جمعه, ۲۳ آذر, ۱۴۰۳ / 13 December, 2024
مجله ویستا

فلسفه اولیه در هند


فلسفه اولیه در هند
فلسفه هند باستان به «هندوئیسم» وابسته است اما حقیقت این است که فلسفه مشخص- و به همین دلیل مذهب مشخصی نیز- وجود ندارد که آن را «هندوئیسم» بنامیم. (هندو کلمه یی عربی ا ست که به یک مکان، به «شرق رود ایندوس» اشاره می کند نه به مذهب) «هندوئیسم» تقریباً بدون هیچ تمایزی، به دامنه وسیعی از باورها اشاره دارد که بعضی از آنها خداپرستانه است و بعضی دیگر نه، بعضی از آنها عرفانی است و بعضی دیگر نه، بعضی از آنها با اساطیر هند باستان درآمیخته و بعضی دیگر نه. هندوئیسم به نظام اجتماعی خاصی نیز اشاره دارد؛ به نظام طبقاتی که فلسفه هندو آن را توجیه می کرد. هندوئیسم سنتی پر است از موجودات و خدایان عجیب و غریبی که در آنها چنان خیال پردازی به کار رفته که دست کمی از اسطوره شناسی یونانی ندارد. خدایان مثلثی را تشکیل می دهند؛ برهما (خدای آفریننده)، ویشنو (خدایی که از عالم نگهداری می کند) و شیوا (خدای نابودی). اما اینها چهره های یک خدا هستند، چهره های یک وضعیت نه بیشتر. (به این دیدگاه گاهی «هنوتئیسم» نیز می گویند) تجسم های شناخته شده شیوا به پیچیدگی مذهبی گیج کننده یی اشاره دارد که در آن خدایان دائماً اشکال و تجلیات گوناگونی به خود می گیرند و نقاب های گوناگونی به چهره می زنند و کارکردهای گوناگونی دارند و به همین دلیل نام های گوناگونی نیز دارند مثلاً پارواتی، همدم شیوا، در بعضی اسطوره ها به صورت اومای شهوانی و در بقیه به صورت آمبای مادرگونه، کالیً نابودگر یا شاکتی، منبع قدرت شیوا، نشان داده شده است.
اهمیت محوری الهه ها در هندوئیسم، با در نظر گرفتن گرایش مردانه غالب در بیشتر مذاهب مهم دنیا، بیشتر شایسته توجه می شود. بازیگوشی خیال پردازانه و عدم وجود خودبازداری و جزم اندیشی در اسطوره شناسی هندو، دست کم در مفاهیم بسیار متفاوت از خدا نیز آشکار و خوشایند است. با این حال حتی در شیطنت آمیزترین حکایت های هندو، درونمایه های ماندگاری می بینیم از شروع مجدد، ادامه حیات و یگانگی عالم، با وجود تجلیات و جلوه های گوناگونش. به هر حال هندوئیسم در مقام فلسفه، با مجموعه نوشته هایی که به نام وداها می شناسیم، بهتر مشخص می شود. اولین ودا، یا ریگ ودا، احتمالاً حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد، صدها سال قبل از موسی و ششصد سال قبل از هومر نوشته شده اند.
وداها آمیزه یی از شعر، سرود، اسطوره و کیهان زایی- خاستگاه های «شخصی» عالم- هستند. شرح هایی که بعدها بر وداها نوشته شده، که همان اوپانیشادها یا ودانتا هستند، بیشتر به داستان آفرینش برهما، واقعیت نهایی (که از برهما پادشاه خدایان متمایز است) می پردازد. نظریه برهمن، مثل اساطیر غنی هند قدیم، سرشار از ابهام و تناقض است، اما این به خاطر به انحراف کشیده شدن نبوده است بلکه برای تاکید بر این نکته است (نکته یی که شاید شبیه دیدگاه فلسفه ابتدایی یونانیان باشد)؛ در دل تجلیات بی نهایت، یک چیز (برهمن) نهفته است. شکی نیست که این اندیشه که خدایان متعددی وجود دارند و همه آنها تجلیات یک خدا هستند، هم یکتاپرست ها و هم چندتاپرست ها را سردرگم می کند چرا که آنها خدایی را صفتی ذاتاً ثابت می دانند. برای کسانی هم که اعتقاد راسخ دارند واقعیت نه فقط واحد است بلکه نهایتاً منطقی نیز هست، فلسفه هندی گیج کننده یا نامنسجم خواهد بود. برهمن فقط از این لحاظ بدون تغییر است که دائماً در حال تغییر است. وداها با کیهان زایی، یا با مساله خاستگاه ها، شروع می شوند؛ چرا چیزها وجود دارند؟ باید توجه داشته باشیم که حتی وداهای اولیه به شدت دچار شک گرایی هستند که آیا اصلاً به چنین سوال هایی می توان پاسخ داد یا نه.
«از جایی که این آفریده برخاسته- شاید خودش، خودش را شکل داده شاید هم نه- کسی نگاهش می کند، کسی در بالاترین آسمان، فقط او می داند- شاید او هم نمی داند.» وداهای اولیه این پرسش را نیز مطرح می کنند که عالم قبل از آفرینش چگونه بوده است. آیا جهان، خود، توهم است؟ شاید «حتی هیچ هم نیست». در هند است که اولین بار داستان های معروف نیای نخستین را می شنویم که دنیا و همه چیزهای درون آن را می آفریند. تصویرپردازی جنسی در این داستان ها صریح است و اشتباه نیست اگر کیهان زایی ابتدایی هندی را، مثل بیشتر کیهان زایی های دوران باستان، نوعی انسان انگاری کیهان بدانیم؛ و این تلاشی است برای درک آفرینش به کمک شناخت بی واسطه تولید مثل انسان. در واقع ریگ ودا خودً عالم را یک شخص فناناپذیر کیهانی می داند.
دغدغه بنیادی نسبت به مساله «شخص» در فلسفه هندی موج می زند و در دغدغه دائمی نسبت به خویشتن، روح و ماهیت حقیقی شخص، به صورت انفرادی، آشکار می شود. بودیسم و جًینیسم، که صدها سال بعد از دل هندوئیسم بیرون آمدند، نیز آکنده از همین دغدغه ها هستند. از یک طرف مفهوم روح فردی، یا جیوا، را می بینیم که هر فرد را، به عنوان موجودی یگانه، از دیگران متمایز می کند. اینکه آیا جیوا حقیقی ا ست یا نه، یا اینکه آیا به هر طریقی آنقدر پایدار هست که با وجود مرگ بدن تاب بیاورد یا نه، موضوع مباحثات جذابی بوده اند. از طرف دیگر به خویشتن به عنوان آتمن اشاره می شود که شاید بتوان آن را قاعده حیات دانست که در هر انسانی وجود دارد. به این ترتیب می توان هر فرد را یک جیوا دانست که آتمن به آن حیات بخشیده است یا، به گونه یی کاملاً متفاوت، می توان جیوا را خویشتن کاذب و آتمن را خویشتن حقیقی پنداشت. وداها نشان می دهند نباید جیوا و آتمن را دو خویشتن درون یک شخص بدانیم که بر سر قدرت با هم می جنگند. به مدت سه هزار سال، ماهیت حقیقی خویشتن یکی از موضوعات اصلی فلسفه در هند بوده است.
آیا می توانیم برهمن، واقعیت نهایی، را بشناسیم؟ اگر می توانیم، چگونه؟ در اینجا به چیزی می رسیم که (در غرب) از فلسفه هندی می دانند؛ عرفان فلسفه هندی و مجموعه تمرینات معروفی که با نام یوگا می شناسیم. اشتباه بزرگی است اگر فکر کنیم فلسفه هندی، حتی در قدیمی ترین اشکال خود، چیزی جز عرفان نیست، و این همان بهانه محبوب فیلسوفان غربی است تا فلسفه هندی را کلاً نادیده بگیرند. اما اندیشه های شک گرایانه قدیمی ترین وداها تا آنجا ادامه دارد که اطمینانی نیست که برهمن را فقط از طریق خرد یا تامل بتوان درک کرد. شناخت برهمن ممکن است از طریق تجربه یی فراگیر، وحدت بخش و شهودی حاصل شود.
وقتی پولًس رسول در سر راهش به دمشق ادعا کرد مسیح یا مریم باکره یا جام مقدس را به شهود دیده است، برای مسیحیان ناآزموده بسیار تعجب آور بود اما چنین تجاربی در فلسفه هندی چندان تعجب آور نیست. با این حال، نیازمند آمادگی همه جانبه یی ا ست که علاوه بر سایر چیزها، مطالعه کامل و فهمیدن وداها و اوپانیشادها و تمرینات آیینی خاص از جمله مراقبه و یوگا را شامل می شود. برای تجربه کردن برهما، یا برهما ویدیا، باید «شایسته» بود. این شایستگی در اصل به سلامتی یا وضعیت بدنی اشاره نمی کند (اگرچه اینها هم نادیده گرفته نمی شود)، آسودگی نیز هدف واقعی یوگا نیست. یوگا انضباط بخشیدن به خویشتن است، انضباط درونی معنوی که این امکان را فراهم می کند که شخص به واقعیتی عمیق تر دست یابد. و به این ترتیب رستگاری را تجربه کند.
تقریباً تمام فلسفه های هندی این تجربه رستگاری را در خود دارند هرچند نام های گوناگونی بر آن می گذارند و تعالیم و روش های بسیار متفاوتی را برای رسیدن به آن معرفی می کنند. بودیست ها آن را با نام نیروانا می شناسند. جًینیست ها با عنوان «رهایی از رنج» و ودانتیست ها با نام موکتی اما تفسیر آنها از ماهیت و اهمیتش بسیار متفاوت است. بعضی ها می گویند آنچه واقعیت می نامیم، توهم است و تجربه شهودی برهمن این امکان را فراهم می کند که برای اولین بار به واقعیت حقیقی دست پیدا کنیم. دیگران می پذیرند که زندگی روزمره به اندازه کافی واقعی است، اما می گویند واقعیتی سطحی است چرا که واقعیت سطوح و اعماق بسیاری دارد و عمیق ترین واقعیت برهمن است، آن یگانه. در هر سه سنت- هندوئیسم، بودیسم و جًینیسم- هدف نهایی دست یافتن به نوعی آزادی است؛ آزادی از همه گرفتاری ها و دغدغه های وجود روزمره. در سطحی متافیزیکی تر، این گونه «رهایی از رنج» حاصل آزاد شدن از چرخه رایج مرگ و تولد دوباره است؛ چرخه یی که همه موجودات گرفتار آن هستند.
کتلین ام. هیگینز
ترجمه؛ کیوان قبادیان
منبع : روزنامه اعتماد