شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

لزوم تحقیق و بررسی پیرامون علل و اسباب پدیده‌ی افراط در تکفیر


لزوم تحقیق و بررسی پیرامون علل و اسباب پدیده‌ی افراط در تکفیر
‏ نخستین مطلبی که لازم است در مورد پدیده‌ی «افراط در تکفیر» بیان کنیم این است که این ‏پدیده نیاز به تحقیق، بر رسی و ریشه یابی تمام جوانب را دارد تا با این شیوه در جهت رفع ‏مشکلاتی که در این زمینه ایجاد شده گامی سنجیده تر برداشته باشیم.‏
‏ اگر قدرتمندان در این فکر اند که می توان با قلع و قمع، یا اعمال زور و زندان و سایر ‏موارد تهدید به مبارزه با این پدیده پرداخت، سخت در اشتباه اند، به دو دلیل که بدان اشاره ‏میکنم:‏
‏ اول) اینکه تنها اندیشه است که قدرت ایستادگی در برابر اندیشه را دارد و فکر را باید با فکر ‏پاسخ داد. در برابر مبارزه با چنین پدیده های از بکار گیری تهدید به تنهایی جز اینکه آن را ‏توسعه بیشتر بخشد و پیروانش را به اصرار و پافشاری وا دارد نتیجه ای دیگری حاصل نخواهد ‏شد. بنا بر این لازم و ضروری است که با اقامه‌ی دلیل و برهان و با رفع تشویش افکار و با دلائل ‏منطقی و قانع کننده به توجیه چنان افکاری پرداخته شود.‏
‏ دوم) اینکه این تکفیر کنندگان در مجموع مردمانی متدین، مخلص، روزه دار، شب زنده ‏دار و غیرتمند می باشند. اینها ارتداد فکری، بی بند و باری اخلاقی، فساد اخلاقی، فساد ‏اجتماعی و استبداد سیاسی را که در جامعه می بینند آنان را وا میدارد که تا چنین موضعی را ‏انتخاب کنند.‏
‏ آنان اگر چه روش اشتباهی در پیش گرفته و راه خود را گم کرده اند، ولی در واقع خواستار ‏اصلاح و خواستار هدایت اسلامی هستند.‏
‏ بنا بر این، شایسته است که خواسته های بر حق و منطقی آنان را تقدیر نماییم و فکر نکنیم ‏که آنان درندگانی دارای نیش و چنگال هستند که گویا می خواهند جامعه را نابود کنند و آنرا به ‏صورت ویرانه ای در آورند!‏
‏ محقق و پژوهشگر با ریشه یابی این قضیه در می یابد که پدیده‌ی افراط در تکفیر دارای علل ‏و اسبابی به شرح زیر است:‏
‏ ۱) شیوع کفر و ارتداد علنی و آشکار در جوامع اسلامی و بر خورداری کافران و مرتدان از ‏مقام و مناصب اجتماعی و افتخار آنان به کفریاتشان و از طرف دیگر رسانه های گروهی بطور ‏آشکار و پنهان برای ترویج کفر و ارتداد در میان همه‌ی مسلمانان بکار گرفته و بدون اینکه مورد ‏تعرض قرار بگیرند یا کسانی باشند آنان را از این ضلالت و گمراهی باز دارند بکار خود ادامه ‏میدهند.‏
‏ ۲) تساهل و کم کاری بسیاری از علمای دین در خصوص این گونه افراد « یعنی کافران بر سر ‏اقتدار و دعوتگران ارتداد» و آنان را در زمره‌ی مسلمانان قرار دادن، در حالی که اسلام کاملاً از ‏آنان بیزار می باشد.‏
‏ ۳ـ تجاوز و حمله به افکار و اندیشه های اصیل اسلامی و دعوتگران دینی که ملتزم به قرآن ‏و سنت هستند، در فشار قرار دادن آنان و دعوتشان و ظلم و سخت گیری در حق آزاد اندیشان، ‏طبیعی است که چنین گرایش های انحرافی را که به صورت زیر زمینی و در فضای بدور از نور و ‏روشنایی عمل کنند ایجاد خواهد کرد.‏
‏ ۴) توشه‌ی اندکی که این جوانان مسلمان از فقه و اصول اسلامی دارند و بدون تعمق به ‏مطالعه به علوم و ادبیات اسلامی می پردازند. در نتیجه بعضی نصوص را بدون توجه به سایر ‏نصوص به عنوان دلیل میگیرند، یا غافل از محکمات به متشابهات می پردازند، یا بر اثر توجه به ‏جزئیات از قواعد کلی شریعت غافل می مانند، و یا از بعضی نصوص بطور سطحی و به سرعت ‏نتیجه گیری میکنند بدون اینکه به شرایط لازم برای فتوا دادن توجه کنند و بدن اهلیت کافی فتوا ‏میدهند.‏
