جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


گریز از فلسفه ممکن نیست!


گریز از فلسفه ممکن نیست!
«به نام پریروز و پس فردا و به نام وجود پریروز و پس فردا.» که «وی» چنین آغاز می کرد از خدای پریروز و پس فردا و نه خدای دیروز و امروز و فردا.
« وی» ، به اقوال مکرر خود را با هیدگر هم سخن شمرده است. او به تبع هیدگر می خواست با تفکر حکمی از فلسفه، از متافیزیکی غربی و از نسبت آن بگذرد. ادعا می کرد که در آرزوی نجات از متافیزیک غربی است تا دوره «پس فردا» سراغ او آید.
دوره ای که تمام متافیزیک می رود و دوره اسماءالله و بقیة الله است. دوره خدای زمانی باقی و خدای پریروز و پس فردا. نه دوره خدای دیروز و امروز و فردا. دوره پریروز یعنی زمانی که اینک در آن نیستیم و در اصل ذات ما نسبتی با این دوره است. دیروز و امروز و فردا زمانی است که در آن هستیم. وقت و حقیقتی که در آن به سر می بریم.
او همچون هایدگر می خواست از نو بپرسد که وجود چیست و زمان چیست وی از پوزیتیویست ها و فلاسفه تحلیلی و فلسفه زبان همواره به زشتی نام می برد. معتقد بود حوالت پوزیتیویسم و فلسفه تحلیلی حوالت اصالت نفس اماره و ملامت نفس مطمئنه و برخلاف اسلام است که اصالت به نفس مطمئنه دهد. اصولاً در دوره جدید اصالت با نفس اماره انسان و خویشتن انسان است. ذات حق مظهر اسم انسان و اسم و ظاهر انسان و خدا مظهر می شود. همه اسما مظهر انسان می شود و انسان در برابر خدا مرجع اسما می شود.
در دوره جدید که بالذات با دوره قرون وسطی فرق دارد اسمی که انسان مظهر آن است طاغوت است و آن خویشتن خویش است. بشر اناالفیلسوف می گوید و در واقع می گوید اناالطاغوت! حق معنی دیگری غیر از طاغوت دارد. این زمانه طاغوت در بحران است. زمانه طاغوت با نیست انگاری توأم است. در دوره یونانی مظهر طاغوت انسان بود و در دوره جدید، طاغوت مظهر انسان است. جای ظاهر و مظهر عوض شده است. انسان ظاهر است و طاغوت مظهر انسان و ظل الانسان.
مسئله اصلی برای او «زمان» بود. برای او زمان در چهار دوره است و اختلاف دوره ها ناشی از اختلاف در اسما است. هر اسم را زمانی است و با نسبت هر اسم دوره ای می آید. اندیشه او در تبیین ادوار خواه ناخواه قدری هگلی بود با این فرق که نزد او اسما در کار است و خدا ، در نزد هگل خودآگاهی روح و انسان. عقیده وی درباره اسما تا حدودی برگرفته از دیدگاه اسماشناسی ابن عربی و متفکرانی چون شیخ محمود شبستری است. او،الله را اسمی می داند که اسم ذات حق و غیر از اسم طاغوت است. اسماءالله را فلسفه نتواند به جد گیرد.
در دیدگاه وی که متأثر از مبحث ابن عربی است همواره پرسش از اسم است و این پرسش در سراسر فلسفه او تعیین کننده می شود. فلسفه در ظل این ملاحظات علم الاسمایی می تواند معد باشد تا زمانه خود بنیاد را با عشق و محبت توحید براندازد. علم الاسما آمیخته است با قرب تدریجی به وحی و نبوت. این علم الاسما با علم امروزی و یا فلسفه حاصل نمی شود گرچه هر دو این حوزه ها می تواند منبه باشد. این علم الاسما همان «انتظار آماده گر» است. این انتظار با شعر و بشارت و انذار محقق شود که پس از درافتادن با فلسفه است.
شاخصه های فکری، کلید واژه ها و مضامین مشهوری که ذکر آنها رفت بی شک هر کسی را تنها به یاد یک فیلسوف می اندازد و آن کسی جز «سیداحمد فردید» نیست.
فیلسوف بحث انگیز و مناقشه برانگیزی که ضدیت او با فلسفه و مفاهیم فلسفی منحصر به فردش ، همیشه سبب نقد و نکوهش آرای وی شده است. سید احمد فردید را بیشتر می توان از صنوف حکما برشمرد تا در صفوف فیلسوفان. چه او خود حکمت را اعم از فلسفه می دانست و مایل به استقلال و تمییز و تجزیه حوزه های مختلف اشراق، تصوف، کلام و فلسفه از یکدیگر بود و به امکان اتحاد اینها قائل نبود. می گفت آنها که یونانیت برایشان اصالت دارد فلسفه را به معنای اعم می گیرند.
به عقیده فردید کار هیدگر فیلسوف آلمانی «رفتن از فلسفه به فلسفه با گذشت از فلسفه» است. البته این کار با تفکر یعنی با رفتن به تاریخ فلسفه ممکن است نه با رها کردن فلسفه. فردید به پیروی از هیدگر چنین برنامه ای را منش تفکر خود می سازد؛ رفتن همان طریق با ذکر و تفکر: در فلسفه با تذکر فلسفی از فلسفه گذشتن. در هنر با تذکر هنر از هنر گذشتن. در سیاست با تذکر سیاسی از سیاست گذشتن. در یک جمله فردید مخالف اصالت فلسفه بود و شاید بیشتر مخالف فلسفه خوانده ها! کمتر فیلسوفی و متفلسفی از زخم تند انتقادهای او در امان بود. با این وجود، اذعان داشت که گریز از فلسفه ممکن نیست، و حتی خود نیز نمی توانست از آن بگریزد؛ «رها نمی کند ما را». معتقد بود فلسفه حوالت تاریخی جهان است و از آن گریزی نیست و گویا آن کاری است که شده است و با این که فلاسفه دراین کار مسئول هستند اما به هرحال دیگران تابع این فلسفه هایند و باید با آن انس گیرند.
اهل نظر مدافع فردید، درباره این موضع گیری او درباره فلسفه و فلاسفه چنین دلیل می آورندکه «بشر از فلسفه یونان بهره مند شده و استفاده ها کرده است. پس باید به گوش داشته باشیم که مبارزه فردید با فلاسفه اصیل نبود و جنگ او بالاصاله با متفلسفان یا فلسفه خوانده ها نبود. مسئله اصلی فردید «زمان» بود.» پندار او این بود که هرچه از فلسفه پرسش شود بهتر است؛ «آنها که از فلسفه خبر ندارند بیش از دیگران گرفتار فلسفه اند.»
فلسفه زدگی بهتر از علم زدگی است و فلسفه زده کمتر از علم زده قارعه زده است. به باور او زمان و دوره پس از یونان غربزده است و فلسفه با زمان ودوره غربزدگی همراه است.
در اندیشه فردید فلسفه برای نجات انسان کمتر تواناست . آنچه می تواند ما را نجات دهد شعر است. انسان شاعر نیز باید از فلسفه خبر داشته باشد و چنانچه بی خبر باشد بیشتر گرفتار خواهد بود و متافیزیک بیشتر حلقوم او را در هم خواهد فشرد. به این اعتبار، فردید وظیفه خود را آن تفکر حکمی می دید که رویش به خواص است نه به عوام . حکمت او با دل آگاهی و خوف آگاهی و ترس آگاهی و مرگ آگاهی آمیخته بود. دل آگاهی با نسبت اصیل زمان و دوره نه امروز و فردا که پس فردا و کتب آسمانی به همین پس فردا تعلق دارد. افتخار و ادعای او این بودکه برابر زمان موجود بایستد و به آن نه بگوید. زمان موجود زمان فلسفه نیست بلکه زمان فلسفه زدگی است. او در پی گذشت از تمام اینهاست. او موجودی را جواب می دهد که ورای فلسفه، هنر و متافیزیک است. فردید می خواهد پیرو هیدگر با تفکر آماده گر باشد. یعنی این تاریخ نسخ شود و تاریخ دیگری آید. کل مطلق دیگری.
«آرا و عقاید سید احمد فردید؛ مفردات فردیدی» عنوان کتابی است به قلم سیدموسی دیباج که به تازگی از سوی نشر علم منتشر شده است. دیباج، که خود از شاگردان فردید است . درباره شاکله شکل گیری این اثر چنین می آورد. «در جوانی توفیق مرا یار بود تا به مدت ده سال پیوسته در محضر سخن ایشان باشم و از ایشان بسیار فراآموزم. این نوشته که عصیر مایه سخنان اوست حاصل مصاحبت ها و مراودات و محاضرات آن زمان است.»
از آنجایی که «پراکندگی سخن» از ویژگی های مشهور فردید نام برده می شود، مؤلف در این اثر کوشیده این گفتارهای پراکنده را در ضمن مقولات مجامعی فراهم آورد و تلاش داشته تا حد امکان به مضمون و فحوی سخن او نیفزاید با این هدف که تکریم استاد کرده باشد و حق شاگردی را به جا گذارده باشد تا سخنانی را که در مواردی عسرت روزگار و فریب چرخ غدار از مداومت عالمانه خارج و به برخی عبارات موهن و سست آلوده شده بود را پاک و صاف کند و از آنجایی که شیوه سخن فردید بر نظم مقوله ای و یا مفهومی قرار نمی یابد، دیباج در این مجموعه سخنان وی را بر ترتیب مفید بر موضوعات کلی به قاعده آورده است و با منظم کردن اظهارات و عبارات مألوف سعی کرده سخنان او را به فهم نزدیک کند تا همگان به قد رأی و خرد خود بدان آگاه شوند. به این اعتبار می توان کتاب حاضر را فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم فکری- فلسفی فردید دانست. چنانکه مؤلف هم در تنظیم وتدوین اثر، شیوه لغت نامه ای را برگزیده و اصطلاحات را به ترتیب الفبا و به صورت مدخل هایی مجزا گردآورده است. علاوه بر اینکه در مقدمه ای که بر پیشانی اثرش نشانده نمایی کلی و البته دقیق از دیدگاه فردید ارائه کرده است. در مجموع می توان کتاب «مفردات فردیدی» را اثری قابل تأمل و تحسین دانست.
لیدا فخری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید