنگ‌گرایی و جهانی‌شدن، عواملی كه می‌توانند رقابت‌های اقتصادی را بارور سازند یا آنها را از بین ببرند، و اهمیت علم و فناوری برای آینده، از جمله موضوعات مورد نقد و تحلیل بوده است.
● دانشگاه، واسط جامعه و فرهنگ
از زمان تأسیس دانشگاه‌های قرون وسطایی در شهرهای بولونیا و پادوا تا ایجاد دانشگاه‌های تحقیقاتی امریكا، نهادهای آموزش عالی تصویر زنده‌ای از فرهنگ را ارائه داده است و مهمتر از این، ابزار خوبی در شكل دهی به جامعه و فرهنگ بوده است. اما در سال‌های اخیر گروه‌هایی با دلایل مختلفی، ازجمله افزایش شهریه، زوال ضوابط معیار، پرداختن به تحقیقات غیر ضروری و ریختن علم به پای صاحبان قدرت و سرمایه، دانشگاه را نقد كرده‌اند.
با این وجود دانشگاه هنوز«خرابه» نشده است و نگاه جامعه برای یافتن پاسخ برای مسائل خود همچنان به دانشگاه است. با نزدیك شدن هزاره‌ای نو، دانشگاه باید راه پاسخگویی به این چالش‌ها را بیابد، چالش‌هایی كه در همان محیطی به‌وجود آمده است كه دانشگاه در آن به تكاپو و تعالی مشغول است. هر گونه توجهی به تصویر و صورت عمومی فرهنگ و تاریخ بدون بررسی نقش‌ها و تأثیرات دانشگاه ناقص خواهد بود. دانشگاه رابطهٔ خاصی با جامعه دارد و نقش حساسی در بازنمایی و شكل‌دهی به فرهنگ و اثرگذاری بر جامعه ایفا می‌كند. در واقع دانشگاه رسالت چند جانبهٔ مطالعهٔ جامعه، به چالش كشیدن عقاید مرسوم، تولید اندیشه‌های نو، و تكثیر اندیشه‌ها و ارزش‌های اجتماعی در بین دانشجویان و بطور كلی جامعه دارد.
▪ هنگامهٔ تحلیل و نقد بنیادین
نزدیك شدن هزاره‌ای نو، مثل همه انتقال‌های بزرگ دیگر، ما را به عنوان یك ملت و به عنوان یك جامعه جهانی به تفكر درونی واداشته است. علاقه به تحلیل سیاست‌ها و كنش‌های جامعه افزایش یافته است، و تأملات زیادی درباره چالش‌هایی كه نسل آینده پیش خواهند كشید انجام شده است. شكل فعلی حكومت، تأثیر سیاست‌ها و كنش‌های ما بر برخی امور داخلی از جمله فقر، خشونت، اشتغال، نقاط ضعف و قوت نظام آموزش ما، تأثیر چند فرهنگ‌گرایی و جهانی‌شدن، عواملی كه می‌توانند رقابت‌های اقتصادی را بارور سازند یا آنها را از بین ببرند، و اهمیت علم و فناوری برای آینده، از جمله موضوعات مورد نقد و تحلیل بوده است.
در حال حاضر شوق و اشتیاق جدیدی برای به نقد كشیدن دانشگاه به وجود آمده است. رهبران افكار، ویژگی‌ها و ناكارآیی‌های دانشگاه را برشمرده‌اند كه اغلب آنها را می‌توان در زمره چالش‌های آینده به حساب آورد. جدا از مسائل اجتماعی مورد بررسی، این عقیده یا تصویر نمادین وجود دارد كه دانشگاه می‌باید به نمایندگی از جامعه به حل مسائل بپردازد. برخی از نویسندگان با جمع‌آوری بررسی‌ها، كلیات و جزئیات انتظارات از دانشگاه را مشخص كرده‌اند.[۲] برخی دیگر از دانشگاهیان خواسته‌اند كه در آزادی و استقلال علمی خود، مسئولیت و وظیفه سنگین خویش را بپذیرند.[۳]
دیگر منتقدان اظهار می‌كنند كه دانشگاه تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار گرفته و «خرابه» شده است.[۴] گرچه نمی‌پذیریم كه دانشگاه خرابه شده است، اما قبول داریم كه هم در درون و هم در رابطه با بیرون با عوامل ناخوش‌آیندی مواجه شده است. اخیراً برای بسیاری چنین نمودار شده است كه دانشگاه از زوایای متعددی مورد حمله قرار گرفته است. برخی دانشگاه را به علت «خودفروشی» به پیشنهادات اقتصادی بخش صنعت و بازار به باد انتقاد گرفته‌اند، برخی آن را مطیع اوامر حكام در رأس قدرت دانسته‌اند. از جهتی دیگر، دانشگاه به منزلهٔ برج عاجی، جایگاه پرداختن به امور غیر عملی، باطنی و اثیری خوانده شده است. راست‌های سیاسی به دانشگاه می‌تازند چرا كه آنجا مركز بدعت است، و چپ‌ها اكراه دانشگاه را در بررسی مسائل اساسی، محافظه كارانه می‌خوانند. در كنار اینها دانشگاه متهم به افزایش شهریه، پایین آوردن سطح معیارهای علمی و ارائه رشته‌ها و درس‌هایی -مخصوصاً در سطح دكتری- شده است كه بازار به آنها نیازی ندارد. مردم به آینده می‌اندیشند و دراز مدت بودن تأثیرات و علائق دانشگاه توجه منتقدان بسیاری را به خود جلب كرده است. پس دانشگاه به عنوان واسط فرهنگ برای مردم چشم به راه هزاره‌ای نو، كانون خوبی برای به تأمل و تفكر نشستن در اوضاع خویشتن است.