‏ باید دانست؛ اخلاص به تنهایی وقتی که قرین با فهم عمیق از شریعت خداوند و احکام او ‏نگردد، هر گز کفایت نمی کند. در غیر این صورت پیروان این اندیشه به چاهی که قبل از آنان ‏خوارج در آن افتاده بودند خواهند افتاد. ‏
‏ به گفته‌ی امام احمد ابن حنبل خوارج هم اگرچه حرص و ولع شدیدی نسبت به عبادت و ‏مجادلات اعتقادی داشتند از جهات بسیاری مورد مذمت دهها حدیث صحیح نبوی قرار گرفته ‏اند.‏
‏ در همین راستا پیشوایان گذشته همواره امت سالمی را به فراگیری علم قبل از تعبد و اجتهاد ‏قبل از جهاد سفارش نموده اند تا مبادا ندانسته از بر نامه های الهی منحرف گردند.‏
‏ حسن بصری «رح» می فرماید: عالمان بدون علم همچون رهروان بدون راه اند که فساد ‏چنین کسانی بیش اصلاح آنان است. در طلب و جویای چنان علمی باشید که زیانی به عبادت ‏نرساند و چنان در طلب و جویای عبادت باشید که زیانی به علم نرساند؛ زیرا که گروهی بدون ‏برخورداری از علم و دانش به عبادت پرداختند و در اثر نداشتن علم و آگاهی علیه امت محمد ‏شمشیر کشیدند، اگر آنان علم کافی می داشتند هر گز مرتکب چنین اعمالی نمی شدند.‏
● کسانیکه استحقاق تکفیر شدن را دارند‏
‏ بسی شایسته است کسانی را کافر بشماریم که بدون شرم و بی پرده کفر را آشکار میسازند و ‏از تکفیر کسانی که ظاهراً اسلام را پذیرفته اند خود داری کنیم، اگرچه باطن آنان خالی از ایمان و ‏اعتقاد باشد. این گونه اشخاص در عرف اسلام «منافق» نامیده می شوند. آنان که با زبان خویش ‏میگویند ایمان داریم در حالی که قلبهای شان خالی از نور ایمان است، یا رفتارشان گفتار شان را ‏تصدیق نمیکند، در دنیا به مقتضای ظاهر احکام اسلام را بر آنان جاری میکنیم و در آخرت به ‏واسطه‌ی کفری که مرتکب شده اند و بر آن سرپوش گذاشته اند به بدترین جایگاه فرستاده میشوند.‏
کافرانی که بدون هیچ شک و تردیدی بخاطر تکفیر شان واجب از جامعه‌ی اسلامی طرد شوند ‏عبارتند از:‏
‏ ۱) کمونستهای که بر عقاید خود اصرار می ور زند و علی رغم مخالفتهای که مکتب ‏کمونیستی با عقیده، شریعت و ارزشها اسلامی دارند و آن را به عنوان یک فلسفه و نظام زندگی ‏می پذیرند و معتقد هستند که دین افیون جامعه است، و بطور کلی با دین دشمنی می ور زند و از ‏میان ادیان بیشتر اسلام را نشانه گرفته اند، چراکه اسلام دارای برنامه ای فراگیر و همه جانبه ‏است.‏
‏ ۲) سیاستمداران لائیک و رجال سیاسی وابسته به احزاب علمانی که آشکارا اسلام رد ‏میکنند و نگرش آنان این است که دین باید از سیاست جدا گردد و چون بسوی حکم خدا و ‏رسولش فراخوانده شوند سرباز می زنند و امتناع می ور زند و در برابر دعوتگران اسلامی و ‏مجاهدین در راه تحکیم مبانی شریعت و منادیان باز گشت به اسلام می جنگند.‏
‏ ۳) پیروان گروه های که بطور آشکار از اسلام خارج شده اند؛ از جمله دروزی ها، گروه ‏نصیریه، اسماعیلیه و امثال آنان از گروهای باطنیه که امام غزالی و سایرین در باره‌ی خصوصیات ‏آنان گفته است: بخاطر انکار از ضروریات اسلام و قطعیات اصول دین از کفار بدترند! نمونه ‏اینان در عصر ما جریاناتی چون بهائیت است که دین جدیدی مبتنی بر سلیقه‌ی خوشان آورده اند ‏و از آن جهت بعد از ختم نبوت از جانب خداوند ادعای نبوت میکنند، آنها به قادیانی ها ‏نزدیکترند تا به مسلمانان.‏
