جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا
ایران و شیوه تولید آسیایی
ماهیت نظام اقتصادی و اجتماعی ایران و شكل دولت ایرانی در گذشته یكی از اساسیترین مباحث مربوط به جامعهشناسی سیاسی ایران بوده است.
شیوهی تولید آسیایی بههمان اندازه كه نظریهای در مورد شیوهی تولید است. نظریه دولت نیز هست. این بدان خاطر است كه دولت در این نظریه بهعنوان یك متغیر مستقل مورد تأكید قرار گرفته است. شیوهی تولید آسیایی نیز همانند فئودالیسم نظامی است كه در آن زمین، ابزار تولید میشود. فرق این نظریه با فئودالیسم در آن است كه شیوه كسب مازاد از طریق مالیاتبندی بوسیله دولت صورت میگیرد. همه مازاد توسط دولت كسب میشود و دولت مالك ثانوی دارایی ارضی و صنعتی است. در فئودالیسم، ماهیت از هم گسسته حاكمیت ناشی از استقلال اشراف و زمیندار و صاحبان مشاغل شهری از دولت است. یعنی هم در زمین و هم در حرفههای صنعتی شهری، مالكیت خصوصی وجود دارد. احتمالاً در بحث دولت نظریهی استبداد از سوی نظریهپردازان گوناگونی مطرح شده است كه میتوان آنها را بههمراه با آقای كاتوزیان در یك طیف قرار داد. از جمله «ویتفوگل» مشهورترین متفكر نظریهی استبداد است. وی بحث استبداد شرقی را مطرح كرده است.
«مونتسكیو» نظریهپرداز دیگری است كه به طرح نظریهی استبداد پرداخته است.
«كارل ماركس» با طرح مسأله شیوه تولید آسیائی، نظریهی استبداد شرقی را مطرح میكند. همچنین «ماكس وبِر» نظریه استبداد شرقی را مطرح كرده است. بهلحاظ تاریخی هرودت مقدمترین فرد در اینگونه مباحث است. او قسمت عمدهی كتاب خود را به تاریخ شرق اختصاص داده و آنچنان دقیق و مفصل تاریخ ایران، مصر و سكاها را نوشته كه نوشتهاش یكی از معتبرترین منابع تاریخ شرق و ایران است. با وجود كشفیات بیشمار باستانشناسی، كتاب هرودوت مثل قبل پایهی عمدهی تاریخنویسی شرق را تشكیل میدهد.
وی در كتابش بر اهمیت آبیاری مصنوعی در مصر و ایران تأكید میكند و رابطهی آن با تشكیلات سیاسی را میبیند.
تاریخنگاران دیگر روم و یونان هم از شرق و ایران نوشتهاند؛ در شرح جنگهای ایران و یونان گاهگاهی به ایران و استبداد حكومتی آن اشاره كردهاند. مثلاً پلوتارك حكومت ایران هخامنشی را در قیاس با نظام حكومتی در یونان، استبدادی میبیند.
از اواخر قرون وسطی كه رابطهی شرق و غرب افزایش یافت و توجه اروپا به آسیا بیشتر شد، شبكههای وسیع آبیاری و حكومتهای استبدادی شرقی توجه اروپاییان را به خود جلب كرد و تاریخ شرق مورد بحث قرار گرفت. عمدهترین پدیده تاریخ شرق استبداد و رابطهی آن با تولید كشاورزی بود.(۱)
منتسكیو در كتاب روحالقوانین دربارهی آسیا و حكومتهای استبدادی آن مطالبی نوشت. او ایران، چین، هند و ژاپن را جزو كشورهای استبدادی دانست. منتسكیو میگوید: در استبداد شرقی همگان برابرند، و تساویشان در ترس و ناتوانی در برابر قدرت حكومت است. در نظام استبدادی هیچ قدرتی در مقابل حكومت وجود ندارد فقط قدرت موقتی مذهب است كه گاهی در مقابل حكومت قرار میگیرد.
نظریهی «استبداد شرقی» كه بهوسیلهی منتسكیو صورت مدون امروزی بهخود گرفت، به تأثیر از روحیه «اروپای مركزی» و نادیده انگاشتن نقش و سهم تمدنهای كهن در ساخت فرهنگی و اجتماعی جهان، برای مشرقزمین و به تبع آن ایران، تعاریف ویژهای در پی داشت. منتسكیو سازمان سیاسی آسیا را براساس دو عامل طبیعی مشخص یعنی وجود دشتهای وسیع و عدم اعتدال آب و هوایی و استبداد شرقی میدانست.(۲) این نظریه زیرساخت پیشداورانهی غالب نویسندگان و صاحبنظران اروپایی از هگل تا جان استوارت میل را در نگرش به جوامع آسیایی در بر گرفت.
اقتصاددانان كلاسیك و محققان علوم اجتماعی، اشاراتی به حكومتهای آسیایی و استبدادی داشتهاند. آدام اسمیت، ریچارد جونز و جیمز میل از این زمرهاند. آدام اسمیت دربارهی نقش آب در چین و دیگر كشورهای آسیایی نوشت، از قدرت حكومت در كشورهای چین، مصر قدیم و هند یاد كرد. جیمز میل دربارهی شكل حكومتهای آسیایی اظهاراتی نمود ریچارد جونز از جوامع آسیایی تصویری از اقتدار و خشونت بهدست داد و بالاخره اصطلاح استبداد شرقی (Oriental Despotism) بهوسیلهی استوارت میل بهكار برده شد.
اما نه هرودوت و نه آدام اسمیت و نه منتسكیو داعیه نظریهپردازی تاریخ بشری را نداشتند. با نظریات ماركس در مورد تاریخ قانونمندیها هم شروع میشود و در این میان پارادكسی بهوجود میآید به نام نظام آسیایی. در گذشته از استبداد آسیایی سخن گفته میشد و تمام میشد. ولی در نظریات ماركس از یك طرف تاریخ پیشسرمایهداری به نظامهای اشتراكی ابتدایی، بردهداری و فئودالیسم تقسیم میشود و از طرف دیگر از نظامی هم صحبت میشد به نام نظام آسیایی.
ماركس در مقدمهیی بر نقد اقتصاد سیاسی از شیوهی تولید آسیایی نام برد. منظور ماركس از شیوهی تولید مجموعه مناسبات و نیروهای تولیدی بود.
ماركس شیوه تولید آسیایی را مستقل از شیوه تولید باستانی و شیوه تولید فئودالی میداند. لذا گفتن اینكه منظور او از شیوهی تولید آسیایی ویژگی فئودالیسم یا بردهداری در شرق بوده است. نارواست. چون او در كنار شیوه تولید آسیایی، شیوه تولید باستانی و شیوهی تولید فئودالی را قرار داده است.(۳)
ماركس میگوید: ارزش اضافی در جامعهی بردهداری بهوسیله بردهدار، در جامعهی فئودالی بهوسیلهی فئودال، در جامعهی سرمایهداری بهوسیلهی سرمایهدار و در جامعهی آسیایی بهوسیلهی دولت غصب میشود لذا دولت و ادارات آن استثمارگران جامعهاند. او راجع به مسئلهای آبیاری، شكل تولید كشاورزی و رابطهی آن با نهاد سیاسی، میگوید: «شرایط اقلیمی و منطقهیی بهویژه سرزمینهای وسیع كه از صحرای آفریقا، عربستان، ایران، هند آبیاری مصنوعی از طریق كانالكشی و امور آبیاری كه اساس كشاورزی شرق را تشكیل میداد نیازمند بود ... این ضرورت ابتدایی اقتصادی و استفادهی مشترك از آب، دخالت نیروی متمركز حكومت را ضروری گردانید ... از اینرو یك كاركرد اقتصادی به تمام حكومتهای آسیایی محول شد و این وظیفهی جواب گفتن به كارهای عمومی بود».(۴)
همراه با این خصوصیات نظام آسیایی دارای اقتصادی طبیعیست و دهكدهها واحدهای مستقل اقتصادیاند. ماركس میگوید: «از جانب دیگر، در آسیا این واقعیت كه مالیاتهای دولتی اساساً از اجارههای قابل پرداخت جنسی تشكیل شده است وابسته به شرایط تولید است كه با تداوم و نظم پدیدههای طبیعی بازتولید میشوند. و این شیوهی پرداخت به نوبهی خود به حفظ شكل باستانی تولید تمایل پیدا میكند».
با این همه سؤالهای بسیاری برجای میماند. ماركس خصوصیات بسیاری از سیستم را نشناخته است. معلوم نیست نظام آسیایی چگونه و كی بهوجود آمده و چگونه و كی از بین میرود؟ میزان رشد ابزار تولید در این سیستم روشن نیست و به هر حال نمیتوان سیستم آسیایی را حتی در تئوری شناخت.
پس با شكل ثابت حكومت و شكل ثابت جماعات، كجا باید تحول جوامع آسیایی را دید؟
ماركس در دست نوشتهی صورتبندیهای اقتصادی پیشسرمایهداری مینویسد:
«بهنظر میرسد كه استبداد شرقی منجر به فقدان مالكیت میشود. ولی اساس آن مالكیت قبیلهای یا اشتراكیست كه در اكثر موارد از طریق تركیبی از مانوفاكتور و كشاورزی در اجتماع كوچك، كه بدین ترتیب كاملاً خودبسنده شده و تمام شرایط تولید و اضافه تولید را در بر میگیرد، بهوجود میآید».(۵)
ماركس در این جمله علت فقدان مالكیت در جامعهی آسیایی را استبداد حكومتی نمیداند، بلكه برعكس اساس آنرا مالكیت قبیلهای میداند. اگر چنین نمیكرد و استبداد حكومت را عامل فقدان مالكیت میدانست، در مقابل روش خود قرار میگرفت. در روش ماركس برای تبیین شكل حكومت باید به تولید مراجعه كرد و نه برعكس. بهطور كلی میتوان گفت مبنای اساسی نظریه ماركس بر روی اقتصاد قرار دارد. ماركس معتقد بود وقتی شیوه تولید تغییر كند، نظام روابط اجتماعی نیز تغییر خواهد كرد. وی یك روند پنج مرحلهای را در جهان بهصورت تاریخی ارائه میكرد:
كمون اولیه ـ دوره بردهداری ـ دوره فئودالیته و كشاورزی ـ دوره سرمایهداری ـ كمون ثانویه.
مطابق عقیده ماركس، جهان بشریت این دورههای تاریخی را طی كرده و خواهد كرد. لكن نكتهای كه در اینجا وجود دارد آن است كه در شرق هیچ دورهای تحت عنوان دورهی بردهداری وجود نداشته است. به این معنا كه دورهای سراغ نداریم كه بردهداران در شرق، اقدام به تشكیل دولت نموده و یك سیستم فرهنگی، سیاسی و حقوقی تشكیل داده باشند. در حالیكه این مسأله در غرب وجود داشته است. در یونان باستان رسماً دو گروه شهروندان و بردهها وجود داشتند. ارسطو نیز در كتاب سیاست آنرا تئوریزه نموده است. ارسطو معتقد بود بردهها از خصلت انسانی تهی هستند. آنها حیواناتی هستند كه در شكل انسانها، موظّف به خدمت نمودن به انسانهای واقعی میباشند. لذا در آنجا دو گروه وجود داشتند، یكی اقلیّت شهروندان و دیگر اكثریتی كه جزء شهروندان محسوب نمیشدند بلكه موظّف بودند به شهروندان خدمت كنند و چون شهروندان در اقلیّت بودند و میتوانستند بهصورت دموكراسی مستقیم تصمیمگیری نمایند. به هر صورت بردهداری در این دوران یك نظام خاص را درست كرده بود. اسلام در زمانی ظهور كرد كه این نظام بردهداری، در دنیا شكل گرفته بود و لذا اسلام با آن به مخالفت مستقیم برنخواست. بلكه با تعریف یك سیستم حقوقی متناسب با آنچه در دنیا وجود داشت، سعی كرد تا در درازمدت آنرا به صفر برساند و با هر بهانهای یك برده آزاد میشد.
بههر صورت این مسأله در شرق بهصورتی نظاممند وجود نداشت.
ماركس یك تحلیلی دارد كه میتواند در پاسخ این اشكال بكار آید:
بهعقیده ماركس، ما در شرق از ابتدا با پدیده استبداد مواجه بودهایم. وی بحث شیوهی تولید آسیائی را در شرق مطرح كرد كه بر این اساس تفاوتی بین شرق و غرب وجود خواهد داشت. این در حالی است كه برخی معتقد بودند تئوری ماركس برای تمام دنیا و بدون هرگونه تفاوتی وجود دارد و لذا تمام تلاششان این بود كه برای هر چیزی در دنیا یك تاریخ ماركسیستی ارائه كنند. حتی برای ظهور اسلامی نیز تاریخی ماركسیستی ارائه میكردند.(۶)
انگلس نیز نظری مشابه نظر ماركس را میپذیرد. او رابطهی نهاد سیاسی با تولید كشاورزی در شرق را بیان میكند، و علت حكومتهای استبدادی در شرق را شرایط اقلیمی میداند. از نظر انگلس حكومتهای استبدادی مسئول ساخت، حفظ و نگهداری تأسیسات آبیاری هستند. تأسیساتی كه بدون آنها امر كشاورزی امكانپذیر نیست.
ماركس و انگلس از ویژگیهای آسیا و شرق بهعنوان شیوهی تولید یاد كردند و متفقاً در كتابها و مقالات و نامههایشان در این مورد بحث كردند. هر دو نظام تاریخی آسیای باستان را نظام آسیایی نامیدند، ولی هیچگاه این شیوه تولید را دقیقاً تحلیل نكردند و جای آنرا در تاریخ مشخص نكردند.
شك نیست كه خصوصیات شمرده شده در نظریهی شیوهی تولید آسیایی بسیاری از ویژگیهای آسیا را در بر دارد، ولی شیوهی تولید نامیدن این ویژگیها باعث بهوجود آمدن بحثهایی گردید كه هنوز هم حل نشده است.(۷)
لنین هم این اصطلاح را بهكار برده است، و از استبداد شرقی و شیوهی تولید آسیایی استفاده كرده، او از شیوهی تولید آسیایی، بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری یاد كرده است و شیوهی تولید آسیایی را یكی از چهار نظامی دانسته كه در آنها تضادِ انتاگونیستی یا آشتیناپذیر برقرار است. او در چند جا جامعهی روسیه را نیمهآسیایی، و رژیم تزار را استبداد شرقی نامیده، و نوشت كه استبداد آسیایی را در تاریخ روسیه میبیند.لنین در بحث با پلخانف راجع به ملی كردن زمین، بحث شیوهی تولید آسیایی را میپذیرد.
ویتفوگل در كتاب استبداد شرقی خود از بحث پلخانف و لنین یاد میكند و نتیجه میگیرد كه لنین در هراس از احیاء شیوهی تولید آسیایی بوده است. و حتی در جاهایی كه منظور لنین از احیاء، احیاء سرمایهداری بوده است؛ او از گفته لنین احیاء شیوهی تولید آسیایی را استنباط میكند.