● دانشگاه، چشمهٔ دانایی و توانایی
به‌رغم نقدهای تند، دانشگاه همیشه نهادی بوده است و خواهد بود كه جامعه برای تحلیل و یافتن پاسخ مسائل مهم روز به آن مراجعه می‌كند. در قرون وسطا و در پاسخ به نیاز به آموزش كادری مجرب جهت خدمت در كلیسا، دانشگاه ایجاد شد. كلیسا در آن زمان بیش از هر نهاد دیگری منبع دانش، اخلاق و حكمت بود. فضای فرهنگی آن زمان به گونه‌ای بود كه مردم سئوالات و مسائل خود را با روحانیون مطرح می‌كردند. با افزایش نفوذ كلیسا، روحانیون و دانشگاه قدرت ترغیب و نفوذ اجتماعی یافتند. اعتماد شهروندان به روحانیون و به دانشگاه در اوضاع نابسامانی و نارضایتی اجتماعی بیشتر شد و در این میان دانشگاه به گسترش و تثبیت وجههٔ علمی و فكری خود پرداخت. گرچه وابستگی مذهبی دانشگاه تقلیل یافته است، اما این نهاد همچنان منبع دانش، تحقیق، و تأثیر باقی مانده است، و برای حفظ تصویر استقلال خود تلاش می‌كند.
در واقع، نقش برجستهٔ دانشگاه در فرهنگ، تاریخ در اثر جایگاه امنی است كه دانشگاه برای بررسی جامعه و هدایت كنش‌های اجتماعی دارد. درك بوك رئیس سابق دانشگاه هاروارد در اثر خویش هزینه قریحه[۵] شرح می‌دهد كه دانشگاه‌ها، استادان و محققان آن در آینده امریكا و هر ملت دیگری نقش حساسی دارند، چرا كه دانشگاه منبع اصلی سه جزء اساسی پیشرفت و بالندگی ملت‌ها می باشد: كشف‌های نو، دانش تخصصی، و مردمی فرهیخته (ص ۱۵۸). بوك همچنین اذعان می‌دارد كه دانشگاه‌ها و دانشگاهیان كاركردهای پویای دیگری هم دارند: آنها سنت و فرهنگ ما را تفسیر می‌كنند، انتقال می‌دهند و در راه شناخت جهان و جایگاه ما در آن كمكمان می‌كنند و نقش مهمی هم در ارزیابی و نقد حكومت‌ها، نهاد‌ها، و سیاست‌های عمومی دارند (ص ۱۵۸). می‌توانیم به فهرست آقای بوك بیافزاییم و بگوییم دانشگاه‌ها از طریق دسترسی یافتن به جامعه و ارائه مستقیم مجموعه‌ای از خدمات، تأثیراتی غیرقابل انكاری بر جامعه دارند، نقشی كه در دوران معاصر توسط دیگر نهادهای اجتماعی همچون رسانه‌ها و بازار ایفا می‌شود.
دانشگاه در فرهنگ همه جوامع موفق سرتاسر تاریخ نقشی ویژه و حتی مقدسی داشته است. .برای پاسخ به سئوالاتی كه در برابر ملت قرار می‌گیرد به دانشگاهیان روی می‌آوریم. دانشگاه فرزندان ما را آموزش می‌دهد، در دوره گذر از نوجوانی تا بزرگسالی، و تا استقلال علمی در دوره‌های پیشرفته به آنها كمك می‌كند و در همهٔ این امور به دانشگاه اعتماد داریم. به عنوان ناظر بر جامعه قبولش داریم و حتی امتیاز آزادی آكادمیك هم به آن داده‌ایم چرا كه معتقدیم كه «عقاید دیگراندیشان و رفتارهای غیرمتعارف علمی، در دانشگاه بیش از هر حوزه زندگی نیاز به حمایت ویژه دارد». این نهاد، با آنكه از پشتیبانی اعتماد ما برخوردار است، در صورتی كه در پاسخگویی به نیازهای ما یا برآورده ساختن انتظارات ما به نوعی كوتاهی كند مورد انتقاد بنیادین و شدید قرار می‌گیرد.
● تأثیر تاریخی دانشگاه بر فرهنگ ملی
از همان آغاز، دانشگاه به عنوان مركز اصلی تأثیر بر عینیت‌دهی، استقرار و توزیع فرهنگ بوده است. همانگونه كه قبلا اشاره شد، اولین دانشگاه‌ها در اروپا، كه در قالب دانشگاه‌های پادوا و بولونیا بودند، برای پرورش روحانیون استقرار یافتند. كلیسا روحانیون را برای فراگیری اصول اعتقادی دین، نقش خوددر كلیسا و ضوابط معیار لازم برای عمل به دانشگاه می‌فرستاد. این باور وجود داشت كه اگر به روحانیون به صورت دسته جمعی تصویری واحد از نظریات و عمل مذهبی آموزش داده شود، كلیسا و تعلیماتش از عقاید و سنت اولیه جدا نخواهد شد. با رواج این عقیده كه آموزش مشترك عامل مهمی در تقویت بنیهٔ كلیسا است، روحانیت و به دنبال آن دانشگاه به این پیامد منطقی رسیدند كه باید به دیگر اركان واعضای جامعه توجه كنند. پادوا روحانی می‌ساخت و روحانیون از طریق آموزش مبانی و تعلیمات دینی یكسان به نظام گستردهٔ شهروندان، جامعه‌ای یكدست می‌ساختند و این فرایند حتی در دوران نارضایتی‌های حاصل از جنگ‌های صلیبی هم ادامه داشت.با چرخش توجه دانشگاه از دین به مخاطبان و امور پیرامونی دین، توجهی به ایجاد مقرراتی برای روابط متقابل اجتماعی و شهروندی به‌وجود آمد. بدین معنا كه دانشگاه در بررسی اعمال و آداب جامعه، ایجاد فهمی مشترك و استقرار مجموعه قواعد معیار برای آینده نقشی هدایتگر اتخاذ كرد. این موضوع چندین بار در نسل‌های بعدی تكرار شد. یعنی دانشگاه بر این مبنا كه آموزش مشترك، هماهنگی جامعه را تقویت می‌كند تلاش می‌نماید تا به قاطبهٔ شهروندان دسترسی پیدا كند.
در هیچ جایی تحول آكادمیك بارزتر از توسعه دانشگاه‌های تحقیقاتی امریكا نبوده است. تحول دانشگاه از بنگاهی ایالتی تا نهادی با تأثیرات پردامنه و وحدت بخش در بسیاری از جهات توسعه فرهنگ امریكا را منعكس می‌كند. رئیس دانشگاه هاروارد - نیل رودن استاین - (۱۹۹۶) نقش نهادهای آموزش عالی را به خوبی شرح داده است. او بیان داشته است كه در ابتدای آموزش عالی امریكا، وقتی «هاروارد» در یك سو و «ویلیام و ماری» در سوی دیگر در مراحل ابتدایی توسعه خود بودند، هر دو دانشگاه عملكردشان را در این می‌دانستند كه باید برای ساكنان مذكر منطقهٔ خود تحصیلاتی در علوم انسانی فراهم آورند. پس از دورهٔ اولیهٔ توسعه، هاروارد دانشجویانی از خارج از نیوانگلند هم پذیرفت .اصول اولیه مكتب هاروارد مبتنی بر این نظر بود كه دانشگاه محل استقرار هیئتی از دانشجویانی است كه در آینده رهبران ملی خواهند بود. آنها در دانشگاه گرد هم می‌آیند، دیدگاه‌های متفاوت خود را مطرح می‌كنند، و در تجربهٔ آموزش مشترك، مشاركت می‌جویند و بدین ترتیب اشتراك ایده‌ها، عقاید وارزش‌ها را تقویت می‌كنند. چنین امید می‌رفت كه وقتی این رهبران مذكر در سطح كشور پراكنده شوند،به شكلی مشابه و یكسانی جامعه را رهبری خواهند كرد و از این طریق شهروندانی یكسان و یك صدا پرورش خواهند داد و آینده‌ای مشترك برای جامعه رقم خواهند زد.
با تحول دانشگاه، افرادی كه در امریكا دسترسی به آموزش عالی نداشتند نیز به دانشگاه راه یافتند.كلارك كر این تحول را در سه مرحله شرح داده است.[۶] مرحله اول همانگونه كه بیان شد توسعهٔ كالج‌های علوم انسانی از قبیل هاروارد و ویلیام و ماری برای نخبگان بود.
مشخصه این مرحله «پیروی از میراث مسیحیت» و «آموزش اخلاق» بود. پس از جنگ داخلی امریكا شرایط بروز دومین مرحله فراهم آمد. همانطور كه بسیاری اشاره كرده‌اند جنبش اعطای اراضی به دانشگاه‌ها برنامهٔ درسی دین محور قبلی را تبدیل به علم محور ساخت. همچنین در این مرحله كالج‌ها و دانشگاه‌هایی برای زنان، كاتولیك‌ها و سیاهپوستان ایجاد شد و جمعیت زیادی از دانشجویان به آموزش در سطح كالج دسترسی پیدا كردند. سومین مرحله كه پس از جنگ جهانی دوم رخ داد منجر به گسترش دانشگاه و دسترسی بیشتر به آن شد. این تحول حركتی است از كه مفهوم آموزش را از امتیازی برای گروه‌های ویژهٔ محدودی به حقی برای اكثریتی گسترده وسعت می‌بخشد. مرحله چهارمی هم بر این تحول مترتب شده است[۷] و نشان دهندهٔ دوران گذار است كه در حال حاضر با آن درگیریم. مشخصه‌های این مرحله عبارتند از: «افزایش دقت نظر عمومی، افزایش تداخل سیاسی، درخواست پاسخگویی، و احیای مباحث همیشه موجود درباره ماهیت برنامهٔ درسی».