● لزوم فرق نهادن میان نوع و شخص‏
‏ در اینجا مسئله ای مطرح است که ضروریست مورد توجه واقع شود.دانشمندان پژوهشگر بر ‏این عقیده اند که باید میان «شخص» و «نوع» در قضیه تکفیر فرق قایل شد.‏
‏ برای مثال میگویم: وقتی کمونست ها و سیاستمداران لائیک که حکم خدا را رد میکنند ‏مسلما کافر هستند! یا اینکه میگوییم: اگر کسی فلان حرف را بزند کافر می باشد، حکم به نوع ‏کرده ایم، ولی هر گاه حکم ما به شخص معینی تعلق گیرد، خواه منتسب به این گروه یا آن گروه ‏باشد لازم است در موضوع تکفیر وی به تحقیق و بر رسی بپردازیم و تا زمانیکه با دلیل و برهان ‏کفر آن شخص معین بر ما ثابت نشود و هیچ عذری برای او باقی نماند باید از تکفیر او خود ‏داری کنیم.‏
‏ شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید:‏
‏ گفتار انسان گاه موجب کفر است و بدون شک و تردید باید به کفر قائل حکم صادر کرد و ‏گفت: هر کس چنین بگوید کافر است. اما اگر شخص معینی همان سخن را گفت حکم به کفر او ‏داده نمی شود تا اینکه برهان بر او اقامه گردد؛ چنانکه در نصوص وعده های عذاب الهی آمده ‏است. مثلا خداوند متعال فرموده است: إِنَّ الَّذِینَ یأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یأْکُلُونَ ‏فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیصْلَوْنَ سَعِیرًا ۱۰. النساء
‏«همانا آنانکه اموال یتیمان را ظالمانه می خورند جز این نیست که آتش را به شکم خود می ‏ریزند و بزودی در آتشی افکنده میشوند»‏
‏ این نص قرآنی و سایر نصوصی که مشتمل وعید می باشند حق اند، اما این وعده در مورد ‏یک شخص معینی گواه گرفته می شود، یعنی به استناد این آیه در باره یک شخص از اهل قبله ‏نمی توان حکم صادر کرد که اهل آتش است، زیرا که ممکن است آن وعده ها به دلیل از میان ‏رفتن شرط یا ثبوت مانعی بر او واقع نگردد. گاهی اوقات حکم تحریم به او نرسیده است و گاه ‏از عمل حرام توبه میکند، و گاه اعمال نیک بسیار دارد که گناهانش را می پوشاند، و گاه مورد ‏شفاعت شفیعی که شفاعتش را خداوند می پذیرد قرار میگیرد.‏
‏ باز میگوید: گاه این نصوص به او رسیده اما هنوز از نظر او به اثبات نرسیده اند یا اینکه ‏هنوز توان فهم آنرا تحصیل نکرده است. بعضی اوقات برای او شبهاتی پدید می آید که خداوند ‏بدان جهت او را معذوور می دارد.‏
‏ باز می فرماید: نظر پیشوایان مذهب مبتنی بر همین تفکیک بین نوع و شخص می باشد.‏
‏ بنا بر این وقتی همه‌ی احتیاطات فوق در مورد افرادی که کفر آنان آشکار است واجب می ‏باشد چگونه فرد مسلمان جرأت پیدا میکند گروهی کثیری از ملت اسلام را که به کلمه «أشهد أن ‏لااله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» گواهی میدهند تکفیر کندف حتی اگر اعمال صالح ‏خود را با اعمالی نادرست در هم آمیخته باشند.‏
‏ کسانیکه به شهادتین اقرار میکنند خون و مالشان در امان است مگر وقتی که قانون شریعت ‏حکم کند، و خداوند برای رسیدگی به اسرار درونی بندگانش سزاوارتر است. ‏
‏ در حقیقت احادیث صحیح فراوان بلکه در حد تواتر از رسول خدا وارد شده است مبنی بر ‏اینکه: «أمرت ان أقاتل الناس حتی یقولوا لاإله الاّ الله، فإذا قالوها عصموا منّبی دمائهم و ‏اموالهم إلاّ بحقها و حسابهم علی الله تعالی» ـ به من دستور داده شده است با مردم به ‏جنگ بپردازم تا زمانی که بگویند «لااله الاالله» و چون بگویند خون و مالشان در پناه آن از ‏تعرض من مصئون می ماند مگر به حق و حسابشان با خداست ـ