لنین نظریه شیوهی تولید آسیایی را پذیرفت. چنانچه میگوید: «كلیه رسوم شرقی، دال بر عدم وجود مالكیت خصوصی زمین است.(۸)
با این همه لنین در كتاب دولت و انقلاب ذكری از دولتهای استبدادی شرقی نكرد. مأخذ اساسی او منشاء خانواده بود. او این كتاب را یكی از بهترین كتابها راجع به دولت و منشاء آن دانست. و این سبب شد تا ویتفوگل شدیداً به كتاب دولت و انقلاب و مأخذ اساسی آن یعنی منشاء خانواده حملهور شود. چرا كه این دو كتاب نامی از شیوهی تولید آسیایی نبرده بودند. ویتفوگل میگوید: لنین چشم خود را به روی حقایق قاطع آسیای باستن و رژیم تزاری بست و به حقایق نظام نیمهآسیایی روسیه توجهی نكرد.
ویتفوگل در كتاب استبداد شرقی كاربرد سرمایهداری آسیایی در روسیه به وسیلهی لنین را دلیل قبول شیوهی تولید آسیایی بهوسیله لنین میداند. در صورتی كه در كاربرد سرمایهداری آسیایی، سرمایهداری و قوانین آن عام و آسیایی خاص و ویژه است. پس خلط سرمایهداری آسیایی با شیوهی تولید آسیایی یك اشتباه در روش است.
بههر حال لنین، بسیاری از اوقات از فئودالیسم روسی، و نشیب و فرازهای آن صحبت میكند، و از ضربههایی كه در اواسط قرن نوزدهم به آن خورد یاد میكند. و این نشانهی آن است كه او نیز نظیر ماركس و انگلس، نه تنها دقیقاً نظام آسیایی را مشخص نكرده است، بلكه خیلی از اوقات آنرا نادیده گرفته است؛ همچنانكه انگلس در منشاء خانواده چنین كرده است. لنین هم از ۱۹۱۷ كه دولت و انقلاب را نوشت دیگر از این شیوهی تولید صحبتی نكرد، و حتی بارها بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری را سه نظام متخاصم پیش از سوسیالیسم نامید.
شكست انقلاب شهری چین در دههی بیست میلادی، بحث قدیمی شیوهی تولید آسیایی را داغتر كرد و آنرا تبدیل به بحثی سیاسی نمود.
بحث شیوهی تولید آسیایی به بحثی سیاسی تبدیل شد. پس برای حل آن كنفرانسی در سال ۱۹۳۱ در لنینگراد تشكیل گردید.
كنفرانس، عقاید ریازانوف، وارگا، بوخارین و مادیار (Madyar) را رد كرد. نتیجه كنفرانس این بود كه شیوهی تولید آسیایی همان ویژگی فئودالیسم در آسیاست. كنفرانس اعلام كرد: «با شیوهی تولید آسیایی، ماركس ویژگی آسیا را بیان كرده است».
پشتیبانان این نظریه، گودز (Godes)، یولك (yolk) و دوبرفسكی (Dubrovsky) بودند.
سخنان گودز، یولك و دوبرفسكی عمدتاً سیاسی بود. آنها به فكر راهحل انقلاب چین بودند نه یافتن چگونگی تاریخ شرق.
بههر شكل كنفرانس لنینگراد پایان یافت و دستورالعمل آن اجراء گردید.(۹)
و اما استرووه (Struve) تاریخدان بزرگ شوروی، كه تحقیقات زیادی در مورد تاریخ شرق كرده، و در تاریخ بینالنهرین، مصر و ایران و دیگر كشورهای آسیایی صاحبنظر است، گفتههایی دربارهی شیوهی تولید آسیایی دارد. او در سال ۱۹۲۸ شیوهی تولید آسیایی را رد كرد، و همان مراحل پنجگانهی تاریخ در آسیا را پذیرفت. اما در سال ۱۹۳۱ مدعی شد كه در مصر قدیم شیوهی تولید آسیایی وجود داشته است. استرووه میگوید «دهقان مصری ـ در بسیاری از موارد زمین داشت ولی آب نداشت. و فقط اجازهی استفاده از آنرا داشت. انسان مصر قدیم برای اینكه نشان دهد، تحت انقیاد شخص دیگری است میگفت. من بر روی آب او، یا بر روی كانال آب او قرار دارم
استرووه بعد از ۱۹۳۱ شیوهی تولید آسیایی را رد كرد و گفت كه در مصر باستان بردهداری وجود داشته است؛ و از این به بعد در سخنرانیها و نوشتههایش كوشید از تئوری وجودِ نظام بردهداری در شرق باستان دفاع كند. او از سال ۱۹۳۴ كه عضو آكادمی علوم شد، تا زمان مرگش در سال ۱۹۶۵ همیشه كوشا بود تا بردهداری در شرق باستان را به اثبات برساند؛ بهطوری كه این عقیده بهوسیلهی اكثر محققین شوروی پذیرفته شد.
بعد از سال ۱۹۳۱ كوشش اغلب تاریخدانان شوروی معطوف به اثبات وجود فئودالیسم در شرق شد. آنها كوشش داشتند تا اثبات كنند كه شیوهی تولید آسیایی همان فئودالیسم آسیایی است. پریگوزین در سالِ ۱۹۳۴ نوشت، شیوهی تولید آسیایی نمونهی خاصی از فئودالیسم میباشد، گرینیویچ در سال ۱۹۳۶ از فئودالیسم شرقی دفاع نمود و شیوهی تولید آسیایی را بوروكراسی استبدادی نامید. استرووه در سال ۱۹۳۸ در نوشتهیی كوشید وجه تولید آسیایی را ویژگی فئودالیسم آسیا قلمداد كند.
با این همه كنفرانس ۱۹۳۱ نتوانست به نتایج دقیقی دست یابد، و این مسئله باز بهصورت پیچیدهی گذشته باقی ماند. بعد از كنفرانس، شیوهی تولید آسیایی از بحثهای تئوریك خارج شد؛ و دیگر نه در كتابهای اقتصاد سیاسی، و نه در كتابهایی كه راجع به فلسفهی لمی نوشته میشد، اثری از شیوهی تولید آسیایی نبود. بهطوری كه دایرهٔالمعارف بزرگ ۵۱ جلدی شوروی ذكری از شیوهی تولید آسیایی نكرده است. این سكوت خود دلیل حل نشدن دقیق مسئلهی مطروحه بود.
اما كارل ویتفوگل در آمریكا كتابی درباره شیوهی تولید آسیایی به نام استبداد شرقی نوشت. او به قول خودش نظام آسیایی را بررسی كرد، و مواردی را كه بهوسیلهی ماركس و انگلس بیان نشده، یا به اشتباه ذكر شده بود مشخص كرد. او تمام مسایل اجتماعی شرق را در رابطه با آب میبیند. در كتاب استبداد شرقی، اصطلاحاتِ جامعهی آبی، اقتصاد آبی، كشاورزی آبی، رژیم سیاسیِ آبی، حكومت آبی، دولت آبی، مدیریت آبی، مالیات آبی، توسعه آبی، ملك آبی، قوانین آبی، استبداد آبی، دنیای آبی، نظام آبی، خطهی آبی، كشورهای آبی، رهبری آبی ـ رهبری سیاسی به چشم میخورد.
ویتفوگل معتقد است، در شرق تضادهای اجتماعی زیادی یافت میشود، در صورتیكه مبارزهی طبقاتی دیده نمیشود. او با طرح مسئلهی آب، مبارزهی طبقاتی در شرق را نفی میكند. و با استناد به اینكه ماركس با تمام علاقهیی كه به طرح مبارزهی طبقاتی داشته، راجع به مبارزهی طبقاتی در نظام آسیایی صحبتی نكرده است، نتیجه میگیرد كه او نیز در شرق مبارزهی طبقاتی نیافته است. ویتفوگل معتقد است باید اقتصاد سیاسی جدیدی جهت جوامعی آبی تدوین كرد و خود بهعنوان تدوینكنندهی اقتصاد سیاسی جوامع شرقی، كتاب استبداد شرقی را نوشت. در این كتاب او مینویسد در جوامع آبی تضادهای اجتماعی جانشین تضادهای طبقاتی میشوند. این تضادهای اجتماعی عارتند از:
۱ - تضاد بین مردم بخشهای مختلف؛
۲ - تضاد بین مردم و حكومت؛
۳ - تضاد بین افرادِ حكومت.
ویتفوگل بهشدت به كنفرانس ۱۹۳۱ و نتایج آن میتازد، و نفوذ عقاید استالین در آن را نتیجهی به بنبست كشیده شدن كنفرانس میداند.(۱۰)
ویتفوگل معتقد است در نظام آسیایی، بوروكراسی جانشین مالك میشود، و لنین با ندیدن این مسئله مهم در روسیه در كتاب تكامل سرمایهداری ... به درك اقتصاد روس نایل نشده است.
او دربارهی «دولت و انقلاب» لنین هم اینرا میگوید. اینكه دولت استبدادی تزاری خود جانشین طبقهی حاكمه شده و لنین این را درك نكرده است. اینكه لنین با كپیبرداری از جامعهی اروپایی، روسیه را مطالعه كرده است و لذا شرایط اقتصادی روسیه را در نیافته است.
نظریه تولید آسیایی ماركس با ارائهی تئوری «جامعهی آبیاری» «كارل ویتفوگل»(۱۱) به شكلی دیگر در نیمهی دوم سدهی بیستم ادامه یافت. براساس این تئوری، استبداد شرقی بهدلیل ضرورتی طبیعی ـ جغرافیایی، كه همان كمبود آب در قارّهی آسیاست، شكل گرفته و نظام سیاسی متناسب خویش را كه دستگاه عظیم دیوانسالاری است، پدید آورده است. هرم قدرت جامعه شرقی بهنظر ویتفوگل از دو بخش «حكومتگر» و «حكومت شونده» تشكیل شده است و در بافت اجتماعی و سیاسی آن، نهادهای خودمختار و خودگردان كه بتوانند میزان اِعمال نفوذ قدرت استبدادی را محدود كنند، وجود ندارد. استبداد شرقی ویتفوگل بیانگر سختترین شكل قدرت مطلقه و استبداد تامّ فردی است و دولت شرقی بهعنوان یك نهاد بیرقیب سیاسی با حذف همهی ساختها و نهادهای غیردولتی اجتماعی بهصورت نیرویی قدرتمندتر از جامعه درآمده است.(۱۲) اِشكال نظریهی ویتفوگل برخورد گزینشی او با كل واقعیتهای تاریخی است. مثلاً وی برای اطلاق انحصاری استبداد مطلق به شرق، مجبور میشود نظام هولناك امپراتوری روم را از غرب جدا كند و آنرا با «استبداد آبی» شرق همسنخ بداند. او همچنین به این واقعیت كه بهطور اساسی نهادهای خودكفا و خودگردان محلی را سیستم آبیاری سنتی ایران ایجاد، حفاظت و اداره میكردند و حتی دولت مركزی به دلیل وضعیت جغرافیای طبیعی ایران قادر به انجام چنین كاری نبوده است، هیچگونه اشارهای نمیكند
نظر ویتفوگل در مورد ایران با جرح و تعدیلهایی مورد استناد محققّان دیگر نیز بوده است. «اروندا آبراهامیان»(۱۳) خصوصیات جامعهی ایران را در قرن نوزدهم منطبق بر تئوری «استبداد شرقی» میداند و با بیان ویژگیهای جوامع روستایی و ایلی و نیز ساخت نظام حكومتی و وضعیت زمینداری، از آنها بهعنوان موانع نوسازی و اصلاح ایران یاد میكند. نظر آبراهامیان بیشتر معطوف به ویژگیهای ساخت سیاسی ایران است و او در مجموع كمتر به روند تحوّل جدیدی كه در اثر نفوذ مناسبات سرمایهداری غرب و رشد تجارت آغاز شده بود، توجّه دارد.(۱۴)
یرواند آبراهامیان در بحث خود پیرامون شیوه تولید آسیایی در ایرانِ دوره قاجار، به تبیین دو نكته جداگانه در مورد قدرت دولت آسیایی در نوشتههای ماركس و انگلس میپردازد: ۱ - كارهای عمومی به عهده دولت مركزی بود؛ ۲ - سراسر امپراتوری، به استثنای چند شهر بزرگ، به روستاهایی تقسیم میشد كه سازمانی كاملاً جداگانه داشتند و خود دنیای كوچكی تشكیل میدادند. در تبیین نخست، دولت به علّت برخوردار بودن از یك دستگاه دیوانی بزرگ برای اداره كارهای عمومی، یك دولت نیرومند محسوب میشود. در تبیین دوّم، دولت به علّت ضعف و پراكندگی جامعه نیرومند میشود. فرق قائل شدن میان آنچه آبراهامیان آنرا نظریّه استبداد دیوانسالارانه (بوروكراتیك) و نظریّه جامعه پراكنده میخوانده بسیار سودمند است. با این همه، استبداد دیوانسالارانه و جامعه پراكنده گونههای خالصی هستند كه در تاریخ و در خاستگاههای دقیق عینی در كنار یكدیگر وجود دارند.
●ماكس وبر و نظریهی استبداد شرقی
با وجودی كه وِبِر، به اصالت فرهنگ معتقد است اما در نظریه استبداد شرقی در آخرین لحظه از فرهنگ خارج میشود و وارد بحث اقتصاد و جغرافیا میشود.
كلیّت بحث وِبِر از اینجا شروع میشود كه وی نظریهی خود را با رویكردی به فرد و رفتار او شروع میكند.
بهعقیده وِبِر انسانها ممكن است در نوع رفتار خود به چهار دسته تقسیم شوند. بهعبارت دیگر وی رفتار انسانها را به چهار بخش تقسیم میكند:
۱ - رفتار احساسی: رفتار برخاسته از احساسات؛
۲ - رفتار ارزشی: رفتار برخاسته از ارزشها و ایدئولوژیها
۳ - رفتار سنّتی: رفتار برخاسته از عادات و سنّتها؛
۴ - رفتار عقلی و قانونی: رفتار برخاسته از عقل و قانون و مقرّرات.
وِبِر تشكیل نظامهای سیاسی را ناشی از این چهار انگیزه و رفتار میداند. به این ترتیب اگر در جامعهای رفتار احساسی یا ارزشی حاكم باشد، نظام سیاسی كاریزماتیك بهوجود خواهد آمد.
اگر رفتار سنّتی باشد، نظام سیاسی نیز سنّتی خواهد بود و اگر رفتار عقلی و قانونی حاكم باشد، نظام سیاسی قانونی و بوروكراتیك بهوجود خواهد آمد.
نظام بوروكراتیك به معنای نظامی است كه در آن سیستم قانونمند و اداری حاكم باشد.
در این نوع نظام یك سری نقشهایی وجود دارند كه انسانها را براساس یك ملاك قانونی برعهده میگیرند. نظامهای دموكراتیك مدل ایدهآل نظامهای قانونی و عقلانی است.
مشروعیت نظام سیاسی از دیدگاه وِبِر(۱۵
وِبِر از سه نوع مشروعیت بحث میكند:
۱ - مشروعیت كاریزماتیك؛
۲ - مشروعیت سنّتی؛
۳ - مشروعیت قانونی.
تعریف نظام كاریزماتیك
كاریزما را در فارسی ترجمه كردهاند به نظام فرهمند.در نظام سیاسی كاریزماتیك، مردم بهدلیل عشقی كه به رهبران خویش دارند از آنها اطاعت میكنند. مبنای رفتار احساسی و ارزشی است. مردم چشم و گوش بسته مطیع رهبران میشوند.
برای نمونهی غربی یك نظام كاریزماتیك، میتوان به حكومت هیتلر مثال زد و یا میتوان حكومتهای انبیا را از این نوع دانست. مردم از پیامبران اطاعت میكردند چون به آنان عشق میورزیدند. برخی به حضرت امام(ره) مثال میزنند و معتقدند مردم ایران بهدلیل عشقی كه به امام(ره) داشتند از او اطاعت میكردند. به تعبیر عرفانی، در این نوع نظامها، بحث مرید و مراد مطرح است.
تفاوت نظام سیاسی كاریزماتیك با نظام سنّتی
در نظامهای سیاسی سنّتی، بحث احساسات و ارزشها وجود ندارد. بلكه یكسری عادات در فرهنگ مردم وجود دارد كه مردم برطبق آن عادات و رسوم عمل میكنند. در حالیكه نظام كاریزماتیك، نظامی ایدئولوژیك است.
در نظامهای سنّتی كه میتوان به حكومتهای فئودالی و پادشاهی مثال زد، یك نفر با زور، قدرت را بدست میگیرد و بعد از او، قدرت به پسرش به ارث میرسد.
نظامهای سنّتی را در غرب و شرق متفاوت میدانند. نمونه غربی آنرا نظام فئودالیته میگویند در حالیكه این نظریه معتقد است نظام فئودالیته در شرق وجود نداشته است بلكه به جای آن از نظام پاتریموینالیستی نام میبرند.
از پاتریمونیالیست ترجمههای گوناگونی ارائه شده است. نظام پدرسالار، سلطانی، وراثتی و پادشاهی، تعابیر متعدّدی است كه از آن وارد شده است. اما از مشهورترین آنها، ترجمه پدرسالار است. نظامهای قبیلهای را میتوان از نوع نظامهای پاتریمونیالیستی دانست.
نظام قانونی و بوروكراتیك نظامی است كه براساس یك عقل جمعی، قانون وضع گردیده و مملكت براساس آن اداره میشود. یك سیستم اداری تعریف شده و انسانها درون آن سیستم فعّالیّت میكنند.
در یك نظام كاریزماتیك، پس از مرگ كاریزما، دو اتفاق قابل پیشبینی است:
۱ - ممكن است با متمایل شدن به سوی سنّتها، نظام سیاسی سنّتی بهوجود آید.
۲ - ممكن است به سمت نظام سیاسی قانونی و بوروكراتیك متمایل شود.
مطابق یك دیدگاه اساساً مشروعیت خالص وجود ندارد بلكه مشروعیتها به صورت مضاف و مركّب هستند. در یك نظام سیاسی، هركس ممكن است از یك زاویه.
از نظام سیاسی اطاعت كند. یكی بهدلیل سنّتی و مقلّد یك مرجع تقلید بودن، دیگری بهدلیل عشقی كه به رهبران نظام دارد و عدهای دیگر فقط بهدلیل قانونی از رهبران نظام اطاعت میكند. به هر طریق اینها مانعهٔالجمع نیستند. پس میشود مشروعیت بهصورت مضاف باشد در حالی كه اگر ما بر روی یكی از اینها تأكید كنیم، احتمالاً نزاع درست خواهد شد.
بنابراین، از نظر وِبِر، نظریهی استبداد ایرانی در نظامِ سیاسیِ سنّتیِ پاتریمونیالیستی قرار میگیرد. مطابق این دیدگاه دولتهایی كه در ایران بودهاند تا قبل از رژیم پهلوی، پاتریمونیالیستی سنّتی خواهند بود. اما دولت پهلوی (پدر و پسر)، نئوپاتریمونیال خواهد شد. در نظام نئوپاتریمونیال، ضمن حفظ ویژگیهای نظام پاتریمونیالیستی، برخی ویژگیها نوسازی میشوند. مثلاً ارتش سنّتی به ارتش مدرن تبدیل میشود كه این نكته را در نظریه آقای كاتوزیان مشاهده خواهیم كرد.
به این ترتیب وِبِر وارد بحث استبداد شرقی میگردد و در آخرین بخشهای این نظریه از فرهنگ خارج میشود و وارد بحث اقتصاد و جغرافیا میشود. ایدهی پاتریمونیال براساس كمبود آب و فزونی زمین در شرق و اصطلاح فئودال براساس فزونی آب و كمبود زمین در غرب شكل گرفته است. از آنجا كه در شرق آب كمیاب است، لذا میبایست فردی وجود داشته باشد تا آنرا توزیع كند. مراقب باشد منازعه و درگیری بر سر آب بهوجود نیاید. چنین فردی باید زورمند و با قدرت باشد. این در حالی است كه در غرب بهدلیل وجود آب فراوان چنین مشكلی وجود ندارد هركس با دارا شدن یك تكه زمین میتواند برای خود قدرتی مستقل تشكیل دهد كه در اصطلاح به آن فئوالیته میگویند.
●تذكر چند نكته
۱ - با توجه به آنكه «ماكس وبِر» و «ماركس» در دو گفتمان جدا از هم قرار میگیرند لذا جمع آندو در كنار هم تعارضآمیز است. «وِبِر» قائل به اصالت فرهنگ است در حالیكه ماركس قائل به اصالت اقتصاد میباشد. ماركس بنیانگذار و رهبر ماركسیسم است. اما ماكس وِبِر از طرفداران لیبرالیزم محسوب میگردد. اما به هر صورت وقتی دیدگاه آندو را درخصوص شرق بررسی میكنیم متوجه میشویم كه بههم نزدیك شدهاند. این اتفاقی است كه در اقدامات و سیاستهای عملی هم مشاهده میگردد. چنانكه شوروی و آمریكا در طو طیف متفاوت قرار داشتند. اما وقتی نوبت به استعمار مشرقزمین یا هر جای دیگر میرسد، لیبرالیزم و ماركسیسم با هم تفاوتی ندارند.
۲ - شرقشناسی اساساً بر پایهی نوعی توهم بنا شده است و بیشتر بهصورت سلبی با آن برخورد نمودهاند. به این معنا كه غربیان، نخست غرب را دیده و شناختهاند بعد شرق را غیر از آنچه در غرب است تعریف نمودهاند. حتی استبداد خود را با استبداد شرق متفاوت میدانند. این نوعی خودمحوری و اروپامحوری است.
شیوه تولید آسیائی و مسأله استبداد شرقی «در نگاه فرهیختگان ایرانی»
شیوه تولید آسیائی از نظر دكتر خنجی
دكتر خنجی برای یافتن تفاوتهای شرق و غرب با مدد گرفتن از تئوری ماركس به مطالعه تطبیقی شرق و غرب میپردازد او میخواست كشاورزی شرق و غرب، جماعات اشتراكی شرق و غرب و شكل حكومت در شرق و غرب را كنار هم گذاشته، وجوه مشترك و وجوه افتراق آنها را تحلیل میكند.
دكتر خنجی در تحقیقات خود منكر دورهبندی تاریخی ماركس نیست، بلكه كشف دورههای تكامل تاریخی توسط ماركس را مهمتر از كشف داروین در مورد اصل تكامل موجودات زنده میداند. بدین ترتیب دكتر خنجی مدافع به اصطلاح ماتریالیسم تاریخی ماركس ـ اما با قرائت خاص خود ـ است.
خنجی معتقد است واژه آسیائی و ژرمنی به معنی منطقه خاصی نیست بلكه تولید آسیائی و تولید ژرمنی مرحلهای از تاریخ كلی بشری هستند. تولید آسیائی مرحلهی گذار از جامعه اولیه به جامعهی باستانی است و تولید ژرمنی مرحله گذاری از تولید بردهداری به تولید فئودالی! این صحبت را در مقالات چاپ شده در اطلاعات سیاسیِ اقتصادی میكند كه ظاهراً به صحبت موریس گودلیه نزدیك است. ولی در مقالهای كه در كتاب مورد بحث در جواب به م . اسحق مینویسد معتقد است كه تولید آسیائی î تولید بردگی î تولید فئودالی î تولید بورژوازی مراحل تاریخ بودهاند كه با مرحله اول و آخر به شش مرحله میرسند یعنی خنجی در كتاب مذكور تولید باستانی = بردگی و تولید ژرمنی را مساوی فئودالیسم گرفته است. نوشتههای دكتر خنجی با وجود ارزشی كه دارند از انسجام و روشمندی برخوردار نیستند. خنجی در جائی مینویسد(۱۶):
«ماركس وجه تولید آسیائی را نه چون یك مرحلهی استثنائی و محدود به یك قلمرو جغرافیائی، بلكه بهعنوان یكی از دورههای تكامل تاریخی به شمار آورد كه پس از انحلال جماعت بودی نخستین مرحله تحول را تشكیل میدهد».
به این ترتیب از نظر خنجی بعد از جماعات بدوی ـ چه در غرب و چه در شرق ـ وجه تولید آسیائی را داریم. با این تفاوت كه در شرق بهدلیل استبداد راكد شرقی جامعه در مرحله وجه تولید آسیائی میماند و در غرب از آن عبور میكند.
در نقد بر تاریخ مادِدیاكونوف، دكتر خنجی بر آن است كه در شرق بردهداری وجود نداشته است، پس در شرق:
جماعت بدوی î تولید آسیائی تا دوران اخیر
در غرب:
جماعت بدوی î شیوهی تولید آسیائی î بردهداری î فئودالیسم î سرمایهداری .
اما خنجی در كتاب رسالهای در بررسی ـ در بحثی راجع به نظام اقطاع منعقد است كه نظام اقطاع پایان زوال شیوه تولید آسیائی است (در مقالهی زوال وجه تولید آسیائی همان كتاب) یعنی:
شیوه تولید آسیائی î شیوه اقطاعی
كه ایندو یعنی تولید آسیائی و اقطاعی متفاوت از بردهداری و فئودالیسم هستند. اما از نوشتههای همین كتاب میتوان دو برداشت دیگر هم كرد.
۱ - نظام مالكیت متمركز دیوانی î نظام مالكیت اقطاعی.
تا اینجا با سه تفسیر مختلف از شیوهی تولید آسیائی مواجه هستیم.(۱۷) اولین تفسیر اصلاً شیوه تولید آسیائی را امری جهانشمول میداند و مخصوص منطقه خاصی نمیداند. دومین تفسیر شیوه تولید آسیائی را مرحلهای از تاریخ شرق میداند كه با نظام اقطاعی به مرحله زوال میرسد؛ و سومین تفسیر در درون شیوه تولید آسیائی به دو مرحلهی نظام مالكیت متمركز دیوانی و نظام مالكیت اقطاعی معتقد است.
خنجی در تفسیر اول بر مبنای جملات ماركس معتقد است كه در شرق بهدلیل ركود، تغییرناپذیری و استبداد مراحل بعدی تاریخ یعنی بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری بهوجود نمیآید و شرق در همان مرحله شیوه تولید آسیائی میماند.
خنجی با اینكه از مدافعین نظریه شیوه تولید آسیائی است؛ خود معتقد است این نظریه دارای نارسائیها و ابهاماتی میباشد؛ كه با رشد و تكامل یافتن نظریه باید برطرف شود چنانكه میگوید(۱۸):
«نظریهی وجه تولید آسیائی با آنكه از رشدو تكامل محروم ماند و به سرنوشتی كه نه در خور آن بود گرفتار آمد ـ و فیالواقع هنگامی كه نوزادی بیش نبود. به دست گوركنی ظالم زنده بهگور گردید ـ با این همه چون جوهر حقیقت را در خود داشت و از آنجا كه حقیقت زنده جاوید است، پس از سالیانی دراز كه از گور تیرهاش بیرون كشیده شد همچنان از نیروی حیات برخوردار بود و هنوز هم توان آنرا دارد كه انبوه تیرگیهای تاریخ شرق را بشكافد و در ظلمت آن، راهی بهسوی چشمهی حقیقت بگشاید».
خنجی در پی آن بود تا نارسائیهای این نظریه را برطرف كند كه عمرش پایان یافت و نتوانست ابهامات این نظریه را وارسی كند. او معتقد بود نباید گفتههای ماركس را وحی مُنزل بدانیم، بلكه باید به آنها انتقادی برخورد كنیم. با چنین نظری خنجی میتوانست تناقضات این تئوری را دریابد و به رشد آن مدد برساند.
بههر صورت كار عمده خنجی ترجمه و جمعآوری و گاهگاه اظهارنظر در مورد تئوری شیوه تولید آسیائی است. او فرصت مطالعه مشخص در مورد جامعه ایران را نیافت.
●احمد اشرف و موانع توسعه از زاویه شهر
دكتر احمد اشرف نیز در چارچوب همین نظر، به بحث دربارهی موانع تاریخی مردمسالاری و رشد سرمایهداری نوین صنعتی در ایران میپردازد. بهنظر او این موانع از تركیب دو دسته پدیدههای داخلی و خارجی بهوجود آمده است. موانع داخلی كه در ویژگیهای شیوههای تولید شهری، روستایی، ایلی و نظام اجتماعی و سیاسی متبلور شده، حاصل رابطهی تاریخی و كهن نظام سیاسی ـ اقتصادی جامعهی شهری یا روستا و نیز تداخل شیوه تولید عشایری با شیوههای دیگر تولید و سلطهی ایلات بر جوامع شهری و روستایی است. بهنظر اشرف، شهر و روستا بهجای توسعهی تقسیم كار اجتماعی، تفكیك تولید و تمایز و رویارویی، راه حفظ و گسترش پیوندهای خود را در واحدهای بزرگتر منطقهای پیمودهاند. این امر مانع پیدایش خودفرمانی اجتماعات شهری، استقلال بازاریان و مشاركت آنان در حكومت شهر شده است. از سوی دیگر ادغام عشایر پرقدرت در نظام سیاسی منجر به پیدایش نوعی موازنه میان نهادهای قدرت مركزی و نیروهای عشایری شده كه خود به منزلهی مانع مضاعفی در راه رشد سیاسی سرمایهداری ملی در جامعه شهری عمل كرده است. موانع خارجی رشد سرمایهداری، سبب پیش آمدن وضعیت نیمه استعماری در كشور شد كه خود نتیجه رقابت دو نیروی رقیب استعماری در سرزمینی با نهادهای حكومتی مناسب برای اداره امور داخلی بود. بهعبارت دیگر بهجای آنكه نیروهای استعماری بهطور مستقیم اداره امور كشور را بهعهده گیرند آنرا بهصورت واسطهای برای تثبیت نفوذ خویش درآوردند. بهطور خلاصه از دیدگاه اشرف «جامعهی ایرانی میان شرایط دوگانه اقتدار و سلطهی حكومت مركزی و نظام خودكامهی شهپدری متمركز از یكسو یا پاشیدگی آن، كه همراه با سلطهی نظام ملوكالطوایفی و خانخانی با نظام شهپدری پراكنده بود و در آن ملوكالطوایف یا شهپدران محلی خودكامه حكومت داشتند، از دیگر سو نوسان میكرد. هنگام تسلط حكومتهای مقتدر مركزی، قدرت ملوكالطوایف تا حدی محدود میگردید [...]، از سوی دیگر هنگامی كه ملوكالطوایف و قدرتهای محلی در برابر قدرت مركزی قد علم میكردند، اساس تولیدات كشاورزی، صنعتی و مبادلات بازرگانی به مخاطره میافتاد و سبب ضعف مادی و مالی بازاریان میشد».(۱۹)اشرف معتقد است كه با تسلط حكومتهای مقتدر مركزی، امنیت لازم برای رونق كشاورزی، مبادله تجاری، رشد صنعت و گسترش شهرها حاصل میشود، امّا در عین حال سلطهی دستگاه دیوانی بر اصناف و بازرگانان مانع پیدایش طبقهای خودفرمان و مستقل از بازاریان میگردد. از طرف دیگر با قدرت گرفتن ملوكالطوایف نیز ناتوانی بنیه اقتصادی بازاریان پدیدار میشود و به این ترتیب در دورهی قاجاریه، سرمایهداری نوین كه متضمن پیدایش طبقهای متنفذ و مقتدر از تجار و كارگزاران صنایع جدید است، با موانع اساسی روبرو بود
اساس نظر اشرف بر فقدان استقلال بازاریان و عدم مشاركت آنان در حكومت شهر متكی است كه خود از جدا نشدن تولید شهری و روستایی و عدم تمایز شهر و روستا ناشی میشود. بهنظر او در چنین بافت مختلفی «بازار زیر سلطهی ارگ و مسجد جامع بود، چرا كه شهر بهعنوان پایگاه قدرت سیاسی، خواه مركزی و خواه محلی و نیز بهعنوان مركز قدرت روحانی، فرصت مناسبی برای رشد و توسعه انجمنهای مستقل صنفی فراهم نمیآورد. در این اوضاع و احوال انجمنهای صنفی از نظرگاههای مختلف زیر نظارت دستگاه حكومتی قرار داشتند و از استقلال كامل بیبهره بودند. انجمنهای صنفی از نظر دستگاه حكومت مركزی یا حكومت محلی وسیلهی مناسبی بودند تا سازمان گردآوری مالیات و بیگاری بتواند با پیشهوران شهری بهطور دستهجمعی روبرو شود و به آسانی وظیفهاش را انجام دهد. همچنانكه روستاییان را نیز با همین شیوه مورد استثمار قرار میداد و مازاد تولید آنان را گرد میآورد و در موارد لزوم از آنان بیگاری میكشید».(۲۰)
در حقیقت نظریهی اشرف تلفیقی از نگرش اقتصاد سیاسی ماركسیستی و جامعهشناسی تاریخی ماكس وبر است كه موانع توسعه را در ایران از زاویهی «شهر» بررسی میكند. او در این بررسی به اندازه كافی به نقش، ویژگیها و موقعیت اصناف و تجار میپردازد، اما با آنكه شیوه تولید روستایی را مانع داخلی رشد سرمایهداری میداند، كمتر به سرشت و خصوصیات جامعه و اقتصاد روستایی اشاره دارد. در كنار این نقیصه، باید بهنوعی تأثیر نظریهی «استبداد آسیایی» ویتفوگل را نیز بر آرای دكتر اشرف مورد توجّه قرار دهیم. اعتقاد به فقدان اصناف مستقل و ابزارِ قدرتِ مركزی بودن آنها در واقع همان باور را به دنبال دارد كه در ایران هیچ نهادی برای محدودیت قدرت شاه وجود نداشته و به عبارت دیگر استبداد «پدیدهای طبیعی» در جامعه ایران بوده است. این در حالی است كه مطالعات تاریخی موارد نقض آنرا بهدلیل وجود نهادهای سنتی كنترل قدرت در ساخت اجتماعی ایران نشان داده است.(۲۱)
دكتر محمدعلی (همایون كاتوزیان محقق معاصر ایرانی، نسبت به نظریهی «استبداد شرقی» تفاوتهایی قایل است.(۲۲) وی نظام حاكم بر ایران را استبدادی و كشور را نیز به مفهوم عام كلمه، شرقی میداند. از اینرو به بسیاری از خصوصیاتی كه ماركس، انگلس و اسلافشان برای جامعهی آسیایی برشمردهاند ـ از جمله خشكی عمومی كشور و تأثیر آن در سرنوشت جامعه ـ اعتقاد دارد. در عین حال وی معتقد است: «هستهی مركزی نظریهی ویتفوگل كه مبتنی است بر وجود دستگاه دیوانی گسترده و متمركز (تعمیم یافته از تاریخ چین)، در مورد جامعهی ایران كاملاً صدق نمیكند».(۲۳)
علاوه بر این، كاتوزیان تعمیم «جامعهی هیدرولیك» ویتفوگل را بیش از اندازه ساده، مكانیكی، جبرگرایانه و محدود میبیند و توزیع و تخصیص مستقیم آب را بهعنوان یكی از وظایف عمدهی دولت فاقد شواهد لازم تاریخی میداند.(۲۴) نكتهی اساسی در نقد كاتوزیان این است كه به نظر وی تأكید ویتفوگل بر فراگیری قدرت دولت، توجّه او را از ماهیت خودكامهی این قدرت كه بر كاربرد آن در همهی سطوح هرم اجتماعی اثر گذاشته، منحرف كرده است. بیان روشنتر كاتوزیان در تبیین وجه تمایز دولت ایران، آن است كه «نه فقط قدرت، بلكه قدرت خودكامه را در انحصار داشته است، نه قدرت مطلق قانونگذاری كه قدرت مطلق اِعمال بیقانون را».(۲۵)
●دكتر صادق زیباكلا
از نویسندگان داخلی، آقای صادق زیباكلام نیز از كسانی است كه با نظریه استبداد ایرانی به تحلیل تحوّلات ایران پرداخته است. وی در اثر خویش تحت عنوان ما چگونه ما شدیم به تحلیل جغرافیایی و آب و هوایی پرداخته است و با طرح مسائل آب و هوایی و جغرافیائی همچون میزان بارندگی در مناطق مختلف ایران، پراكندگی مناطق جمعیتی و عدم انتقال مازاد تولید از یك منطقه به منطقهی دیگر، بروز استبداد را نتیجه میگیرد
كتاب سنّت و مدرنیزم ایشان كه دوره قاجار را پوشش میدهد نیز به همین شیوه نگاشته شده است. همچنین در كتاب مقدمهای بر انقلاب اسلامی، علّت وقوع انقلاب اسلامی ایران را ناشی از استبداد میداند. این در مقابل دیدگاهی است كه تأكید میكند اسلامزدائی پهلوی باعث اعتراض مردم و در نتیجه انقلاب شد. وی معتقد است اینكه وقوع انقلاب اسلامی را ناشی از آموزههای دینی و اسلامزداییِ رژیم بدانیم نوعی ذهنگرائی (در مقابل عینگرائی و واقعبینی) است چرا كه اسلام، ۵۰۰ سال پیش هم وجود داشت اما انقلابی رخ نداد.
همچنین آقای علی رضاقلی در آثار خود، از جمله جامعهشناسی خودكامگی دست به تحلیل همین نظریه زده است.
●دكتر حسین بشیریه
دكتر حسین بشیریه، محقَّق معاصر، در پژوهشی در خصوص موانع توسعه سیاسی ایران برای تبیین دستگاه قدرت مركزی و ابزارها و منابع قدرت آن، معتقد است كه تاریخ اجتماعی ایران اغلب میان نوعی استبداد و نوعی فئودالیته غیررسمی در نوسان بوده است و نظام سیاسی قدیم ایران «از حیث ساختار قدرت، نوعی حكومت ملوكالطوایف متمایل به تمركز و از حیث شیوهی اِعمال قدرت (علیرغم وجود برخی محدودیتهای عرفی، سنتی و مذهبی) استبدادی یا پاتریمونیالی بود نه یك نظام سیاسی مطلقه كه مبتنی بر تمركز و انحصار منابع قدرت بوده باشد».(۲۶) بشیریه نیز اعتقاد دارد كه ماهیت نظام سیاسی چنان تأثیری بر سطح زندگی اجتماعی و اقتصادی گذاشته بود كه طبقات یا شؤون مستقلی مانند اشراف، اصناف و روحانیان امكان رشد و تأثیرگذاری بر حدود قطعی قدرت خودكامه پیدا نكرده بودند و اغلب ارادهی شاه در حكم قانون تلقی میشد. اما در عمل محدودیتهای واقعی در مقابل قدرت مركزی وجود داشته است. این محدودیتها ناشی از پراكندگی منابع قدرت و وجود برخی شؤون، گروهها و وابستگی دربار به خوانین و كارگزاران قدرت محلی بود. «از اینرو نظام سیاسی سنتی ایران خودكامه و استبدادی بود، اما مطلقه نبود».(۲۷) به نظر بشیریه در «پاتریمونیالیسم ایرانی»، اصل وابستگی به خاندان پادشاه، احراز مناصب دیوانی و مالكیت بر اراضی، مبانی سهگانهی قدرت طبقهی بالا بهشمار میرفت. به این سبب اشراف دیوانی، صاحبمنصبان عالیرتبه و اشراف زمیندار در این دوران نقش برجستهای دارند. در عینحال ابزار اِعمال سلطه، یعنی ارتش و نظام دیوانسالاری فاقد كارآیی لازم در اِعمال سلطهی متمركز بود. بهدلیل ساخت پراكنده قدرت و نظام تیولداری، ایلی و عشیرتی، شاهان قاجار اگر هم میخواستند، نمیتوانستند ارتش منظم، یكپارچه و مستمری به شیوهی دولتهای مطلقه اروپایی ایجاد كنند و در خصوص نظام اداری و دیوانی نیز عنوان بوروكراسی به مفهوم وبری آنرا، میتوان تنها در دوران دولت مطلقهی پهلوی مشاهده كرد. در دستگاه دیوانی و اداری قاجار نوعی عدم تمركز و پراكندگی مراكز اداری وجود داششت كه از ادارهی حكومت ولایات بهوسیلهی امرا و شاهزادگان نشأت میگرفت به هر شكل از لحاظ سنخشناسی وبری، این حكومت چیزی مابین نوع پاتریارشال (پدرسالار) و نوع پاتریمونیال (موروثی) بود.(۲۸) در چنین نظامی كنترل وسایل اداری و نظامی جامعه، بیش از كنترل منابع اقتصادی، منبع و منشأ قدرت سیاسی بهشمار میآید. شاید به همین دلیل باشد كه تمركز وسایل اداری و نظامی در دست حكومت مركزی، سرانجام موجب پیدایش نوعِ ایرانیِ دولت مطلقه در آغاز قرن بیستم شد. بشیریه در زمینهی تحول منابع قدرت اقتصادی نیز، معتقد است كه چون نظام تیولداری براساس واگذاری حق موقت یا دایم بهرهبرداری از زمین یا حق گردآوری مالیات در دورههای زوال قدرت مركزی، خود تبدیل به گروههای قدرت محلّی میشود، از اینرو در عصر قاجار نظام تیولداری، گرایشهای فئودالی بیشتری یافت و در نتیجه پراكندگی مراكز قدرت هم بیشتر شد. بهطور كلی از دیدگاه بشیریه آن بخش از قدرت سیاسی كه بر مالكیت مبتنی است در دوران قاجار توزیع عملی بیشتری پذیرفت و قدرتهای جدیدی در میان زمینداران، روحانیان و خوانین پدید آمدند. وقوع انقلاب مشروطه هم تا حدودی ناشی از همین پراكندگی قدرت و رشد یافتن جامعه مدنی در قبال ناتوانی جامعه سیاسی بوده است.(۲۹)
در كنار این عوامل باید به نقشی كه ایلات و عشایر در ساخت قدرت متكثر اجتماعی، سیاسی و نظامی ایران داشتهاند نیز، اشاره كرد. با توجّه به خودمختاری نسبی عشایر و امكانپذیر نبودن حفظ درازمدت تمركز نظامی و اداری در سرزمینی پهناور، «سخن گفتن از وجود دولت مطلقه پیش از قرن بیستم در ایران دشوار است».(۳۰) از سوی دیگر رابطهی دین و دولت در ایران به گونهای بوده كه هرگاه میان قدرت سیاسی و قداست مذهبی فاصلهای افتاده، مشروعیت قدرت سیاسی رو به زوال نهاده، از اینرو، قدرت علما و روحانیان در عصر قاجار، سازندهی شؤون اجتماعی خاصّی است كه چه در قالب قوانین و احكام شرعی و چه به صورت ادارهی مناصب قضایی، آموزشی و موقوفات، بهطور عمده با استقلال از نظام حكومت و تأسیس مراكز علمی و فقهی و تأكید بر نفوذ مردمی اِعمال میشد و مانع حاكمیت اقتدار و آمریّت یگانه و متمركز پادشاه میگردید. «بدینسان روحانیون و علما بهعنوان یك گروه صاحب نفوذ، قدرت رویارویی با شاه و درباره را دارا بودند و شاه نیز در مسائل حساس از آنها ترس داشت. علما هم بر دولت و هم در جامعه نفوذ گسترده داشتند».(۳۱) تحولات اقتصادی در سطح جهانی و گسترش روابط ایران و غرب منجر به تكوین طبقهی تجار شهری و اصناف بازار در عصر قاجار شد، بهطوری كه حكومت نمیتوانست به شیوهای خودسرانه با آنها رفتار كند و حتی شاهان قاجار از نظر مالی تا اندازهای به بازرگانان وابستگی پیدا كردند.(۳۲)
بشیریه در تطبیق نظریهی خود بر الگوی دولت وبر بهعنوان «انحصار كاربرد مشروع قدرت فیزیكی در درون سرزمین خاص» نتیجه میگیرد كه چون در قرن نوزدهم كنترل متمركز بر منابع اداری و نظامی جامعه پدید نیامده بود و «هنوز در میان نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی بر سر تصاحب و تمركز منابع قدرت نزاع وجود داشت»، از اینرو باید گفت: «ایران در قرن نوزدهم دارای دولت نبود ... و باید از نظام سنتی ایران بهعنوان نظامی پاتریمونیالیستی سخن بگوییم كه در آن وسایل نظامی و اداری عملاً تحت سلطه حاكم واحدی قرار نداشت. مبارزه برای كنترل و تصرف وسایل حكومت و ادارهی آن از ویژگیهای عمدهی تاریخ سیاسی ایران محسوب میشده است. این مبارزه سرانجام با پیدایش ساخت دولت مطلقه در دوران پهلوی پایان یافت و در نتیجه دولت مدرن بهعنوان انحصار كاربرد مشروع قدرت در یك سرزمین شكل گرفت».(۳۳)
دكتر بشیریه در تبیین نظری تفاوتهای میان دو نظام اجتماعی عصر قاجار و پهلوی، بیشتر بر واقعیتهای تاریخی ایران تأكید دارد، اما در عین حال به مشخصههای سنتی جامعهی ایرانی كه در كنترل قدرت خودكامه و استقرار یك نظام نامتمركز اجتماعی نقش اساسی داشته و در روند نوسازی غربی و تجددگراییهای آمرانه نابود یا منحرف شدهاند، كمتر اشاره میكند. این نقیصه بخصوص آنجا رخ مینماید كه وی از زاویهی خاصی «دولت مدرن مطلقهی» رضاشاه را از لحاظ ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی، وحدت و قدرت سیاسی نتیجهی انقلاب مشروطه میداند. وی معتقد است كه «این انقلاب معطوف به ایجاد دولت مدرن و متمركزی بود كه به لحاظ وضعیت تاریخی و شرایط توسعهی اجتماعی و اقتصادی ایران قهرا خصلت مطلقه به خود میگرفت».(۳۴) در صورتی كه میتوان به اتكای عناصر مساعد فكری و فرهنگی و پیشینه و پشتوانهی تاریخ مبارزات اجتماعی، مذهبی و ملی، نتیجهی طبیعی جنبش مشروطه را عمدتا معطوف به توزیع بیشتر قدرت سیاسی و مقید كردن آن دانست.