بنابراین دانشگاه با رشد و تحول خویش دسترسی بیشتر و بهتری به گروه‌های متفاوت یافته است .طی هزارهٔ گذشته گرچه دانشگاه مسیری طولانی را برای دست یابی به هدف اولیه‌اش (پرورش روحانیون) پشت سر نهاده است اما هنوز در این مسیر عمل می‌كند كه ارزش‌ها و عقاید مشترك فرهنگ را منعكس نموده و آموزش دهد و مبنای مشترك یا حداقل مشابهی برای فهم شهروندان را تضمین نماید. حوزهٔ دلمشغولی‌ها و مطالعات تغییر یافته است، اما دانشگاه همچنان به بررسی مهمترین مسائل زمان و مكان مشغول است. دانشگاه‌های امروزی، از هاروارد و ویلیام و ماری گرفته تا دانشگاه كالیفرنیا، تلاش می‌كنند از طریق تدریس، تحقیق و خدمت، چارچوب مشترك فرهنگ را در كنار نقد آن منتقل كنند. از این طریق، دانشگاه قصد دارد با زندگی همهٔ شهروندان در تماس باشد و در فهم فرهنگ نقشی حیاتی ایفا نماید.
● دانشگاه به منزلهٔ معلم، تولید كنندهٔ دانش، و ارائه دهندهٔ خدمات عمومی
در بحث از دانشگاه به منزلهٔ واسط فرهنگ، بهتر است اول نقش‌ها و عملكردهای مختلف آن را از هم مشخص كنیم و بعد به تفكر دربارهٔ آنها بپردازیم. آیین نامه دانشگاه كالیفرنیا و بسیاری دیگر از دانشگاه‌های تحقیقاتی بر این نكته تأكید دارد كه نهاد آموزش عالی باید دانشجویان را آموزش داده، دانش جدید خلق نماید و خدماتی برای جامعه فراهم آورد. این رسالت سه جانبه بیان موجزی از نقشی است كه همهٔ دانشگاه‌ها در فرهنگ و یا جامعه دارند. دانشگاه در هر یك از این سه عملكرد، یك بازنمایی عمومی از فرهنگ ارائه می‌دهد و در تأثیر گذاری بر فرهنگ نیز عمل می‌كند. عامه جامعه بهترین فهم را از نقش آموزشی دانشگاه دارند. دانشگاه در جامعه عاملی است برای توزیع و ترویج علم و ارزش‌های فرهنگی. ایجاد برنامه‌های درسی، به كار گیری روش‌های تدریس و استقرار محیطهای آموزشی همه و همه فرهنگ ما را به نسل‌های آینده منعكس می‌سازند.
دانشگاه از طریق سخنرانی، مشاوره، بحث و انجام كار تجربی آزمایشگاهی و میدانی، اطلاعاتی را كه جامعه نیاز دارد فراهم می‌آورد. این كار به گونه‌ای انجام می‌گیرد كه قوام ساختار اجتماعی را تقویت می‌كند. نیازهای گروه‌های دانشگاهی و مواد آموزش عمومی تحت تأثیر فرهنگ هستند. فرایند تشكیل گروه‌های تخصصی، واحد‌ها، جهت‌گیری‌ها و دیدگاه‌ها حساسیت خاصی به تغییرات در علائق فرهنگی، دانش‌های جدید و دلبستگی‌های محلی دارد. در سطوح برنامه ریزی تغییر در اولویت‌ها به صورت گسترش گروه‌های تخصصی «مهم» و «مرتبط» و آماده سازی و ایجاد گروه‌های جدید ظاهر می‌شود. به عنوان مثال در سال‌های اخیر شاهد ظاهر شدن گروه‌های مطالعات زیست محیطی، علوم اعصاب، مطالعات قومی، مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان، برنامه‌های چند رسآنهای و مهندسی شبكه بوده‌ایم كه هیچكدام از آنها در نسل‌های گذشته وجود نداشته است. تغییر در برجستگی حوزه‌های تخصصی و در نگاه و رویكرد به موضوعات، نشان از زمانمند بودن روح هر رشته دارد. علاوه بر این، جریان فرهنگ اهمیت نسبی عمق نظام رشته‌ای در برابر وسعت نظام میان رشته‌ای مورد نیاز هر نسل از دانشجویان را تعیین و تجویز می‌كند.
بنابراین، اینكه چه چیزی به دانشجویان آموخته می‌شود و چگونه، بر حسب مقتضیات و اولویت‌های زمانه تغییر می‌كند. می‌توان مسائل مرتبط با هر دورهٔ تاریخی را با بررسی و مقایسه صعود و سقوط گروه‌های دانشگاهی، تغییر در واحدها و برنامه‌های دكتری، و چرخش در دیدگاه‌های فكری حاصل از آموزش دانشگاهی درك كرد. مقتضیات و ارزش‌های فرهنگی، در برنامه‌ها و برنامه‌ریزی‌های درسی و همچنین ساختار آموزش عمومی نمود بارزی یافته است. در هر دوره تغییراتی در آنچه باید به فرهیختگان فردا آموخت، رخ داده است. زمانی كانون آموزش علوم، تعلیم آثار كلاسیك و «كتاب‌های اصلی» بوده است درحالی‌كه دوره‌ای دیگر آموزش عمومی را در حوزه‌های علوم، ریاضیات و فناوری لازم دانسته است. مهارت‌های انتزاعی از قبیل، توانایی در حل مسائل پیچیده و برقراری ارتباط می‌تواند كانون اصلی آموزش باشد و برعكس توانایی‌های اصلی را نیز می‌توان به عنوان كسب دانش واقعیات حسی و ملموس تعریف كرد. در روش تدریس، میان تحقق بخشیدن به رویكرد روخوانی و حفظ و توصیهٔ رویكردهای تعاملی و تجربی در نوسانیم. حتی نظام‌های ارزیابی ما هم انحرافاتی دارد و طیفی گسترده از سئوالات چند گزینه‌ای تا ارزیابی‌های پیچیده را در بر می‌گیرد.
بنابراین دانشجویانی كه یك رشته را در زمان‌های مختلف مطالعه می‌كنند، به احتمال زیاد آموزش‌های متفاوتی دریافت خواهند كرد. البته دانشِ دانش‌آموخته محصول آمیزش تجربه‌هایی است كه دانشگاه و دیگر نهادهای آموزشی فراهم آورده‌اند. علائق و تعاملات دانش آموخته در رابطه با جامعه برای همیشه تحت تأثیر این تجربیات آموزشی خواهد بود. نقش اولیهٔ دانشگاه تولید اندیشهٔ نو می‌باشد و در این رهگذار، فرهنگ هم بازنمایی می‌شود. باید تأكید كرد كه دانشگاه تحقیقاتی، مسئولیت دو جانبهٔ تعلیم و تولید دانش جدید را بر عهده دارد. تحقیق و تعلیم، دوگانه و در تضاد و تعارض با یكدیگر نیستند بلكه برعكس، در حالتی ایده آل بنگاه‌های تحقیقاتی تعلیم را تقویت می‌كنند، و به تعامل و برخورد دانشجویان با پرسش‌های نو برای تحقیق می‌انجامد. توسعهٔ دانش در رشته‌ها و از طریق همكاری‌های میان رشته‌ای تداوم می‌یابد.
منابع متفاوتی موضوع تحقیق را تعیین می‌كنند كه برخی شخصی، برخی اجتماعی و برخی فرصت‌طلبانه یا اقتصادی‌اند. برخی از این فشارها برای جامعه قوام بخش هستند.
برای مثال وقتی مسئله‌ای بروز می‌یابد یا حادثه‌ای رخ می‌دهد كه توجه جامعه را جلب می‌كند، محققین هم اغلب به این حوزه توجه می‌كنند. رشد سریع و عمیق تحقیقات ایدز هم در بعد پزشكی و هم در ابعاد رفتاری آن، خواست جامعهٔ تحقیقاتی به حضور فعال برای حل مسائل مبرم و حیاتی را نشان می‌دهد. در علوم اجتماعی و رفتاری هم به همین شكل مثال‌هایی وجود دارد از قبیل حادثه‌ای در دههٔ هفتاد كه زنی به نام كیتی ژنویز كه پیش چشم چندین نفر از هم محله ای‌های آپارتمان نشین خود آنقدر كتك می‌خورد تا می‌میرد، و باعث شد تا دانشمندان به مسئله بی‌عاطفه‌گی در زندگی شهری و فرار از مسئولیت در توده‌ها و اجتماعات توجه نمایند و بدین ترتیب حوزه‌های تحقیق گسترده و با ثمری پدید آید كه به فهم ما از رفتار انسانی كمك می‌نماید.
حوزه‌های تحقیقات بنیادی بیش از تحقیقات كاربردی توجه ارزش‌های فرهنگی را به حیطه‌های تحقیق جلب می‌كند. مثالی كه همیشه برای این امر ذكر می‌شود توجه ملی به تحقیقات علمی انجام شده پس از پرتاب ماهوارهٔ اسپوتنیك است. مثال‌هایی از تحقیقاتی كه در اثر نیاز یا مفهوم مطرح شده توسط جامعه به‌وجود آمده، در همهٔ رشته‌ها از هنرهای زیبا گرفته تا مهندسی وجود دارد. با كشف و انتقال دانش‌های نو به عموم، فرهنگ ملی و جهانی ما به منظور تطبیق با اطلاعات، دیدگاه‌ها، و حتی روال‌های نو تغییر می‌كند. ما برای حل مشكلات و معضلات جامعه به محققان روی می‌آوریم. برای درمان درد‌ها، حفاظت از محیط زیست، و روشن كردن پیچیدگی‌های رفتار انسانی به علم روی می‌آوریم.
تأثیر این عمل بر رقابت اقتصادی مان واضح است. جمعی از اقتصاددانان، از جمله رئیس سابق شورای مشاوران اقتصادی كاخ سفید، لورادندرئا تایسون از دانشگاه بركلی، بارها اهمیت تاریخی تحقیق علمی را بر اقتصاد ملت ما نشان داده‌اند.
گفته می‌شود كه نیمی از رشد اقتصادی ملت ما بعد از جنگ دوم جهانی در اثر پیشرفت‌های علمی و نوآوری‌های فنی است.[۸] بنابراین، سرمایه گذاری دولتی و خصوصی برای بخش تحقیق و توسعه، رشد و رونق اقتصادی برای ملت ما به ارمغان آورده است و نیز صنایع و خدماتی را ایجاد كرده كه نیاز به كار نیروی دانش آموختگان دانشگاه‌ها دارد. از مثال‌های پیش پا افتادهٔ تأثیر تحقیق بر ایجاد صنایع می‌توان به فناوری زیستی (بیوتكنولوژی)، توسعهٔ فرآورده‌های دارویی جدید، و فناوری‌های رایانه‌ای از جمله ریز تراشه‌ها اشاره كرد. ظهور صنایع عظیم تصویر برداری‌های پزشكی از جمله اشعه ایكس، سی‌تی‌اسكن، ام‌آرآی، و غیره نتیجه تحقیقات پایه انجام شده در علوم فیزیك، شیمی و رایانه است. صنایع چند میلیارد دلاری كه از این پژوهش‌ها نشأت گرفته، با بهبود بخشیدن به سلامت و كیفیت زندگی و با ایجاد حوزه‌های نو علایق حرفه‌ای و آكادمیك منجر به ایجاد تحقیقات دیگر، فناوری‌های بدیع و شغل‌های زیادی گردید كه تغییرات عمده‌ای برای ملت ما پدیدآورد. به همین ترتیب، دیگر تحقیقات كاوشگرانه منجر به ایجاد اینترنت گردید.[۹]
تا همین چند سال پیش، در اوایل و اواسط دههٔ نود میلادی، بیشتر امریكایی‌ها چیزی درباره شاهراه‌های اطلاعاتی نمی‌دانستند.
با این وجود، تحقیقاتی كه به این مسائل می‌پردازد و دانش و فناوری كه زیربنای اینترنت است از چند دههٔ قبل در جریان بوده است. در دههٔ چهل وقتی فیزیك‌دانان به تحقیق در ماده مشغول بودند، ترانزیستورها و بعد اسیلاتورهای امواج ریز (مایكرویو) را ابداع كردند. در سال ۱۹۶۶ در مقاله‌ای چنین عنوان گردید كه شاید بتوان نور را از طریق فیبرهای شیشه‌ای به فواصل دورمنتقل كرد. سی سال بعد فیبرهای نوری در سرتاسر جهان كشیده شدند. تأثیر این تحقیق بر فرهنگ چیست ؟ انقلابی در جامعه و در فرهنگ پدید آمد. ارتباطات ملی و جهانی، اتكای به فناوری، و رابطهٔ ما با اطلاعات برای همیشه متحول شد.
و بالاخره اینكه دانشگاه عملكردی در جهت ارائه خدمات عمومی دارد كه تحت تأثیر نیازهای فرهنگ می‌باشد و تأثیری مستقیم بر جامعه دارد. علاوه بر تأثیر آموزش و تحقیق، دانشگاه از طریق كنش مستقیم نیز بر جامعه و فرهنگ اثر می‌گذارد. استادان، كارمندان و دانشجویان دانشگاه برای طیف وسیعی اطلاعات و خدمات ارائه می‌دهند. دانشگاه به صورت ارائه مشاوره‌های حقوقی و تجاری، معالجهٔ پزشكی و غیره به افراد در اجتماعات مختلف خدماتی ارائه می‌دهد. علاوه بر این، در انتقال اطلاعات به عموم و تقویت فهم جامعه از مسائل مورد مطالعه و تدریس نیز تلاش زیادی می‌كند.گزارش كمیته هزاره دانشگاه كالیفرنیا بر این نكته تأكید دارد كه فرد تحصیل كرده در هزارهٔ آتی نیاز به مهارت‌های كلامی، بصری، محاسبه‌ای و حل مسائل دارد و باید توانایی پذیرش و به كارگیری فناوری‌های در حال توسعه و نو را داشته باشد و شهامت و اعتماد به نفس روبه‌رو شدن با ناشناخته‌ها و امور غیرمتعارف را نیز دارا باشد. این گرازش اعلام می‌كند كه كارگران آینده در طول دورهٔ كارشان ممكن است بارها كارشان را عوض كنند همچنین مهارت‌های لازم برای موفقیت در هر كاری در طول زمان مخصوصاً با پیشرفت‌های فناوری، متغیر و متحول می‌شود. پس، بنا به نظر كمیتهٔ هزاره «آموزش، گونه‌های متفاوتی از فرصت‌ها را برای دانشجویان برای ایجاد عادت همیشگی به كنجكاوی در آنان ایجاد خواهد كرد و در عین حال آنها را برای شغل‌ها و زندگی حرفه‌ای آینده آماده خواهد كرد.[۱۰]
اگر دانشگاه مجرای فرهنگ شده است و این امر در زمانی رخ داده كه اتكای فرهنگ بر دانش هر روزه بیشتر می‌شود، پس به یقین فرهنگ ما به آن بخش‌هایی از جامعه بها خواهد داد كه به دانشگاه دسترسی دارد. گفته می‌شود كه در جامعه ما فاصله‌ای علمی و آموزشی به‌وجود آمده است. ما جامعه‌ای به‌وجود آورده‌ایم كه تشكیل شده است از دارندگان و فقرای اطلاعات و آموزش. این فقرای آموزشی و اطلاعات بدون استفاده از محصولات دانشگاه قادر نخواهد بود در پیشرفت‌های قرن آینده سهمی داشته باشند و نخواهند توانست مهارت‌های فنی و تخصص‌های علمی لازم برای موفقیت و سعادت را كسب كنند.
با نزدیك شدن به هزاره‌ای نو، مهم است كه به آموخته‌های دانشگاه پادوا و به حكمتی كه دانشگاه در طول تاریخ اشاعه داده است بازگردیم. اگر می‌خواهیم مردم، فهم ما از جهان و ارزش‌ها و عقاید ما را بپذیرند باید آموزشی سالم و همگانی برای شهروندان ارائه دهیم و این اصل را به رسمیت شناخته و از آن حمایت كنیم. این عقیده كه جامعه‌ای هماهنگ نتیجه آموزش مشترك و همگانی است هنوز وجود دارد اما تلاش برای به عمل كشیدن آن همیشه موفق نبوده است .
اغلب، سرمایه گذاری در بخش آموزشی به عنوان راه حلی برای ارتقای رهبری جهانی ملت‌ها شناخته شده است. معتقدیم كه بهبود نظام آموزشی و تقویت دسترسی و برابری در آموزش كلی ‌موفقیت جامعه است هم در جنبه‌های رقابت بین‌المللی و هم در تلاش برای رو در رویی با چالش‌ها. اما یكی از معضلات بزرگ زمانه ما این است كه كیفیت و دسترسی به آموزش به خوبی در میان اقوام مختلف ملت توزیع نشده است. ندانسته نظامی طبقاتی ایجاد كرده‌ایم كه با نژاد و قومیت هم‌پوشی دارد و اگر در جهت رفع تبعیضات اقدامی به عمل نیاید برای دموكراسی از این هم مخربتر خواهد شد.
از بسیار جهات، مسئله «دانشگاه متكثّر و آگاه به تفاوت»[۱۱] بحث اساسی دانشگاه‌های مدرن شده است. دانشگاه مدرن این امر را با همه جنبه‌هایش منعكس می‌كند و موضوع اصلی اندیشه و بحث رهبران دانشگاه است كه این امر تبدیل به مناقشه‌هایی در بین دانشجویان، استادان، مجریان و سیاستگذاران و همچنین عموم شده است. به طور كلی رهبران دانشگاه توافق دارند كه گردآوردن مردمی با پیش زمینه‌های متفاوت و ایجاد فرصت‌هایی برای جامعهٔ معلمان، محصلان و محققان برای آموختن از و دربارهٔ همدیگر، برای دانشگاه ضروری است. آنها این امر را به عنوان جزء جدائی‌ناپذیر آموزش دانسته و آن را برای موفقیت دانشگاه مدرن، اساسی و برای تقویت و حمایت از انسجام ملی و مردم‌سالاری موفق، بنیادین دانسته‌اند. دیگر مشاركت كنندگان در جامعهٔ آكادمیك و شاهدان و ناقدان خارج از نظام آموزش، نظرات مختلف و متفاوتی ارائه می‌دهند.
گاه چنین عنوان می‌شود كه تكثّر فرهنگی در دانشگاه از كیفیت آموزش می‌كاهد. این مخالفان ادعا می‌كنند كه پذیرش گروه‌های متفاوت، خواه اقلیت‌های داخلی باشند یا شركت كننده‌های بین‌المللی، كیفیت آموزش و تحقیق را به خطر می‌اندازند. آنها می‌گویند تكثّر فرهنگی در كلاس درس محققان كمتری تولید می‌كند و توانایی دانشگاه در تولید تحقیقات و پژوهش‌های كیفی را كه می‌تواند رهبری اجتماعی و اقتصادی جامعه ما را تحریك كند، به مخاطره می‌اندازد. علاوه بر این گفته می‌شود كه اتخاذ برنامه‌های درسی با موضوع مطالعهٔ فرهنگ‌ها و چند فرهنگ گرایی بازده آموزشی ما را كاهش می‌دهد. چنین ناقدانی اغلب دستاوردهای حاصل از مشاركتی كه در محیط دانشگاه‌های تحقیقاتی مختلف گزارش شده است را نادیده گرفته‌اند.[۱۲]
به طور كلی می‌توان گفت كه تكثّر و تفاوت فرهنگی در دانشگاه كیفیت سازمانی را خیلی بیشتر از آنكه از اعتبار بیاندازد، قوام می‌بخشد و به آن كمك می‌كند.[۱۳] تكثّر و تنوع در دانشگاه به ظاهر مسئله و دلمشغولی امروز است، اما به اشكال مختلف در طول تاریخ دانشگاه بروز یافته است. در دانشگاه قرون وسطا وقتی بنا شد این نهاد از مرزهای رهبانیت فراگذرد، مسئله تكثّر و تنوع فرهنگی هم وجود داشت. در سال ۱۸۴۲ هاروارد با پذیرش دانشجویان از ایالات مختلف مغرور بود. در آن زمان، وقتی هاروارد سه دانشجوی ویرجینیایی را در كلاس‌هایش پذیرفت اولین مراحل تكثّر و تفاوت طی شد. یكی از این دانشجویان پسر رابرت ای. لی بود. از این دستاورد اولیه خیلی فراتر رفته‌ایم و امروزه تحقیقات و كارهای علمی، كلاس‌ها و بحث‌های فكری همه از مزایای بی بدیل تنوع و تكثّر دانشجویان و استادان بهره می‌برد كه زمینه‌های فردی متفاوتی داشته اند. بسیاری از دانشگاهیان تنوع و تكثّر را برای كیفیت فكری و برای تخیل خلاقی كه ایده‌های نو، ایجاد فناوری‌های بدیع و تحول ضوابط معیار و رسوم فرهنگی را سبب می‌شود، ضروری و اساسی خوانده‌اند.
پس هزارهٔ بعدی از آن كیست ؟ هزارهٔ بعدی از آن جهانیان است. هر تلاشی در محدود كردن حوزهٔ مشاركت و سهم دیگران در این عصر، بی‌شك منجر به حذف كل فرهنگ ما از عرصهٔ جهانی خواهد شد. وقتی محققانی را به نمایندگی از بخش‌های مختلف كشور و جهان، با دیدگاه‌های متفاوت، و با آزادی در به پرسش كشیدن عقاید یكدیگر دور هم جمع آوریم، به جامعه فایده رسانده‌ایم. برای آنهایی كه می‌خواهند آزادانه و بدون توجه به مناقشات به مطالعه و تفكر بپردازند، عقاید را به زیر سؤال ببرند و مفاهیم جدید مطرح كنند، دانشگاه‌های سراسر جهان به عنوان جایگاهی ایده ال شناخته شده‌اند. دانشگاه فرهنگ را منعكس و خلق می‌كند و اعوجاجات پدید آمده در آن را به چالش می‌كشد. دانشگاه برای حفظ مهمترین نقش خود باید به پرداختن به همهٔ جنبه‌های رسالت خویش ادامه دهد، بدین‌ترتیب آیندهٔ دانشگاه تضمین می‌شود و در نتیجه جهان پویایی و زندگی خود را از دست نمی‌دهد.
References
Bok, D. (۱۹۹۳). The Cost of Talent: How Executives are Paid and How it Affects America. New York: Free Press.
Bowen, W. G., & Bok, D. (۱۹۹۸). The Shape of the River: Long-Term Consequences of Considering Race in College and University Admissions. Princeton. NJ: Princeton University Press.
Clinton, W. J., & Gore, A. (۱۹۹۴). Science in the National Interest. Washington, DC: Executive Office of the President.
Douglass, J. A. (۱۹۹۸). A Certain Future: Sputnik, American Higher Education and the Survival of a Nation. Manuscript submitted for publication.
Graham, H. D., & Diamond, N. (۱۹۹۷). The Rise of American Research Universities. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
Greenwood, M. R. c. (۱۹۹۵). "Societal Expectations from Research Universities and the Higher Education system". In K. Patel (Ed.), Reinventing the Research University (pp. ۳۱-۴۳).Los Angeles: Regents of the University of California.
Kennedy, D. (۱۹۹۷). Academic Duty. Cambridge, MA: Harvard University press.
Reading, W. (۱۹۹۶). The University in Ruins. Cambridge, MA: Harvard University press.
Rosenawieg, R. M. (۱۹۹۸). The Political University: Politics, and Presidential Leadership in the American Research University. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
Rudensine, N. (۱۹۹۶, April). The Uses of Diversity. Harvard Magazine, pp. ۴۹-۶۲.
University of California, Santa Cruz. UCSC at a Crossroads: Advisory Report of the Millennium Committee. Santa Cruz: UCSC Administration Advisory Report, Chancellor Office.
NOTES
[۱] Greenwood, M.R.C., North, Karen and Dollenmayer, Judith. “Whose Millennium? The University as a Medium of Culture” in American Behavioral Scientist, March ۱۹۹۹, Vol. ۴۲, issue ۶, pp. ۱۰۴۱-۱۰۵۲.
[۲]Rosenzweig, ۱۹۹۸
[۳] Kennedy, ۱۹۹۷
[۴] Reading, ۱۹۹۶
[۵] Derek Bok, ۱۹۹۳
[۶] Greenwood, ۱۹۹۵
[۷] Ibid.
[۸] Douglas, in press
[۹] Clinton and Gore, ۱۹۹۴
[۱۰] University of California, in press, p. ۱۱
[۱۱] Diversity
[۱۲] Graham and Diamond, ۱۹۹۷
[۱۳] Bownen and Bok, ۱۹۹۸
مترجم: اسماعیل یزدان‌پور (نوشته شده توسط:ام. آر. سی. گرینوود، كارن كواكس نورث، و جودیث دالن می‌ی)


همچنین مشاهده کنید