● پیامدهای تکفیر
‏ مطالب دیگری در اینجا شایسته است به عنوان یک اصل مورد بر رسی قرار گیرد این است ‏که؛ نسبت دادن کفر به یک انسان حکم بسیار خطرناکی است، زیرا آثاری را در پی دارد که ‏بسیار خطرناک اند. از جمله:‏
‏ ۱) برای همسرش دیگر جایز نیست که در قید نکاح او باقی بماند و واجب است که آن دو ‏از هم جدا شوند، چرا که برای زنا مسلمان جایز نیست در قید نکاح مرد کافر و یا مرتد قرار گیرد. ‏و این مطللب با اجماع یقینی فقهای اسلام به اثبات رسیده است.‏
‏ ۲) جایز نیست که دیگر فرزندان او تحت تکفل او باقی بمانند، زیرا در آنصورت مورد ‏اعتماد نیست و بیم آن می رود که کفر او بر فرزندانش تأثیر گذارد، بویژه گاهی احتمال ارتداد در ‏آنان وجود آید. و باید دانست که فرزندان شخص مرتد به عنوان امانت در اختیار جامعه‌ی ‏اسلامی قرا میگیرند.‏
‏ ۳ـ انسان پس از آنکه آشکارا کافر و مرتد گردید و از دین اسلام خارج شد دیگر از حق ‏ولایت و سر پرستی جامعه اسلامی خارج خواهد شد، یعنی با چنین اشخاصی قطع رابطه می ‏شود و میان آنان و جامعه‌ی اسلامی حصار و سدی مکم ایجاد میگردد تا اینکه به خود آیند و به ‏راه حق باز گردند.‏
‏ ۴) چنین اشخاصی باید به دادگاه اسلامی احضار گردند و از آنان خواسته شود که توبه کنند و ‏شبهات آنان زایل گردد، دلایل لازم بر ایشان اقامه شود و بعد از این مراحل است که حکم ارتداد ‏در مورد آنان صادر میگردد.‏
‏ ۵) وقتی شخص مرتد بمیرد احکام اسلام بر او جاری نمیگردد، یعنی غسل و نماز بر او ‏گذارده نمیشود و در گورستان مسلمانان دفن نمی گردد و کس از او ارث نمی برد، همچنان که او ‏از کسی ارث نمی برد.‏
‏ ۶) اگر بر همان حالت کفر بمیرد مستوجب دوری از رحمت خداوند و خلود ابدی در آتش ‏جهنم میگردد. احکام و موارد قاطع فوق الذکر ما را بر آن وا میدارد که در تکفیر افراد باید ‏جانب احتیاط و دقت تقوا را در نظر داشت.‏
● وجوب رجوع به قرآن و سنت
‏ در امر تکفیر واجب و لازم است که به نصوص قرآنی و سنت نبوی رجوع کنیم تا در پرتو ‏آن قواعد و اصولی را که پذیرش حکمیت آنها در مسئله‌ی بزرگی همچون تکفیر که در دین خدا و ‏زندگانی مردم جایگاه مهمی دارد مقرر داریم. و اعتماد اساسی ما در حقیقت بایست بر نصوص ‏ثابت و معصوم از قرآن و سنت رسول خدا باشد که به تنهایی حجت و محل إتکا می باشد و ‏بدون اینکه جایی برای گفتگو باقی بماند. اگر ما به اقوال بعضی زا علما استشهاد کردیم این ‏بدان معنا نیست که اقوال آنان به تنهایی حجت است، بلکه بدان منظور است که در فهم نصوص ‏ما یاری و راهنمای کنند تا اینکه در متشابهات سر گردان نشویم و آیات و احادیث را به همدیگر ‏نزنیم.‏
‏ در اینجا باید بر یک اصل مهم دیگر تأکید کنیم و آن اینکه؛ سلف این امت یعنی صحابه و ‏تابعین از لحاظ راه و روش دینی راه یافته ترین، از لحاظ فهم و درک دارای صحیح ترین اندیشه، ‏از لحاظ مسیر حرکت مستقیم ترین، از نظر روح اسلام فقیه ترین و از لحاظ پیروی رسول خدا ‏حریص ترین افراد امت بوده اند، هدایت های روشنی را که در این خصوص از آنان برای ما ‏باقی مانده است چراغ راه خود قرار دهیم، تا در دام بدعتها نیفتیم، زیرا که صحابه و تابعین بنا ‏بر گواهی رسول خدا بهترین انسانها در عصر خویش و همه‌ی اعصار می باشند.‏
دکتر یوسف قرضاوی
ترجمه: مسعود انصاری
منبع : پایگاه اطلاع رسانی اصلاح