●نظریههای ماركسیستهای ارتدوكس
بحث نظری درباره نظام اجتماعی ایران قبل از مشروطه بهطور طبیعی در همین حد متوقف نمیشود. برخی نظریات ارتدوكسی ماركسیستی همان صورتبندیهای چهارگانه كمونی، بردهداری، فئودالی و سرمایهداری را در ایران نیز بهكار بردهاند. پیگولوسكایا، گرانتوفسكو و ایوانف از این جملهاند كه به گونهای مناسبات فئودالی را كه از عصر صفویه دوباره تقویت شده بود تا اواخر عصر قاجار قابل تعمیم میداند.(۳۵) این نظریه كه با تفاوتهایی اندك به وسیلهی برخی پژوهشگران ایرانی مانند فشاهی، نعمانی، طبری، مؤمنی و سوداگرا(۳۶) بهكار برده شده، از آنجا كه متكی بر فلسفه تاریخ خاصی است كه صحّت و سقم آن در مورد ایران محل مناقشهی جدی بوده است و شواهد فراوانی هم بر منطبق نبودن دورههای نظری مورد ادّعا با واقعیتهای تاریخی ایران وجود دارد، لذا فاقد كارآیی لازم است(۳۷)، بهویژه آنكه هدف نهایی این نظریهها بیشتر بر اثبات پیدایش مناسبات سرمایهداری در ایران از قرن نوزدهم به بعد است كه به نوعی، دلخوشی به مراحل آتی تحولات تاریخی و فرا رسیدن سوسیالیسم را در پی داشته باشد.●●جمعبندی كلی نظریههای قدرت سیاسی در ایران
از مجموع نظریههای اشاره شده میتوان به این جمعبندی رسید كه در چگونگی تمركز قدرت سیاسی در ایران بهطور عمده مفاهیمی بهكار میرود كه بیشتر از فرهنگ سیاسی پس از مشروطه تأثیر پذیرفته است. بدون تردید در كاربرد این مفاهیم محدودیتهایی از قبیل انتقال تاریخی و تعمیم تجربهی دوران حكومت خودكامهی پهلوی به سایر مقاطع تاریخی ایران و نیز منشأ اروپایی واژگان سیاسی كه حامل مفهوم استبداد در روند تحولات سیصد سالهی اخیر اروپا و كار ویژههای سیاسی مبتنی بر دیدگاههای «اروپای مركزی» بودهاند، بهطور آشكاری وجود داشته است. قدر مسلم آن است كه در ساخت جدید قدرت سیاسی در ایران، همراه با نفوذ استعمار اروپایی، رگههای تازهای از اندیشهی استبدادی شكل گرفت كه با نوع كهن آن تفاوتهای بنیادی داشت. این اندیشهی سیاسی حاوی عناصر در درون خویش بود كه بیش از آنكه تداوم نوع سنتی استبداد ایرانی و برآمده از ویژگیهای ساختار درونی جامعهی ایرانی باشد. متأثّر از الگوبرداری و اقتباس از استبداد اروپایی است. این همان پدیدهای است كه در همسایگی ایران در جامعهی عثمانی نیز، به تحقّق پیوست.
میتوان گفت جامعهی ایرانی نیز در گذشته، طی سالیان و قرون ساختارهای اجتماعی و سیاسی خود را بر پایهی بنیادهای طبیعی، سنتی و فرهنگی خود بنا نهاده بود. در این ساختار، منشأ فساد را نه در سازمان سنتی جامعهی ایران اعم از شهری، روستایی و عشایری ـ كه براساس واحدهای اقتصادی خودبسنده، نوعی ساخت سیاسی خودگردان بهوجود آمده بود ـ بلكه در فساد دولت مركزی یا اِعمال نفوذ قدرتهای استعماری باید جستجو كرد. در حقیقت این ساختار پیچیده و نهادهایی چون «رئیس» عهد سلجوقی و «كلانتر» عهد صفوی كه به گفته لمبتون نه مستخدم دولت، بلكه نماینده طبقات پایین در برابر دولت و منتخب و مدافع حقوق آنان بودند، از متن مقتضیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه پدید آمده و مسائل درونی جامعه را بر بنیاد مناسبات طبیعی و سنتی حل و فصل میكرد.(۳۸) این ساخت طبیعی سازمان سیاسی ایران بهجای آنكه مانند اروپای معاصر سر از نظامهای كنفدراتیو و خودگردان و حوزههای مدیریت خود درآورد، بهدلایل مختلف از جمله رسوخ و نفوذ استعمار در دوران قاجار، تجددگرایی و اقتباس از رویه تمدن غرب و انحطاط دولت مركزی به فساد مزمن كشیده و در دوران رضاخان بهطور كلی نابود شد. به این ترتیب دیكتاتوری جدید و متمركزی بر پایه یك دیوانسالاری عظیم وغیرطبیعی و وارداتی در كانون سازمان سیاسی ایران قرار گرفت. برخلاف بسیاری از نظریههای اشاره شده، این ساخت جدید بیش از آنكه برخاسته از مسائل درونی جامعه ایران باشد، پاسخگوی نیازهای بیرونی، بهویژه استعمار انگلیس بود كه میخواست با سیطره بیشتر بر ایران و دفاع در برابر قدرتهای رقیب، بهویژه روسیه به منافع ژئوپلتیك بیشتری دست یابد. حاصل سخن آنكه:
الف) اطلاق كامل خصلتهای پاتریمونیالیستی بر نظام اجتماعی ایران بهدلیل وجود برخی شؤون و منزلتها و حتی همبستگیهای اجتماعی ایران و نیز نگرش خاص وبر به مشرقزمین ممكن نیست، اما سنجش میزان قدرت و نیز خواست پادشاهان در شاخص این نظام، یعنی «دستگاه اداری» و «سازمان نظامی»، روشنكننده ساخت سنتی و حتی مدرن جامعه ایرانی است.
ب) نظریات ارتدوكسی ماركسیسم در انطباق جامعه ایران بر صورتبندیهای كلاسیك تاریخی با توفیق همراه نبوده است.
ج) تئوریهای «استبداد شرقی» منتسكیو، «شیوه تولید و استبداد آسیایی» ماركس و «جامعه آبیاری» ویتفوگل، در تبیین ساخت سیاسی ایران نقیصههای فراوان دارند. وضع مالكیت و اقتصاد، جغرافیای طبیعی، نظام آبیاری سنتی و نحوه احداث و استفاده از قنوات محلی و وجود عوامل كنترل قدرت در ساختار سنتی ایران نقش تاریخی آنها را نشان میدهد.
د) تصویری كه از حكومتهای باستانی ایران در تاریخ معاصر ما ترسیم گردیده، در واقع تصویر آرمانی شده دیكتاتوری متمركز نوین، بهویژه دیكتاتوری رضاخانی است كه بر تاریخ تطبیق داده شده است. نتیجه محتوم و «طبیعی» این الگو، ظهور رضاخان بهعنوان «منجی» عظمت ایران باستان و پایاندهنده هرج و مرج و «ملوكالطوایف» در ایران است، چنین تمركزی در تاریخ كهن ایران با توجّه به وضعیت طبیعی این سرزمین، خودمختاری واحدهایی مثل «ساتراپ»، و وجود نهادهای اجتماعی و سیاسی خودكفا و خودگردان، نه ممكن بوده و نه منطقی، اما بیشتر به مدد تاریخنویسی ویژه عصر پهلوی مرسوم شده است.
ه) طبیعی دانستن پدیده استبداد و اعتقاد به فقدان نهادهای صنفی در برابر قدرت شاه، تفوق خصلت عشایری در ساخت قدرت و عدم تمایز شهر و روستا در تولید و نیز «استبداد ایرانی» و ماهیت فراگیر و تاریخی آن، انحصار قدرت خودكامه و مطلقه و سرشت طبیعی استبداد بهطوریكه بدیل هر نظام مستبد باز نظامی مستبد بوده است (نظریه دكتر كاتوزیان)، به تنهایی قادر به تبیین شرایط متفاوت پایان عصر قاجار و تكوین و استقرار نظام رضاخان نیستند، بلكه هر یك جنبههایی از نظام اجتماعی و سیاسی معاصر را ترسیم میكنند.
و) نظریه دكتر بشیریه در تفكیك میان خودكامگی و استبداد با مطلقه بودن در دو مرحله موصوف و نیز تأكید بر نقش موثرتر كنترل وسایل اداری و نظامی، تا منابع اقتصادی بهعنوان منشأ قدرت سیاسی در ایران، و وجود محدودیتهای واقعی در مقابل قدرت مركزی سنتی با واقعیتهای تاریخی ایران سازگاریهای بیشتری دارد، اگرچه به تبیین ویژگیهای بومی كنترل قدرت و رابطه تاریخی ایندو مرحله كمتر میپردازد.
به این ترتیب در ساخت قدرت سیاسی عصر قاجار و پهلوی و چگونگی عدم تمركز و تمركز در آن، بهویژه پس از تأثیرگذاری نمونههای اروپایی تمركز و دیكتاتوری و پیدایش نظامهای غولآسای اداری و ارتش نوین، در عصر رضاخان تفاوت اساسی دیده میشود. شاید بهتر باشد كه برای تفكیك این ویژگیها از شاخصهای عام «اتو استامر»(۳۹) كه قابل انطباق بر هر مفهوم استبداد، در هر جامعه و دوره تاریخی است، بهره بگیریم، بهنظر استامر استبداد بهطور كلی بر پنج شاخص زیر مبتنی است:
«۱ - اِعمال قدرت انحصاری و خودكامه: منظور استامر فقدان تقسیم قدرت در جامعه و در میان گروهها و نهادهای سیاسی و اجتماعی آن، و تمركز تمامی قدرت سیاسی در دست یك «مستبد» یا گروهی از نخبگان و رهبران حاكم و بهكارگیری دستگاه حكومتی در جهت توسعه این انحصار قدرت است.
۲ - فقدان یا سُستی پیوند قدرت سیاسی با نهادهای حقوقی جامعه (اعم از نهادهای حقوقی عرفی یا دینی).
۳ - فقدان یا محدودیت آزادیهای اجتماعی. منظور چنان شرایطی است كه به جای مشاركت داوطلبانه گروهها و نهادهای خودگردان در امور اجتماعی، شهروند ملزم به انجام اجباری كار فردی یا خدمات گروهی باشد.
۴ - ابتنای سیاست بر تحریك و تشجیع روانی. بدان معنا كه سیاستهای داخلی و خارجی «مستبد» یا گروه سیاسی حاكم، معمولاً در جهت انگیختن تحرك و تكاپوی سیاسی مردم است و بر این انگیزش قوام مییابد. این انگیزش اغلب بر پایه نوعی اتوپیگرایی ایدئولوژیك متكی است و هدف آن اِعمال نظر بیشتر بر جامعه است.
۵ - بهكارگیری روشهای استبدادی نظارت سیاسی و اجتماعی چون ارعاب، اجبار و ترور».(۴۰)
شاید بهتوان گفت، این خصوصیات، تنها با ظهور دولت مدرن رضاخان در تاریخ معاصر ایران، تجلی بارزی مییابد.
این شاخصها وقتی بهنحو آشكارتری، چگونگی تمركز منابع قدرت را نشان میدهد كه در هر دوره دو منشأ اساسی قدرت سیاسی یعنی «نظام اداری» و «نیروی نظامی» را بتوانیم بهخوبی بازشناسیم و در كنار آنها از عوامل محدودكننده قدرت و نیز ساختار فرهنگی ـ سیاسی نخبگان كه عنصر مؤثر در ارتباط میان وضعیت «دولت» و «مردم» است ارزیابی درستی بهدست آورده باشیم. توسعه سیاسی یا توسعهنیافتگی سیاسی با سه پایه «دولت»، «جامعه» و «فرهنگ» محقق میشود و شناخت هر یك از آنها بدون توجّه به پایههای دیگر ناقص و ناممكن است. از اینرو، در كنار اشارههایی كه به وضعیت حكومت در ایران معاصر شد باید با وضع كلی جامعه مدنی و فرهنگ سیاسی نخبگان نیز آشناییهایی پیدا كرد تا بتوان آنها را در قیاس با یكدیگر در دو دوره قاجار و پهلوی، بررسی كرد.
در مورد تطبیق شیوه تولید آسیایی با ایران، سه سؤال عمده مطرح میشود:
ـ آیا دیدگاه استبداد شرقی در مورد ایران قابل اجرا میباشد؟
ـ ویژگی مشترك آن با دیدگاه دولت تحصیلدار چیست؟
در مورد پرسش نخست باید گفت كه دیدگاه استبداد شرقی دیدگاه پررونقی است و در صاحبنظران در درون و بیرون ایران بهویژه مقطع پانزده سال آخر سلطنت محمدرضای پهلوی، نظریه اصلی تاریخنگاری ایران بهشمار میرود. در یك دید كلی مجموعه دیدگاهها درباره سؤال اول را میتوان در دو نظریه خلاصه كرد:
۱ - دیدگاه ماركسیستهای ناب كه معتقد به دیدگاهی تكخطی است.
۲ - دیدگاه راست كه دیدگاه تك خطی ماركس را نقد میكند. این دیدگاه الگوی استبداد شرقی را برای دوره پهلوی از جنبه مختلف ادامه دولتهای پیش از مشروطه میداند.
در مورد سؤال دوم دو دسته نظر وجود دارد:
ـ گروهی با تأثیر از ماركسیستهای روسی مانند پلخانف، پتروفسكی و دیاگانف، و با توجه به شرایط ماقبل سرمایهداری این شباهتهای تاریخ ایران با اروپا، الگوی فئودالی را برای ایران ماقبل سرمایهداری بهكار میبرند. محمدرضا فشاهی و فرهاد نعمایی از این دستهاند و نظام ماقبل سرمایهداری ایران را فئودالی میدانند.
ـ گروهی دیگر مانند كاتوزیان، خنجی، اشرف، جان فوران با تأكید بر تفاوتهای تاریخ ایران و اروپا، الگوی شیوه تولید آسیایی را میبرند. نظریات دسته اخیر از سه مفهوم بهره میگیرد: شیوه تولید آسیایی كارل ماركس، سلطه پدرسالارانه ماكس وبر، و آسیایی كارل ویتفوگل. این دیدگاه در نقد دیدگاههای جرمگرایانه ماركسیستی روسی بر وجوه افتراق جوامع شرق و غرب میشود(۴۱):
۱ - مالكیت فئودالی اروپایی مالكیت ثابت است اما مالكیت بزرگ مالك ایرانی كاملاً متزلزل بوده و با تغییر سلطان، اقتدار مالك نه تنها از بین میرود بلكه حتی به مالكیت او خاتمه داده میشود (نظریه مالكیت ثابت و كوچندگی انواع مالكیتها در ایران). كوچندگی عامل مهمی در ایجاد نوع خاصی از نظام اقتصادی بوده و مانع مهمی در تأخیر ورود ایران به مرحله بورژوازی و شهرنشینی است.
۲ - فئودال در قصر خود ساكن بوده و از منطقه فئودالی خود حمایت میكند در حالیكه بزرگ مالك ایرانی در دربار بوده و قدرت او برخاسته از میزان حمایت دربار است.۳ - در حكومت مطلقه شرقی هیچكس از قدرت و سلطه حكومت در امان نیست. حكومت واقعاً بدون معارض است. اما در معارضان نیرومندی در برابر حكومت مطلقه مانند فئودالها و رهبران مذهبی قرار دارند.
كاتوزیان در نوشتههای تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران اصطلاح «استبداد شرقی» را به مثابه شكل سیاسی شیوه تولید آسیایی بهكار میبرد. او در بررسی تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران ماقبل سرمایهداری به دو مفهوم «جامعه خشك و منزوی» و «استبداد ایرانی» اشاره دارد. جامعه خشك و منزوی به ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه كشاورزی كه دارای اجتماعات پراكنده است اشاره دارد و استبداد ایرانی اشاره به قدرت سیاسی متمركز میكند كه بدون هیچ حد و حصری اعمال قدرت میكند. گستردگی قدرت استبداد دولتی بهدلیل انحصار كنترل زمین و آب است و ضعف طبقات اجتماعی به دولت ماهیت فراطبقاتی داده است. هرچند كه منابع زیرزمینی اخیر جایگزین آب شده است اما ماهیت مطلقه دولت پهلوی و كارویژه دولتهای این سلسله ادامه سلطه پادشاهی پیشین است. او در توضیح نظر خود میگوید از اوایل دهه ۱۳۴۰ دولت محمدرضای پهلوی وابستگی زیادی به درآمد نفتی یافت و خصلت فراطبقاتی آن زیاد شد و نمود استبدادی آن افزایش یافت. وابسته نبودن دولت به طبقات و گروههای اجتماعی براساس درآمدهای نفتی، استقلال عمل و گستردگی نظارت غیرمنعطف دولت را به همراه داشت كه ساختار دولت را آسیبپذیر و شكننده میكرد. با توجه به دیوانسالاری ناكارآمد و گسترده، دولت نتوانست در برابر مخالفان اجتماعی تاب آورد و در مقابل انقلاب استبدادی ۱۳۵۷ تسلیم شد. كاتوزیان درصدد است الگوی تاریخی عامی برای جامعه و دولت ایران ارایه دهد. این الگو مبین این چرخه است كه پیدایش دولت استبدادی عامل چالشها و مقاومتهای مختلف است و این مقاومتها منجر به بیثباتی گشته و بیثباتی به نوبت خود عامل تمایل به ایجاد دولت استبدادی دیگر است.
یرواند آبراهامیان نیز از نظریه استبداد شرقی و دیوانسالار و جامعه پراكنده، برای تفسیر تاریخ ایران ماقبل سرمایهداری (شامل خلفا و صفویه) استفاده میكند. او درباره شیوه تولید آسیایی در دو برهه فوق میگوید دولت بهدلیل برخورداری از دیوانسالاری توان انجام كارهای عمومی را دارد. دولت نیرومند است و از سوی دیگر پراكندگی جامعه و ضعف نیروهای اجتماعی به نیرومندی دولت شرقی كمك میكند. آبراهامیان این نظریه را برای تحلیل اوضاع اجتماعی دوره صفوی كه دیوانسالاری متمركز استبداد شرقی عهدهدار تدارك خدمات عمومی است، مناسب میداند اما معتقد است برای تبیین سلطنتهای استبدادی و دولتهای شرقی كه حاكمان بر امور آبیاری و نظارت بر امور اداری دخالت ندارند به هیچ وجه توانایی ندارد.
●بررسی و نقد نظریه كاتوزیان
الگوی نظری كاتوزیان كه بر «استبداد ایرانی» متكی است، توزیع قدرت را در ایران به لحاظ ساختاری چنین توضیح میدهد: چون در ایران بخش بزرگی از زمینهای زراعی بهطور مستقیم در مالكیت دولت بوده و بخش دیگری هم به ارادهی دولت به زمینداران واگذار شده، از اینرو، زمینداری امتیازی بود كه از سوی دولت داده یا ستانده میشد و حق مالكیت و در نتیجه فئودالیسم اروپایی پدید نیامد. به این سبب قدرت اقتصادی و سیاسی طبقهی زمیندارِ ایران برخلاف اروپا منوط به اجازه و ارادهی دولت بود و دولت نمایندهی طبقهی آریستوكرات ـ مالك و مورد پشتیبانی آن نبود. این خصوصیت قابل تعمیم به طبقات دیگر نیز بود یعنی هیچ یك از طبقات اجتماعی از تاجر و كاسب تا پیشهور و رعیت در برابر دولت حقوقی نداشت و دولت نیز نمایندهی هیچكدام از آنها نبود. بر عكس اروپا كه دولت متكی به طبقات بود و هر چه طبقه بالاتر بود دولت آن بیشتر اتكا داشت، در ایران طبقات متكی به دولت بود و طبقات بالاتر به دولت بیشتر متكی بودند. به عبارت دیگر دولت نه فقط در رأس جامعه، بلكه بالای طبقات و جامعه بود و به این لحاظ مشروعیتِ خود را تنها از واقعیت قدرت خود كسب میكرد و به همین دلیل قانون، یعنی چارچوبی كه تصمیمات دولت را تا حدودی محدود و در نتیجه قابل پیشبینی كند، وجود نداشت. قانون تنها عبارت از رأی دولت بود كه هر لحظه میتوانست تغییر كند. معنای استبداد هم همین است كه نه مانند دیكتاتوری متكی به طبقات است و نه با قانون محدود میشود و بهطور طبیعی در چنین جامعهای كه همهی حقوق در انحصار دولت است. همهی وظایف نیز بر عهدهی دولت است. بنابراین طبقات اجتماعی از دولت بیگانه شده و با آن برخورد میكردند، تا به آن حد كه به هنگام ضعف و حادثه یا دولت را میكوبیدند و یا حداقل به دفاع از آن نمیپرداختند.
مجموعهی ویژگیهای نظام استبدادی از جامعه، جامعهای «پیش از قانون» و «پیش از سیاست» بهوجود میآورد، كه اگرچه در آن لفظ قانون وجود داشت، اما با تعبیر اروپایی آن متفاوت بود. در این جامعه تحرك طبقاتی زیادی هم در جهت ترقی و هم در جهت تنزّل به وجود میآمد. هر كس با هر سابقهی طبقاتی و اجتماعی ممكن بود وزیر، صدراعظم و حتی شاه شود یا جان، مال و دودمانش را از دست بدهد سقوط یك دولت استبدادی، سبب تغییر نظام استبدادی نمیشد، چون نه ضابطه و سازوكاری برای انتقال قدرت وجود داشت و نه بدیلی برای آن متصور بود. فتنه آشوب یا انقلاب و تركنازی داخلی و خارجی، سبب هرج و مرج و قتل و غارت میشد تا سرانجام یكی از مدعیان قدرت با حذف دیگران بتواند دولت استبدادی جدیدی به وجود آورد.(۴۲)
كاتوزیان جستجو برای یافتن دلیل پیدایش چنین نظامی را در ایران نوعی «كنجكاوی عالمانه» و فاقد فایدهی عملی میداند، امّا در عینحال، مبنای نظری خود را بر كمآبیِ سرزمین پهناور ایران مینهد. بر این اساس چون عامل كمیاب تولید، آب است نه زمین، در نتیجه، آبادیها اوّلاً، مازاد تولید نداشته و ثانیا، از یكدیگر دور افتاده بودند، به این ترتیب جامعهی ایران خشك و پراكنده بود و امكان پیدایش قدرتهای مستقل فئودالی در آن وجود نداشت و یك نیروی نظامی متحرك با منشأ ایلاتی بهخوبی قادر بود این مازاد را جمعآوری كند و به دولت تبدیل شود.(۴۳) این همان عامل عدم رشد كاپیتالیسم و صنعت جدید نیز بود، زیرا انباشت درازمدت سرمایه با نبودن حق مالكیت و امنیت قانونی و سراسری منافات داشت.
دكتر كاتوزیان میكوشد برای تبیین ساخت قدرت در ایران، واقعیات جامعهی ایرانی را براساس تعاریفی منطبق بر منافع و اسناد این جامعه معرفی كند، نه آنكه واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعهی ایرانی را در قالب الگوهای عام و همهشمول قرار دهد. به همین سبب او «جامعهی استبدادی در ایران» را بهجای «جامعهی بردهداری و سپس فئودالی اروپا» تعریف میكند.(۴۴) «استبداد ایرانی، بهمعنای اصطلاحات یونانی ـ رومی جباریّت یا دیكتاتوری كه در فرهنگ نوین غربی نیز باقی مانده و بهكار میرود، نبود؛ بلكه عبارت بود از انحصار و اِعمال قدرت خودكامه در همهی سطوح زندگی عمومی كه مشروعیتش فقط از یك فرد ناشی میشد. این نظامی نبود كه سنت، آداب، اخلاق، قانون، آزادی اندیشه و بیان یا شركت در فعالیتهای اجتماعی را به گونهای محدود كند كه قابل پیشبینی، حتی بیتغییر باشد. آنچه بود بیقانونی بود، برابری نظری همه اتباع كشور بود در برابر تصمیمهای فرمانروا و نابرابری واقعی آنها بنا به ماهیّت خودكامه و متغیر هر یك از این تصمیمها. مردم در برابر قدرت مطلق برابر بودند، زیرا حتی نابرابریهای واقعی آنها استوار و پایدار نبود».(۴۵) با این ویژگها حكومت استبدادی «نه فقط مطلقه، بلكه خودسرانه نیز هست».(۴۶) از اینرو طبیعی به نظر میرسد كه تلاش افراد انقلابی ایران برای آزادی، از دیدگاه كاتوزیان «خلاصی از شرّ بیقانون سازمان یافته و رسمی»، «آزادی از ناتوانی سیاسی، تحقیر اجتماعی و ناامنی اقتصادی» بود.(۴۷) به همین سبب در انقلاب مشروطه این گمان وجود داشت كه با پیروزی بر استبداد، پیشرفت اقتصادی، رفاه و اعتبار ملی نیز به دست خواهد آمد.
از نظر كاتوزیان سرشت استبدادی در جامعهی ایرانی آنچنان ریشهدار بوده كه سقوط یك نظام استبدادی، ابتدا آشوب و از همگسیختگی و پس از آن ظهور یك قدرت مركزی جدید و یك نظام تازهی استبدادی را در پی داشته است. به عبارت دیگر بدیل نظام مستبد جز نظام مستبد نبوده است و اگر فروپاشی یك دولت استبدادی برای مدت كوتاهی سبب راحتی مردم و امیدواری به آینده میگردید، بنا به همین ویژگیهای بنیادی، در اندك مدّتی كار به آشوب، بلوا، از همگسیختگی و ناامنی میكشید و در چنین شرایط، عموم مردم استقرار دوبارهی همان نظام استبدادی را آرزو میكردند.(۴۸)
بر پایهی این نظر كاتوزیان، كه در حقیقت بهجای دورههای محدود و ما قبلصنعتی استبداد شرقی ویتفوگل تا دوران معاصر تاریخ ایران هم تداوم مییابد، برای نخستینبار حكومت مشروطه بهعنوان بدیلی برای استبداد از سویی و هرج و مرج از سوی دیگر پدید آمد، بهدلیل سوابق تاریخی و حوادث مضمحل كننده جنگ جهانی اول و پیامدهای آن استقرار نیافت. بهنظر وی اگرچه بازگشت استبداد در ایران اجتنابناپذیر نبود، اما «احتمال استقرار حكومت مشروطه از ظهور یك رژیم دیكتاتوری (و حتی شاید استبدادی) كمتر بود».(۴۹) نتیجه آنكه همین تمركز منابع قدرت در استبداد سنتی بهنحو شدیدتری با حاكمیت «شبه مدرنیسم مطلقه» رضاشاه، بازگشت.(۵۰)
نظریهی «استبداد ایرانی»، «شبه مدرنیسم» و «استبداد نفتی» دكتر كاتوزیان، تلاش تازهای برای شناخت تاریخ سیاسی ـ اقتصادی ایران در دو قرن معاصر است.
●●خلاصه نظریه كاتوزیان
۱ - در ایران، فئودالیسم اروپائی هرگز پدید نیامد. زیرا بخش بزرگی از زمینهای زراعی مستقیماً در مالكیت دولت قرار داشت و بخش دیگر به ارادهی دولت به زمینداران «واگذار میشد.» در نتیجه دولت میتوانست هر لحظه كه اراده كند، ملك زمینداری را به خود منتقل كند و یا به شخص دیگری واگذار سازد.
لازم به تذكر است كه نكته فوق چندان صحیح نیست. زیرا مالكیت همیشه در ایران به رسمیّت شناخته میشده است. تنها چیزی كه میتوان گفت آن است كه مالكیت از سوی دولت مورد تعرّض قرار میگرفته است.
۲ - در ایران، هرگز طبقه اریستوكرات، مالك یعنی اشراف زمیندار پدید نیامد و دولت در ایران، نماینده و حامی چنین طبقهای نبوده است.
در حالی كه در غرب فئودالها همیشه بهعنوان یك طبقه مشخص وجود داشتند و پادشاهان حامی آنان بودند. و اساساً پادشاهان با خواست طبقه فئودال بهوجود میآمدند و نماینده آنان محسوب میشدند.
۳ - در ایران نه تنها دولت نماینده هیچ طبقهای از طبقات نبود، بلكه طبقات اجتماعی تحت سلطهی دولت بودند و دولت همیشه به زور به قدرت میرسید و معمولاً با زور هم بركنار میشد.
۴ - در اروپا دولت متّكی به طبقات بود. ولی در ایران طبقات متّكی به دولت بودند. لذا دولت در فوق طبقات قرار داشت نه در رأس آن . توضیح آنكه فوق مثل سقفی است كه بالای سر انسانها، قرار دارد و ربطی به خود انسانها ندارد. اما رأس كاملاً با قسمت پائینی خود در ارتباط است. مثل سر نسبت به بدن كه بالاترین بخش بدن انسان به حساب میآید.
در اروپا دولتها مثل رأس برای طبقات اجتماعی بودند، ولی در شرق از جمله ایران، دولتها فوق طبقات بودند.
۵ - در ایران دولت در خارج از خود مشروعیت مستمر و مداومی نداشت.
مشروعیّت دولت بستگی به قدرت وی داشت. زیرا دولت نماینده هیچ طبقهای بهحساب نمیآمد و هیچ پایگاه مردمی نداشت.
۶ - در ایران، قانون بهعنوان چارچوبی كه دولت را به حدودی محدود سازد و در نتیجه رفتار آن را قابل پیشبینی و قابل نظارت و كنترل كند، وجود نداشت. قانون عبارت بود از رأی پادشاه كه هر لحظه میتوانست تغییر كند، و این همان معنای استبداد است.
۷ - از آنجا كه همه حقوق در انحصار دولت قرار داشت، تمام وظایف نیز بهعهده دولت قرار میگرفت و بالعكس و چون اصولاً مردم هیچ حقّی نداشتند، وظیفهای نیز در برابر دولت برای خود قائل نبودند. طبقات اجتماعی از دولت بیگانه بودند و خصلتاً با آن برخورد و تضاد داشتند. این همان چیزی است كه تحت عنوان شكاف میان جامعه و دولت مطرح است.۸ - در چنین نظامی، كاپیتالیسم (سرمایهداری) نمیتوانست رشد كند و صنعت جدید نمیتوانست پدید آید. چون انباشت سرمایه در درازمدت با نبودن حق مالكیت و امنیّت ناشی از یك چارچوب قانونی ممكن نمیبود.
۹ - مجموعه ویژگیهای نظام استبدادی تحرك طبقاتی زیادی را پدید میآورد. بهدنبال این واقعیت است كه در تاریخ ایران ما شاهد پدركشی، برادركشی، پسركشی، وزیركشی و ... میباشیم. زیرا برای در دست گرفتن قدرت، اساساً ضابطهای جز خود قدرت وجود نداشت.
۱۰ - نتیجهی موارد فوق آن است كه بگوئیم جامعه ایران، جامعهای پیش از قانون و پیش از سیاست بود. زیرا سیاست در جایی متولد میشود كه چهار ركن وجود داشته باشد: ركن قانون، قانونگذار، مجری قانون و اهداف برای قانون.
۱۱ - به این ترتیب قدرت متمركز بود. یعنی هیچ طبقه و فردی در قدرت شاه سهیم نبود.
۱۲ - مفهوم استبدادی بودن نظام تاریخی ایران این نیست كه همه پادشاهان از جهات دیگر مثل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بینالمللی و ... یكسان بودهاند. زیرا، اساساً در حكومتهای استبدادی همه چیز به ویژگیهای شخصیّتی حاكم مربوط میشود. اگر شاه از خصلتهای شخصی مثبتی برخوردار میبود، كشور رو به پیشرفت میرفت و در غیر این صورت، رو به انحطاط و سقوط.
۱۳ - یكی از ویژگیهای نظام استبدادی، عدم تداوم و استمرار آن میباشد. حتی در ابعاد علمی، ادبی و ... تداوم آنها بسته به خواست شاه بوده است. با به قدرت رسیدن هر پادشاه، همه چیز از اول شروع میشد.
۱۴ - در تاریخ ایران، سقوط یك دولت استبدادی سبب تغییر نظام استبدادی نمیشد. زیرا یك ضابطه و سازوكار مشخصی برای انتقال قدرت بهصورت آرام و صحیح وجود نداشت.
۱۵ - علّت پدید آمدن نظام استبدادی در ایران این بود كه اولاً در ایران بهدلیل پهناور بودن و كم بودن منابع آبی، مازاد تولید چندان ایجاد نمیشد؛ ثانیاً بهدلیل پراكندگی و دور افتادن آبادیها، امكان نداشت براساس مالكیت چند آبادی، قدرتهای فئودالی مستقلّی پدید آیند.
از سوی دیگر یك نیروی نظامی متحرك میتوانست با جمعآوری مازادهای تولید بخشهای مختلف، آنرا در اختیار گرفته و به دولت و قدرت حاكم تبدیل شود. این نیروی نظامی متحرك همان نیروی ایلات بودند كه غالب دولتهای ایران را نیز تشكیل میدادند.(۵۱)
مطابق دیدگاه آقای كاتوزیان، استبداد ایران در دوره پهلوی با تفاوتهایی نسبت به دوره ماقبل آن ادامه یافته است. نظریهی دولت پاتریمونیالیستی در واقع ناظر به دولتها تا پایان قاجار میباشد كه تنها وظیفهی تقسیم آب را برعهده داشتند. اما در عصر پهلوی با ورود نفت در عرصه اقتصادی ایران، بهدلیل فراهم شدن سرمایهی بیشتر برای دولت، استبدادی خشنتر و سختتر از قبل بروز كرد. این دولت موفق شد با استفاده از بودجههای نفت، ارتش مدرنی تدارك بیند. سیستم تبلیغاتی مدرن راهاندازی نماید. این دولت موفق شد تا از طریق رسانهها، صدا و سیما، وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالی و غیره، یك سیستم جامعهپذیری مناسب با این دولت را بهوجود آورد. در واقع با این تهدیدات یك استبداد مدرن را بر جامعه حاكم نمود. لذا این استبداد از نوع مدرن با آن استبداد سنّتی سابق كه درآمدی جز مالیات نداشت، تفاوت اساسی دارد. آقای كاتوزیان به استبداد حاكم در زمان پهلوی دوم، استبداد شبهمدرن میگوید. به این دلیل شبهمدرن مینامد كه در این دوران ضمن استفاده از آموزههای ضدمدرنیته سعی میشد تا چنین وانمود كند كه در كشور بهدنبال نوسازی و توسعه هستند. سلطنت یك آموزهی ضدمدرن است. زیرا این نوع از نظام سیاسی در تضاد با مشاركت عمومی است و لذا با این شكل از حكومت نمیتوان به توسعه و نوسازی مدرن رسید.
●نظریهی چرخهی هرج و مرج و استبداد
آقای كاتوزیان در تكمیل بحث قبلی میگوید: از دیرباز در ایران، یك چرخهی هرج و مرج و استبداد حاكم بوده است كه، بهعنوان مثال، میتوان این مسأله را از زمان قاجاریه به بعد، به وضوح مشاهده كرد:
حكومت قاجار تا سال ۱۲۸۵ شمسی یك حكومت استبدادی بود. در سال ۱۲۸۵ با انقلاب مشروطه، ایران شاهد یك دوره هرج و مرج حدوداً بیست ساله میباشد. (از سال ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۵). در سال ۱۳۰۵ با استقرار حاكمیّت رضاشاه و تا پایان حكومت وی در سال ۱۳۲۰، استبداد حاكم میگردد. با سقوط حكومت رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ تا زمان كودتای مرداد ۱۳۳۲ مجدداً هرج و مرج در ایران حاكم میگردد و از آن تاریخ تا سال ۱۳۵۷، مجدداً استبداد بر جامعه ایران مستولی میشود. بهدلیل آنكه كتاب آقای كاتوزیان در سال ۱۳۵۷ منتشر شد، لذا بعد از آنرا پوشش نداده است. اما ما میتوانیم سالهای بعد از انقلاب را نیز مطابق این نظریه تا حدّی تحلیل كنیم. زیرا میتوان گفت با وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷، مجدداً یك دوره كوتاه هرج و مرج بهوجود آمد.
●نقد و نظر
در اینجا به اختصار، دو ملاحظه بر نظر آقای كاتوزیان، شایسته توجه است:
۱ - این نظریه، یك تحلیل ساختاری ارائه میكند و هیچكس را مقصر نمیشناسد. اینكه چنین حكومتهای استبدادی در ایران بهوجود آمده بودند، برطبق این نظریه مربوط به ساختار ایران است.
۲ - در این نظریه به نقش مذهب و علما در كنترل استبداد و پناه بردن مردم به علما هیچ اشارهای نشده است. این در حالی است كه بسیاری از دولتها بهدلیل ترسی كه از علما داشتند، مجبور بودند كمتر ظلم كنند و بسیاری از علما، رسماً با سلاطین به مقابله میپرداختند و مردم نیز علما را بهعنوان پناه خویش میدانستند. اگر چنین واقعیّتی را نادیده بگیریم، قطعاً ظلم شاهان بیش از این تجلی مییافت.
●تذكر یك نكته
بدون شك نظریهی چرخهی استبداد و هرج و مرج تا قبل از وقوع انقلاب اسلامی در ایران مصداق دارد. اما بعد از وقوع انقلاب اسلامی، علیرغم هرج و مرجی كه بهدلیل انقلاب بهوجود آمد، استبداد بر جامعه ایران حاكم نگردید. برای اولین بار در ایران یك مدلی از حكومت مستقر شد كه با نظام سیاسی پیش از آن تفاوت اساسی داشت.
برای اولین بار در تاریخ ایران با وقوع انقلاب اسلامی، یك حكومت مردمی و آزادی بهوجود آمد. البته در این دوران نیز میتوان یك لایهی هرج و مرجطلبانه را مشاهده كرد كه عدهای حاضر نمیشوند خود را مقیّد به قانون و حفظ نظم نمایند و بهطور طبیعی بروز چنین پدیدهای سبب میگردد تا نظام سیاسی به ناگزیر مجبور شود تا حدّی فضاهای باز را محدود نماید.
پس از انقلاب در سالهای ۵۹، ۶۰ و ۶۱، چنین هرج و مرجی دیده میشود. عدهای احساس كردند میتوانند بهدلیل وجود آزادی، دست به اسلحه برده و افراد كوچه و بازار را ترور كنند. همچنین در دورههای پس از جنگ و خصوصاً پس از دوم خرداد كه فضاهای باز بیشتر نمایان میگردد، بهطور مشخص میتوان این لایهی هرج و مرج را مشاهده كرد.
●علّت هرج و مرج چیست؟
درخصوص علتیابی موضوع هرج و مرج، تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. برخی با تحلیل جغرافیائی به علتیابی این مسأله میپردازند و برخی دیگر تحلیلهای فرهنگ سیاسی ارائه میكنند. همچنین عدهای با تحلیل دینی و عدهی دیگری با تحلیل سنّتی آنرا بررسی مینمایند. اما بهعقیده من نمیتوان مسائل اجتماعی را با یك تحلیل و علت خاص بررسی كرد. در مسائل انسانی و اجتماعی، ما با علل مختلف و عوامل متعدّدی مواجه هستیم. نكتهای كه در این میان اهمیّت دارد این است كه از نظر تاریخی ذهنیّت ایرانی در طول قرنهای بسیار، با استبداد خو گرفته است. یعنی خودش را در چرخهی استبداد هرج و مرج دیده است و لذا الان هم وقتی فضاهای باز بیشتر میشود با توجه به آن ذهنیّت سابق، آزادی را در معنای استبداد درك میكند. زیرا استبداد یعنی اوج آزادی یك فرد. وقتی یك فرد بیمحابا آزاد میشود، آزادی دیگران را به رسمیّت نخواهد شناخت و آنان را در خدمت خویش قرار میدهد. در تعبیر قرآن كریم آمده است: «اِنَّ الانسانَ لیطفی اَنْ رَاهُ استغنی». انسان آنگاه طغیان میكند كه خودش را بینیاز میبیند.
به تعبیر دیگر وقتی انسان خودسامان شد و خود را بینیاز احساس كرد، همه را به خدمت خواهد گرفت و سعی خواهد كرد تا دیگران، عوامل تحقق آزادی او گردند. هگل از این نكته، وجود امپراطوریها را در شرق تحلیل میكند.
بنابراین، یك مشكل اساسی آن است كه ما بهطور تاریخی با مسأله استبداد خو كردهایم و این مشكل حتی در خانواده بهعنوان یك كانون فرهنگساز به چشم میخورد.
معمولاً اساس تربیت بسیاری از خانوادهها، بهصورت تربیت مشاركتی نیست، بلكه بر مبنای استبداد و كتك پایهریزی شده است. این در حالی است كه چنین فرهنگی با فرهنگ دینی اسلام كاملاً در تضاد است و اسلام مشروعیّتی برای آن قائل نیست كه دلایل آنرا باید تاریخی دانست. بعد از انقلاب اسلامی هرچند پیشرفتهایی در این زمینه حاصل شد و تا حدّی توانستیم این حركتها را تعدیل كنیم، اما هنوز هم رگههائی از آن مشاهده میشود. زیرا نمیتوان انتظار داشت این مشكلات بهصورت دفعی حل گردد.
●نقد كاربرد شیوه تولید آسیایی درباره ایران
در نقد كاربرد این نظریه در مورد ایران گفته شده است:
۱ - هواداران این نظریه بهخصوص كاتوزیان رویكرد استبداد دیوانی انگلس در كتاب «آنتی دورینگ» و نظریه جامعه آب ـ پایه ویتفوگل كتاب «استبداد شرقی» را قادر به توصیف شرایط ایران نمیدانند، از اینرو مانند آبراهامیان با توسل به رویكرد پیشنهادی ماركس ماهیت دولت در كشورهای آسیایی را در قالب گزارههای كلی با اوضاع سیاسی ـ اجتماعی دوره میانه تطبیق میدهد. اما كلی جانبهنگری باعث میشود كه تحولات فرهنگی و تغییرات اجتماعی مغفول واقع شوند. نظریهپردازان این نظریه بنیاد استبداد شرق بر وجود دیوانسالاری گسترده استوار میسازند كه عمدهترین آنها اداره شبكه آبرسانی است در حالیكه اداره امور سیاسی كشور در دوره قاجاریه براساس مدیریت قاجاری بود اما دیوانسالاری بزرگی نداشت. قاجاریه بر جامعهای حكومت میكرد كه شیوه آبیاری غیرمتمركز آن باعث تقویت اجتماعات و متنفذان محلی شده بود. اصولاً در شرایط سیاسی قرن نوزده به اعتقاد اكثر تاریخنگارن، سیاست و حكومت خان خانی به شكل تضعیف حكومت مركزی از طریق ایجاد مراكز متعدد تصمیمگیری بوده است و از اینرو وجود دیوانسالاری بزرگی به سبك نظریه ماركس و انگلس نمیتواند ویژگی ضروری استبداد ایرانی در ادوار مختلف تاریخ سیاسی ایران باشد. نظریهپردازان شیوه تولید آسیایی بر وجود دولت قدرتمند و جامعه منزوی تأكید دارند، در حالیكه میتوان هر دوی عناصر را در جامعه عشایری و كوچنده كه هیچ نقش و تأثیرگذاری در شیوه تولید و تركیب نیروهای اجتماعی جدید ندارند مشاهده در حالی كه از دوه صفویه به بعد حضور عوامل نوینساز متعدد، زندگی عشایر ایرانی و ساختار اجتماعی را متحول كرده است گفته جان فوران حضور اقتصاد شهری و شكلگیری شیوه تولید خرده مالكی (كه بر اقتصاد و ماهیت دولت و نهاد مذهب تأثیر گذارد) و حضور علما در صحنه سیاست از زمان صفویه، و تأثیرات نظام جهانی از راه گسترش روزافزون روابط با جهان خارج (كه به ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی منجر شد) و عوامل تأثیرگذار دیگر توانایی نظریه استبداد شرقی را در توضیح ماهیت دولت در ایران صفوی و قاجار به چالش میكشد.
۲ - كاتوزیان در نظریه خود، دولت را كارگزار محض میداند و با ساختار آن كاری ندارد. او و آبراهامیان دولت را به مثابه نیروی قدرتمند بدون منازع و بدون شالودهای میدانند كه بر ساختار كشاورزی و جوامع منزوی و پراكنده، تحمیل شده است. به این بیان دولت بهعنوان متغیر مستقلی است كه از منازعات اجتماعی مصون میباشد. از اینرو باید پذیرفت دیدگاه جدید كاتوزیان مبنی بر كوتاهمدت و كلنگی بودن جامعه ایران، از رویكرد پرابهام استبداد شرقی او با واقعیات اجتماعی ایران سازگاری بیشتری دارد. در نظریه كاتوزیان جامعه كوتاهمدت معرف جامعهای است كه انباشت درازمدت علم و سرمایه دشوار است از اینرو همواره درجا میزند اثر نوسانات كه گاه از نو شروع میكند و جامعه كلنگی مكمل آن میگردد زیرا ساخته شده را خراب میكند تا آنرا دوباره بسازد.(۵۲)
گردآوری: مسعود پورفرد
۱. پوریا پیروز، موانع توسعه در ایران، برخی عوامل تاریخی، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ششم، شمارههای یكم و دوم، ۱۳۷۰.
۲. منتسكیو، روحالقوانین، ترجمهی علیاكبر مهتدی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۲، ص ۴۵۴. برای نقد این نظر نیز، ر . ك: كاظم معتمدنژاد، روزنامهنگاری با فصلی جدید در بازنگری روزنامهنگاری معاصر.
۳. پوریا پیروز، موانع توسعه در ایران، برخی عوامل تاریخی، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ششم، شمارههای هفتم و هشتم، ۱۳۷۱.
۴. ر . ك: كارل ماركس، اقتصاد پیشسرمایهداری، ترجمه خسرو پارسا .
۵. همان .
۶. ر . ك: نجف لكزایی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، مؤسسه نشر آثار امام، قم، ۱۳۸۲، ص ۱۰۷.
۷. همان، ص ۱۰۸ .
۸. موقن، تاریخچه مفهوم استبداد شرقی، مجله نگاه نو، شماره ۲۳، بهمن ماه ۱۳۷۳.
۹. هوشنگ ماهرویان، شیوه تولید آسیایی، فرهنگ توسعه، شماره ۴۶.
۱۰. همان .
۱۱. Karl. A. Witfogel.
۱۲. Karl, A. Witfogel, Oriental Despotism: A Comparative Study of Total Power new Haven & London: Yale University Press, ۱۹۵۷, pp. ۴۹ - ۵۰.
۱۳. Ervand. Abrahamian.
۱۴. Ervand. Abrahamian, Iran Between Two Revolution, Princeton, New Jersy: princeton university Press, ۱۹۸۲.
nretsaE elddiM fo lanruoJ lanoitanretnI ehT ,narI rajaQ fo esaC ehTû :msitopseD latneirOû .۴۷۹۱ ,۵ .oN ,seidutS
۱۵. ماكس وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمه احمد صدراتی، ج ۱، تهران، نشر مركز، ۱۳۶۷.
۱۶. محمدعلی خنجی، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۸۳ - ۸۴، ص ۶۴ - ۹۲.
۱۷. هوشنگ ماهرویان، شیوه تولید آسیائی، فرهنگ توسعه، ش ۴۷.
۱۸. محمدعلی خنجی، تاریخ ما در منشأ نظریه دیاكونف، تهران: انتشارات طهوری، ۱۳۵۸.
۱۹. احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران، (دوره قاجاریه)، تهران زمینه، ۱۳۵۹، ص ۱۲۸ - ۱۲۹.
۲۰. پیشین.
۲۱. ر . ك: آن لمبتون.
۲۲. بحث كاتوزیان در صفحه ۴۰ بهطور مفصل خواهد آمد.
۲۳. محمدعلی (همایون) كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران (از مشروطیت تا پایان سلسلهی پهلوی) ترجمهی محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، چ ۲، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۲، ص ۶۳.
۲۴. پیشین.
۲۵. پیشین، فصل چهارم، ص ۹۹ - ۱۱۴.
۲۶. موانع توسعه سیاسی در ایران، ص ۴۷.
۲۷. پیشین.
۲۸. پیشین، ص ۴۹ - ۵۰.
۲۹. پیشین، ص ۵۲ - ۵۴.
۳۰. پیشین، ص ۵۶.
۳۱. پیشین، ص ۶۱.
۳۲. جوزف آپتون، نگرشی بر تاریخ نوین ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نیلوفر، ۱۳۵۹، به نقل از: بشیریه، پیشین، ص ۶۳.
۳۳. پیشین.
۳۴. پیشین، ص ۶۴.
۳۵. برای بررسی این نظریهها، ر . ك: پیگولوسكایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه كریم كشاورز، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۶، و گرانتوفسكی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمهی كیخسرو كشاورز، تهران، پویش ۱۳۵۹.
۳۶. از جمله ر . ك: محمدرضا فشاهی، از گاتها تا مشروطیت، گزارشی كوتاه از تحولات فكری و اجتماعی در جامعهی فئودالی ایران، تهران، گوتنبرگ، ۱۳۵۴. و تكوین سرمایهداری در ایران، (۱۷۹۶ - ۱۹۰۵)، گونتبرگ، تهران، ۱۳۶۰، فرهاد نعمانی، تكامل فئودالیسم در ایران، ج ۱، خوارزمی، تهران، ۱۳۵۸. احسان طبری، فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری در ایران، برلین، ۱۹۷۵. باقر مؤمنی، ایران در آستانه انقلاب مشروطیت، ج ۵، تهران، صدای معاصر، ۱۳۵۲. محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایهداری در ایران (مرحله انتقالی)، تهران، مؤسسهی تحقیقاتی پازند، ۱۳۵۷.
۳۷. برای نقد این نظریهها، ر . ك: محمدعلی خنجی، تاریخ ماد و منشأ نظریهی دیاكونف، تهران طهوری، ۱۳۵۸، محمدعلی (همایون) كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمهی محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، ج ۲، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۲، ص ۴۸ - ۶۹.
۳۸. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چ ۱، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۹، ج ۲، ص ۱۶۹.
۳۹. Outo Stammer.
۴۰. Outo, Stammer, Dictatorship I.E.S.S. Vol, ۴, p. ۱۶۱.
به نقل از: «دین و دولت در اندیشه سیاسی»، مطالعات سیاسی، ص ۳۲۵.
۴۱. علیرضا ازغندی، جامعهشناسی سیاسی ایران، سایت دانش سیاسی اسلام.
۴۲. پیشین، ص ۷ - ۹.
۴۳. محمدعلی كاتوزیان، دریچه گفتوگو، بهمن و اسفند ۱۳۷۱.
۴۴. محمدعلی كاتوزیان، «نظام استبداد ایرانی، پای بر زمین، وابسته به هوا و آب»، پیام امروز، ش ۱، خرداد و تیر ۱۳۷۳، ص ۴۸ - ۴۹.
۴۵. اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
۴۶. پای بر زمین، وابسته به هوا و آب، پیام امروز، ص ۴۹.
۴۷. اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۰۳
۴۸. پیشین، ص ۱۸ - ۲۰.
۴۹. پیشین، ص ۳۰.
۵۰. پیشین، ص ۱۴۷ - ۱۵۲.
۵۱. ر . ك: محمدعلی كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران،
۵۲. ر . ك: محمدعلی ازغندی، جامعهشناسی سیاسی ایران، سایت دانش سیاسی اسلام .
۱. پوریا پیروز، موانع توسعه در ایران، برخی عوامل تاریخی، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ششم، شمارههای یكم و دوم، ۱۳۷۰.
۲. منتسكیو، روحالقوانین، ترجمهی علیاكبر مهتدی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۲، ص ۴۵۴. برای نقد این نظر نیز، ر . ك: كاظم معتمدنژاد، روزنامهنگاری با فصلی جدید در بازنگری روزنامهنگاری معاصر.
۳. پوریا پیروز، موانع توسعه در ایران، برخی عوامل تاریخی، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ششم، شمارههای هفتم و هشتم، ۱۳۷۱.
۴. ر . ك: كارل ماركس، اقتصاد پیشسرمایهداری، ترجمه خسرو پارسا .
۵. همان .
۶. ر . ك: نجف لكزایی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، مؤسسه نشر آثار امام، قم، ۱۳۸۲، ص ۱۰۷.
۷. همان، ص ۱۰۸ .
۸. موقن، تاریخچه مفهوم استبداد شرقی، مجله نگاه نو، شماره ۲۳، بهمن ماه ۱۳۷۳.
۹. هوشنگ ماهرویان، شیوه تولید آسیایی، فرهنگ توسعه، شماره ۴۶.
۱۰. همان .
۱۱. Karl. A. Witfogel.
۱۲. Karl, A. Witfogel, Oriental Despotism: A Comparative Study of Total Power new Haven & London: Yale University Press, ۱۹۵۷, pp. ۴۹ - ۵۰.
۱۳. Ervand. Abrahamian.
۱۴. Ervand. Abrahamian, Iran Between Two Revolution, Princeton, New Jersy: princeton university Press, ۱۹۸۲.
nretsaE elddiM fo lanruoJ lanoitanretnI ehT ,narI rajaQ fo esaC ehTû :msitopseD latneirOû .۴۷۹۱ ,۵ .oN ,seidutS
۱۵. ماكس وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمه احمد صدراتی، ج ۱، تهران، نشر مركز، ۱۳۶۷.
۱۶. محمدعلی خنجی، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۸۳ - ۸۴، ص ۶۴ - ۹۲.
۱۷. هوشنگ ماهرویان، شیوه تولید آسیائی، فرهنگ توسعه، ش ۴۷.
۱۸. محمدعلی خنجی، تاریخ ما در منشأ نظریه دیاكونف، تهران: انتشارات طهوری، ۱۳۵۸.
۱۹. احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران، (دوره قاجاریه)، تهران زمینه، ۱۳۵۹، ص ۱۲۸ - ۱۲۹.
۲۰. پیشین.
۲۱. ر . ك: آن لمبتون.
۲۲. بحث كاتوزیان در صفحه ۴۰ بهطور مفصل خواهد آمد.
۲۳. محمدعلی (همایون) كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران (از مشروطیت تا پایان سلسلهی پهلوی) ترجمهی محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، چ ۲، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۲، ص ۶۳.
۲۴. پیشین.
۲۵. پیشین، فصل چهارم، ص ۹۹ - ۱۱۴.
۲۶. موانع توسعه سیاسی در ایران، ص ۴۷.
۲۷. پیشین.
۲۸. پیشین، ص ۴۹ - ۵۰.
۲۹. پیشین، ص ۵۲ - ۵۴.
۳۰. پیشین، ص ۵۶.
۳۱. پیشین، ص ۶۱.
۳۲. جوزف آپتون، نگرشی بر تاریخ نوین ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نیلوفر، ۱۳۵۹، به نقل از: بشیریه، پیشین، ص ۶۳.
۳۳. پیشین.
۳۴. پیشین، ص ۶۴.
۳۵. برای بررسی این نظریهها، ر . ك: پیگولوسكایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه كریم كشاورز، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۶، و گرانتوفسكی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمهی كیخسرو كشاورز، تهران، پویش ۱۳۵۹.
۳۶. از جمله ر . ك: محمدرضا فشاهی، از گاتها تا مشروطیت، گزارشی كوتاه از تحولات فكری و اجتماعی در جامعهی فئودالی ایران، تهران، گوتنبرگ، ۱۳۵۴. و تكوین سرمایهداری در ایران، (۱۷۹۶ - ۱۹۰۵)، گونتبرگ، تهران، ۱۳۶۰، فرهاد نعمانی، تكامل فئودالیسم در ایران، ج ۱، خوارزمی، تهران، ۱۳۵۸. احسان طبری، فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری در ایران، برلین، ۱۹۷۵. باقر مؤمنی، ایران در آستانه انقلاب مشروطیت، ج ۵، تهران، صدای معاصر، ۱۳۵۲. محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایهداری در ایران (مرحله انتقالی)، تهران، مؤسسهی تحقیقاتی پازند، ۱۳۵۷.
۳۷. برای نقد این نظریهها، ر . ك: محمدعلی خنجی، تاریخ ماد و منشأ نظریهی دیاكونف، تهران طهوری، ۱۳۵۸، محمدعلی (همایون) كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمهی محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، ج ۲، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۲، ص ۴۸ - ۶۹.
۳۸. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چ ۱، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۹، ج ۲، ص ۱۶۹.
۳۹. Outo Stammer.
۴۰. Outo, Stammer, Dictatorship I.E.S.S. Vol, ۴, p. ۱۶۱.
به نقل از: «دین و دولت در اندیشه سیاسی»، مطالعات سیاسی، ص ۳۲۵.
۴۱. علیرضا ازغندی، جامعهشناسی سیاسی ایران، سایت دانش سیاسی اسلام.
۴۲. پیشین، ص ۷ - ۹.
۴۳. محمدعلی كاتوزیان، دریچه گفتوگو، بهمن و اسفند ۱۳۷۱.
۴۴. محمدعلی كاتوزیان، «نظام استبداد ایرانی، پای بر زمین، وابسته به هوا و آب»، پیام امروز، ش ۱، خرداد و تیر ۱۳۷۳، ص ۴۸ - ۴۹.
۴۵. اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
۴۶. پای بر زمین، وابسته به هوا و آب، پیام امروز، ص ۴۹.
۴۷. اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۰۳
۴۸. پیشین، ص ۱۸ - ۲۰.
۴۹. پیشین، ص ۳۰.
۵۰. پیشین، ص ۱۴۷ - ۱۵۲.
۵۱. ر . ك: محمدعلی كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران،
۵۲. ر . ك: محمدعلی ازغندی، جامعهشناسی سیاسی ایران، سایت دانش سیاسی اسلام .
منبع : فصلنامه علوم سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست