شنبه, ۱۹ آبان, ۱۴۰۳ / 9 November, 2024
مجله ویستا


موسیقی در سینمای صامت


موسیقی در سینمای صامت
چرا موسیقی به عنوان یک موضوع شنیداری در سینمای صامت انتخاب شد؟ اولین نظریه توسط “هانس ایزولد” در کتاب نسبتا کم ارزش او با عنوان “آهنگسازی برای فیلم” ارائه شد. تصور او بر این است که تصاویر فیلمهای صامت قاعدتا دارای تاثیر ترسناک برروی بینندگان است. به همین دلیل از آغاز تصاویر متحرک توسط موسیقی همراهی می شده.
هرگاه فیلم بدون تاثیر موسیقی دارای اثر القای ترس بر بیننده باشد ، چیزی نظیر بازی سایه های روی دیوار ، موسیقی باعث آرامش ارواح شیطانی می گردند که ناخواسته باعث ترس و وحشت هستند.
در حقیقت موسیقی به عنوان نوشدارو در مقابل تصویر معرفی شد.
به عقیده او موسیقی برای فیلم قابل مقایسه با سوت زدن یا آواز خواندن بچه ها برای غلبه بر ترس ناشی از تاریکی است.
از طرف دیگر “کورت لندن” در اولین بررسی ظریف در این رابطه ، در کتابش با عنوان “موسیقی فیلم” به طرح سده ای از این مطلب می پردازد و می گوید که موسیقی به این خاطر استفاده می شد که صدای پرژکتورهای اولیه را خنثی کند. آن طور که “لندن” می گوید ، آکوستیک ناقص بیشتر از هر چیز دیگر بانی موسیقی برای تصویر متحرک است.
اولین مورد شناخته شدن استفاده از موسیقی در سینما ، به تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۸۹۵ می باشد. زمانی که برادران لومیر برای اولین بار ارزش تجاری برخی از فیلمهای اولیه را درک کردند. به نمایش درآمدن فیلم همراه با صدای پیانو آولین بار در گراند کافه در بلوار “کاپوسن” در پاریس بود. در آوریل سال بعد، در سالنهای نمایش در لندن ، ارکستر ، نمایش فیلم را همراهی می کرد.
در اولین سالنهای موسیقی تجاری ، موسیقی استفاده شده عبارت بود از هرچیزی که در دسترس بود و معمولا نیز جریان دراماتیک نازلی را که روی پرده اتفاق می افتاد زایل می کرد.
زمانی که سینما پرتوان شد ، دربین تهیه کنندگانی که حساس تر بودند ، تمایل تهیه موسیقی خاص برای تصویری خاص رواج یافت. در این ابتدا در سال ۱۹۰۸ به بار نشست. یک کمپانی در پاریس با نام “فیلم هنری” تاسیس شد و نوازندگان بزرگ را ترغیب به اجرای قطعات معروف برروی تصاویر فیلم کرد.
کمدی فرانسه از این فکر حمایت کرد و این گروه اولین تولید خود را با نام “آسیستان دوک دوگیز” به انجام رساند و از “کامیل سن سانس” آهنگساز معروف فرانسوی خواسته شد تا موسیقی مناسبی را برای این فیلم بنویسد. “سن سانس” پیشنهاد را پذیرفت و بعدها موسیقی نوشته شده را گسترش داد و تبدیل به یک قطعه کنسرتی کرد. اوپوس ۱۲۸ برای سازهای زهی و پیانو.
در سال ۱۹۱۳ آثار موسیقی و اسامی ارکستر سالنهای نمایش و پیانیست هایی که قادر به اجرای موسیقی برای حالتهای خاص یا موقعیت های دراماتیک به شکل شایسته ای بودند در کاتالوگ هایی گردآوری شد. آن طور که “کورت لندن” اشاره می کند ، وجود رابطه برای رفتن از قطعه ای به قطعه دیگر ، مسئله ای زیبایی شناسی ایجاد می کرد.
معمولا به منظور کنار هم قرار دادن تکه های موسیقی و همراهی آن با صحنه های فیلم، به ناچار قسمتهایی از موسیقی حذف می شد و موارد استثنا براساس ملاحظات دراماتیک قرار داشت که اجازه ندهد سیر دراماتیک قطع شود.
قطعا راه حل تمام این مسائل پارتیسیون ویژه ای بود که برای تصویر تصنیف شده باشد.
زمانی که یک کمپانی تهیه کننده تصمیم می گرفت که پارتیسیون خاص برای تصاویرش داشته باشد ، آن طور که امروز هم رایج است ، معمولا انتظار داشت که این کار در کوتاهترین زمان انجام گیرد. مانند موسیقی گذار ها ، مصنفین نیز ابتدا فیلم را می دیدند ، سپس صحنه های جداگانه را زمان گیری می کردند و بعد از داشتن این اطلاعات ، آهنگساز کارش را شروع می کرد.
او نقاط اوج فیلم را به عنوان نقطه شروع کار خود انتخاب و از روی آنها فرم ، ساختار و دیگر بخشهای موسیقی را می ساخت.
آن روزها ، برای موسیقی ساخته شده برای فیلم ، مسئله تطبیق صدا و تصویر (سینکرونیزاسیون) نیز وجود داشت. راه حل هایی برای راحت تر کردن این کار پیشنهاد شد که هیچ کدام توفیق کاملی نداشت با این حال یکی از موفق ترین آنها ، “کارل رابرت بلوم” پیشنهاد شد و برای اولین بار در نمایشی برای مردم در سال ۱۹۲۶ در برلین به کار گرفته شد. بلوم دستگاه خود را “ریتمونوم” نامید.
طرز کار آن را “لندن” چنین توصیف می کند : « نوارهایی که علایم فوتوریتمیکال روی آن ثبت شده و نشانه های قابل رویتی را در جهت چپ به راست که همان جهت خواندن متن است- عبور می دهد. به این ترتیب نشانه های قابل رویت اجازه خوانده شدن دقیق زمان را می دهند و صدا می تواند در ریتم اصلی خود اجرا شود.» در این صورت ریتمونوم می تواند با مترونوم در تضاد باشد.
چون در حالی که مترونوم تقسیمات متریک را (در ضرب های برابر) می دهد ، ریتمونوم تپش های غیر متریک را می دهد که همان ریتم زنده است.
منبع : سایت تخصصی گیتار