چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


طبقه متوسط در ایران


طبقه متوسط در ایران
طبقه متوسط از جمله اصطلاحات بسیار رایج در علوم انسانی به ویژه جامعه‌شناسی و علوم سیاسی می‌باشد. هر چند مدت زمان بسیاری از ظهور این تركیب در كتابها، مقالات و محافل دانشگاهی نمی‌گذرد اما اهمیت و نقش بسیار حساس این گروه در تحولات جوامع سبب شده است تا محققان در كنار سیاستمداران توجه ویژه و خاصی بدان داشته باشند. از ماركس و لینن گرفته تا وبر و لاروك و بسیاری دیگر همگی به تعریف و تحلیل طبقه متوسط پرداخته و آن را به انواع مختلف؛ بورژوا، مدرن، سنتی و تكنوكرات، كارگری و . . . تقسیم كرده‌اند به راستی این گروه از مردم دارای چه ویژگی هستند كه تا این اندازه مورد توجه واقع می‌‌شوند؟ این سوالی است كه مقاله پیش ‌رو درصدد یافتن پاسخ آن می‌باشد. در كنار این مساله، نویسنده سعی دارد با شرح جایگاه طبقه متوسط در ایران به‌ویژه در دوره پهلوی بر خاصیت توام مدرن و سنتی بودن این طبقه در كشور تاكید كند. مهمترین شاهد مدعای وی در این مبحث واقعیتی است بزرگ به نام انقلاب اسلامی.
●مفهوم طبقه متوسط
«طبقه متوسط» همچون بسیاری دیگر از مفاهیم علوم اجتماعی دارای معنای دقیق و مورد توافقی نیست. گذشته از تنوع دیدگاه‌های متفكران، اختلاف در ملاكها و ویژگیهای این طبقه از یك سو و نامشخص بودن قلمروی عینی و مصداقی آن از طرف دیگر و همچنین تاثیر تحولات تاریخی بر آن سبب شده است كه هر كس از زاویه دید خود تعریفی خاص از آن ارائه دهد. كارل ماركس یكی از نخستین معتقدان به اندیشه طبقاتی، طبقه متوسط را حوزه عمومی بین طبقه سرمایه‌دار و طبقه كارگر می‌داند كه شامل كاركنان دفتری، كاسبها و گروههای همسو می‌باشد. او معتقد است اعضای این طبقه نقش متعادل كننده و ثبات بخش را در اجتماع برعهده دارند.۱ وی طبقه متوسط را مانند سایر طبقات اجتماعی محصول مناسبات اقتصادی عصر خویش می‌داند. هر نوع مناسبات تولید مشخص، طبقات ویژه‌ای را پدید می‌آورد، فرمول‌بندی مشهور لنین نیز مفهوم طبقات را مرتبط با مناسبات اجتماعی بیان می‌كند.۲ ماكس وبر مفهوم طبقه را در مقایسه با مفاهیم«شأن اجتماعی» و «حزب» تعریف می‌كند و هر طبقه، از جمله طبقه متوسط را شامل مجموعه افرادی می‌داند كه دارای وضعیت بازاری یا شانس اقتصادی یكسانی هستند.۳
امیل لدرر جامعه شناس آلمانی كه عموما از او به عنوان اولین متفكر طرح طبقه متوسط جدید یاد می‌شود مفهوم طبقه متوسط را مرتبط با مهمترین ویژگی آن كه شیوه زندگی و حقوق اعضای طبقه است بیان می‌كند.۴ پی‌یر لاروك طبقه متوسط را شامل گروههای متعددی می‌داند كه ویژگی مشترك آنها فقط این است كه جزء هیچ یك از دو طبقه حاكم و طبقه كارگر نیستند. او می‌گوید:«این طبقات از طبقه حاكم به این جهت متمایز می‌شوند كه هیچیك از پستهای حساس سیاسی، اقتصادی و اداری را در دست ندارند. البته اعضای این طبقات مجریان ساده‌ای نیستند و اختیارات و مسئولیتهایی نیز دارند اما اقدام آنها كم و بیش آگاهانه و در چارچوب و جهتی است كه توسط مقامات بالاتر معین می‌شود. طبقات متوسط از طبقه كارگر به مناسبت برخورداری از اندوخته‌های مادی نظیر سهام و اوراق بهادار، خانه یا اندوخته‌های معنوی نظیر آموزش و تعلیمات حرفه ای و ارتباط شخصی متمایز می‌گردند. این اندوخته‌ها به آنان امكان می‌دهد كه از احساس ناامنی - از مشخصات طبقه كارگر - در امان باشند.۵
دكتر حسین بشیریه در كتاب جامعه‌شناسی سیاسی به تفصیل ابعاد مفهومی و قلمروی مصداقی طبقات متوسط جدید را بیان می‌كند و آن را شامل بوروكراتهای تحصیل كرده، ارتش، گروههای مذهبی و روشنفكران می‌داند.۶ پس از بیان تعاریف فوق و ملاحظه رویكردهای مفهومی در منابع جامعه‌شناسی به نظر می رسد ارائه صورت‌بندی واحد از مفهوم طبقه متوسط امر دشواری باشد. پیش از هرگونه داوری در این خصوص توجه به چند نكته ضروری است: ۱- واژه طبقه؛ اصطلاح طبقه متوسط در مفهوم ساده آن بیانگر رده بندی افرادی با منابع درآمد و مقدار عایدات مشابه و میزان نفوذ همسان و شیوه زندگی همانند نیست بلكه این تركیب، مفهوم بسیار عام و پیچیده‌ای است برای طبقه‌بندی افرادی كه نه تنها در سلسله مراتب اجتماعی جایگاه‌های برابر دارند بلكه از نگرشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشابهی برخوردارند كه برآیند صورت‌بندی بسیاری از نیروهای اجتماعی و فرهنگی می‌باشد. ۲- واژه متوسط؛ برخلاف مفهوم ظاهری آن، نقش كاركردی این طبقه در نزد همه متفكران لزوما حركت در فاصله میان طبقات حاكم سرمایه‌دار و طبقه كارگر فقیر نیست بلكه با نگاه نرم افزاری به خصایص و ویژگیهای آن ممكن است، همین طبقه متوسط، بالفعل بر سریر قدرت هم نشسته باشد، همانگونه كه مانفرن هاپرن حاكمان موجود بسیاری از كشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی را طبقه متوسط جدید نامیده است.۷ ‌۳- در بیان مفهوم طبقه متوسط بین رویكردها و رهیافتهای مفهومی باید تمایز قایل شد. در حالیكه طیف چپ ماركسیستی بر محوریت اقتصاد در مفهوم آن اصرار دارد برخی محققان، طبقه متوسط را با رویكرد فرهنگی و در رابطه با مناسبات مسایل فرهنگی ارزیابی می‌كنند و عده‌ای دیگر با نگاهی جامع‌تر از اقتصاد و فرهنگ بدان نگریسته‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد نباید انتظار تعریف حقیقی و جامع و مانعی از آن داشت. با این حال گزینش یك تعریف در چارچوب نظام دانایی ویژه و رهیافت جامعه‌شناختی با رویكرد خاص، بهترین روش دستیابی به ابعاد مفهومی طبقه متوسط است.
●چارچوب نظری و قلمروی طبقه متوسط
شاید در بدو نظر تصور شود كه جایگاه طبقه متوسط به مثابه برآیند بخشی از گروههای اجتماعی در محدوده جامعه‌شناسی عمومی و یا حداكثر در قلمروی روانشناسی اجتماعی است. اما حقیقت آن است كه طبقه متوسط اصطلاحی ساختاری است كه با قدرت سیاسی گره خورده است. این واژه از مفاهیم اضافی می‌باشد كه هویت آن مستلزم حداقل دو طبقه اجتماعی دیگر است؛ یكی طبقه حاكمه و دیگر طبقه پایین اجتماعی. طبقه متوسط با هر دو طبقه پیرامونی خود مناسبات ساختاری دارد به طوری كه در فرآیند تاریخی و تعاملی خود به طور مداوم در حال تحول، جذب و تبادل نیروهای اجتماعی خود با طبقات پیرامونی است و نقشهای اساسی آن سبب شده است كه به صورت خاص، زندگی سیاسی را مورد تاثیر قرار دهد. از این منظر است كه رویكرد مطالعاتی این تحقیق مستلزم رهیافت جامعه‌شناسی سیاسی می‌باشد و در چارچوب این روش قابل ارائه خواهد بود. اما در همین چارچوب، قلمروی عینی و مصادیق طبقه متوسط به خوبی مشخص نشده است. علاوه بر اختلافاتی كه در بحث مفهومی بدان اشاره شد، اختلاف بر سر قدیم و جدید بودن این طبقه از عواملی است كه خواننده از مطالعه متون مربوط احساس می‌كند كه با اختلاف مفهومی شدیدی مواجه شده است به طوری كه در قلمروی آن، دو نگرش سخت افزاری و نرم افزاری به وجود آمده است.۸ سخت افزاریان با نگاه پوزیتیویستی به دنبال آن هستند تا قلمروی طبقه متوسط را با معین كردن گروههای زیر مجموعه آن، مشخص كنند به عنوان مثال این گروه با تفكیك تاریخی، طبقه متوسط قدیم را شامل خرده بورژوازی، بازرگانان و خرده مالكان دهقانی می‌دانند درحالیكه طبقه متوسط جدید، شامل مزدبگیران متخصص، تكنوكراتها و اقشار تحصیل كرده بالای جامعه است.۹
دكتر بشیریه در كتاب«جامعه‌شناسی سیاسی» تلاش دارد تا قلمروی طبقه متوسط را با ذكر مصادیق مشخص كند. وی در كنار دو طبقه سرمایه‌دارِ متوسط و طبقه پایینِ محروم به هشت گروه اجتماعی دیگر نیز اشاره می‌كند كه شامل مدیران تكنوكرات، خرده بورژوازی، جنبشها و سازمانهای كارگری، زمینداران اشراف، روحانیون، روشنفكران و ارتشیان می‌شود.۱۰ در مقابل، گرایش نرم‌افزاری، به نقشهای پیدا و پنهان طبقه متوسط و روابط آن با مناسبات قدرت و نقش آگاهی بخش آن نسبت به طبقه پایین توجه دارد. در این نگاه، طبقه متوسط صرفا از افراد یا گروههایی كه دارای موقعیت مشترك در نظام اقتصادی یا سیاسی هستند، تشكیل نشده است، بلكه عوامل ذهنی و خودآگاهی طبقه‌ای، به عنوان پیش شرط تشكیل طبقاتی و پیدایش طبقه برای خود نیز باید وجود داشته باشد. در نظریه ماركس كه در زمره نگرشهای نرم افزاری قلمداد می‌شود طبقه متوسط در میان دو طبقه اصلی متعارض، وابسته به شیوه تولید، سطح تكنولوژی، خودآگاهی طبقاتی و عوامل ذهنی و اجتماعی است. براساس فلسفه اجتماعی ماركس اصولا طبقه متوسط می‌بایست به تدریج در یكی از دو طبقه اصلی مضمحل شود چراكه واقعیت عینی و نهایی جامعه بشری بیش از دو قطب متضاد ندارد كه این دو قطب هم در نهایت باید به یك جامعه بی طبقه تبدیل شوند. براساس این نگرش، حوزه‌های نرم‌افزاری جدیدی وارد قلمروی طبقه متوسط شده است كه در گذشته از چنین جایگاهی برخوردار نبوده‌اند. امروز گروههای اجتماعی جدیدی مانند زنان كه در گذشته بخش مستهلك و ادغام شده جامعه محسوب می‌شدند با هویتهای فمنیستی(اعم از حقوق طلبی، برابری‌جویی و برتری‌طلبی) وارد این عرصه شده و با رویكردی انقلابی، خواهان تحول در بسیاری از حوزه‌های قدرت، دانش و مناسبات اجتماعی می‌باشند و با تشكیل گروههای مختلف حقوقی، سیاسی، صنفی، جنسی، اقتصادی واقعیت اجتماعی خود را بر طبقه متوسط تحمیل كرده‌اند. از این منظر امروزه نقش و كاركرد طبقه متوسط بسیار گسترده و اساسی شده است به طوری كه تمام كار ویژه‌های حوزه عمومی و جامعه مدنی در قلمروی این طبقه قرار گرفته است. تجمیع خواسته‌های جامعه به ویژه خواسته‌های توده مردم و بیان و انتقال آنها به طبقه حاكمه از وظایف قطعی این طبقه تلقی می‌شود.ابزار، امكانات و ظرفیتهای رسانه‌ای و ارتباطی و تكنولوژیكی مدرن و فراوانی در اختیار طبقه متوسط قرار گرفته است و همانگونه كه در بخشهای آتی یادآوری خواهد شد این طبقه نقش آفرین‌ترین و بلكه عامل اساسی بسیاری از تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سده اخیر در بسیاری از كشورهای جهان بوده است. از این رو توجه به ویژگیها و كار ویژه‌های آن و نه مصادیق عینی، اصناف و اقشار و گروههای زیرمجموعه آن باید مد نظر باشد. در قسمت بعدی، این نقشها در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.●تحولات طبقه متوسط در ایران
پس از بیان تعریف و قلمروی مفهومی طبقه متوسط و با مطالعه موردی آن در ایران، این واقعیت فرا روی خواننده قرار می‌گیرد كه اولا پیشینه تاریخی طبقات اجتماعی در ایران نشانگر آن است كه طبقه‌بندی اقشار و گروههای اجتماعی مبتنی بر ملاكها و هنجارها و ارزشهای اجتماعی، امری شناخته شده است و ثانیا طبقه متوسط در فرآیندی هماهنگ و پیوسته با نقشها و كاركردهای واحد و مشخص استمرار پیدا نكرده است. گسست مفهومی و شكافهای فرهنگی و اجتماعی در پیكره گروههای اجتماعی این طبقه و كاهش و زایش مداوم، سبب شده است تا دو نوع تعریف حداقلی و حداكثری و دو قلمروی مفهومی كلی برای آن در نظر گرفته شود. در یك مرحله تاریخی طبقه متوسط در ایران، در حد یك مقوله جامعه‌شناختی جهت معرفی افرادی با منبع درآمد مشابه، مقدار عایدات مشابه، میزان نفوذ همسان و شیوه زندگی همانند به كار می‌رفت.۱۱ به تعبیر ماركس طبقه متوسط در این دوران در حد «درخود» اما «نه هنوز برای خود» مطرح بود۱۲زیرا در این شرایط طبقه متوسط محصول مناسبات مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سنتی بوده كه در كنار سه طبقه دیگر یعنی طبقه بالای زمین‌دار، طبقه كارگران مزدبگیر شهری و رعایای روستایی در چارچوب جامعه سنتی حضور داشتند.۱۳ در این دوران طبقه متوسط عمده شامل بازرگانان شهری، كسبه و پیشه‌وران و صنعتگرانی بود كه به دلیل علایق مذهبی با روحانیت در همه سطوح علمی، تبلیغی و آموزشی در ارتباط مستقیم قرار داشت و بخشی از هویت خود را از همین ناحیه به دست می‌آورد. در ادامه، تحولات سیاسی- اجتماعی وسیع در گستره كشور به تدریج بسیاری از مناسبات سنتی را متحول ساخت. شكل گیری نظام آموزشی و دانشگاهی نوین در نیم قرن اخیر، استقرار نظام اداری و سیستم بروكراتیك مدرن، تشكیل ارتش مدرن، ارتقای سطح كیفی زندگی شهری و فضای فرهنگی جدیدی كه از ارتباط و تعامل با دنیای غرب به وجود آمد، ایران را در پروسه نوسازی و جهش به یك مرحله تاریخی جدید وارد كرد. بالطبع بسیاری از عرصه‌های زندگی اجتماعی جامعه ایرانی از وضعیت جدید متاثر بود و برهمین اساس طبقه متوسط سنتی نیز دچار تحول شد به گونه‌ای كه، روشنفكری، تحصیلات عالیه، خودآگاهی مدرن، روحیه انقلابی و مشاركت جویانه بخشی از هویت جدید این طبقه شد. به تدریج اقشار و گروههایی مانند روحانیون، روشنفكران، صاحبان حرفه و كسبه اهل بازار، پزشكان، معلمان، مهندسان، استادان و دانشجویان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران همگی بخشی از پیكره فعال طبقه متوسط جدید شدند.
در یكصد سال اخیر طبقه متوسط نقش به سزایی در تحولات سیاسی اجتماعی كشور داشته است و كانون مخالفتها، مبارزات و تحركات سیاسی عمده‌ای علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده است. بار اساسی نهضتهای صدساله اخیر مانند؛ نظیر نهضت تنباكو، نهضت مشروطه، نهضت ملی كردن نفت، نهضت پانزدهم خرداد و انقلاب اسلامی، بر دوش طبقه متوسط بوده است. این طبقه در ایران برخلاف برخی از كشورهای دیگر به لحاظ جایگاه اجتماعی و اقتصادی و مذهبی گرفتار حفظ موقعیت و تراكم و انباشت ثروت نیست و برای پرداختن به مسایل سیاسی- اجتماعی جامعه مجال بیشتری دارد و قرار گرفتن در مشاغل فرهنگی و اداری آنها را در مركز اندیشه اصلاح‌طلبی قرار داده است. در ادامه تلاش خواهد شد نقش تاریخی طبقه متوسط در دو بخش سنتی و مدرن جداگانه به بحث گذاشته شود.
●طبقه متوسط سنتی در ایران
منظور از طبقه متوسط سنتی در ایران، طبقه نقش‌آفرینی است كه بعد از شاه و دربار بیشترین تاثیر را در جامعه داشته است. این نقش‌آفرینی كه پیش از دولت مدرن و ورود ایران به مدرنیزاسیون می‌باشد ناشی از باورهای مذهبی و سنتهای تاریخی، قومی و صنفی است. به نظر می‌رسد وجود چنین طبقه‌ای به دو عامل اساسی بستگی دارد:
شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه هنوز مدرن نشده است و دولت و حكومت، نهادهای سیاسی، اداری و فرهنگ سیاسی در چارچوب سنتهای گذشته قابل ارزیابی است. به تعبیر دیگر جریان نوسازی و مدرنیزاسیون كه ناشی از ارتباط با جهان پیشرفته غربی آن دوران بود، هنوز در ساختار فرهنگی و سیاسی كشور به وجود نیامده است و نظام سیاسی و بوروكراتیك پیچیده‌ای وجود ندارد.
۲- طبقه متوسط هم كه نقش بین طبقه حاكم و طبقه محكوم پایین را بازی می‌كند از تحصیلات عالیه و شرایط مدرن برخوردار نیست و بالطبع در درون آن نیروهای بوروكراتیك و روشنفكر و نیروهایی كه از سنت دینی خود گسسته باشند كمتر وجود دارد. بیشترین اعضای این طبقه پیشه‌وران و كاسبان خرده بورژوازی سنتی بودند كه در كنار دستگاه پرقدرت سنتی روحانیت در تحولات سیاسی- اجتماعی موثر بودند. نهضت مشروطه عمدتا با قدرت طبقه سنتی به پیروزی رسید و پیش از آن جنبش تنباكو را با قدرت به پیروزی رساندند. به اعتقاد نگارنده، از مشروطیت تا قیام پانزدهم خرداد۱۳۴۲، طبقه متوسط در ایران سنتی است. نهضت مشروطیت نیز كه در عمل توسط همین طبقه متوسط سنتی انجام گرفت در نهایت به دست غربگرایان افتاد و به رغم شعارهای مدرن نتوانست شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی جامعه را به طور كلی متحول و نخبگان فكری، اقتصادی، سیاسی و بوروكراتیك قابل ملاحظه‌ای وارد عرصه كشور نماید. نهادسازی و تمركز‌گرایی رضاشاه هم نتوانست اقتدار طبقه متوسط سنتی را درهم بشكند. فشارهای او به این طبقه اجتماعی به ویژه اصناف و بازاریان با مقاومت مواجه می‌شد. تظاهرات گسترده سالهای ۱۳۰۶ و۱۳۱۴.ش در تهران و مشهد نمونه‌ای از واكنشهای این طبقه به سیاستهای كنترل دولت بر بخش اقتصاد و بازار بود.
در دروه محمدرضا پهلوی از سال ۱۳۴۲-۱۳۲۰ علیرغم همه فشارها و تضییقات رسمی علیه دو ركن طبقه متوسط سنتی یعنی روحانیت و بازار حضور آنها در مبارزه علیه حكومت و مدرنیزاسیون و سكولاریزه كردن شاه به طور فعال وجود داشت و روحانیت در جایگاه رهبری مبارزات سیاسی و بازار به عنوان پایگاه مردمی و اقتصادی نقش‌آفرین بود. در مواردی كه طبقه حاكم برخلاف باورهای دینی و سنتهای اعتقادی و ملی گام برمی‌داشت این طبقه در مقابل آن ایستادگی می‌كرد. تحلیل بسیاری از جنبشها و مقاومتهای این دوران بیانگر آن است كه طبقه متوسط سنتی در چالش و مبارزه با سیاست سكولاریزه كردن جامعه توسط خاندان پهلوی از قدرت و نفوذ بالایی برخوردار است. مواردی از این قیامها عبارتند از: ۱- جنبش ضد جمهوری‌خواهی رضاخان به رهبری شهید مدرس ۲- جامعه مجاهدین اسلام به رهبری آیت الله كاشانی ۳- فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی ۴- حزب ملل به رهبری بجنوردی ۵- نهضت ملی نفت (اگرچه ماهیتی مدرن داشت اما با همكاری دو طیف سنتی و مدرن طبقه متوسط به وقوع پیوست) ۶- هیاتهای موتلفه اسلامی ۷- قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲.
بعد از قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ همه قرائن نشان دهنده آن است كه طبقه متوسط سنتی در دو ركن روحانیت و بازار تضعیف شده است و دولت با انحلال اصناف سنتی و تشكیل اتاق اصناف آخرین ضربه را بر پیكر بازار سنتی وارد كرد اگرچه به طور پراكنده آثاری از آن تا زمان انقلاب اسلامی وجود داشت.
●طبقه متوسط جدید در ایران
از زمانیكه دولت مدرن در ایران تشكیل شد و نهادهای سیاسی، فرهنگی و اداری متحول گردید و نوسازی در همه عرصه‌ها وجهه همت دولتمردان قرار گرفت به جای طبقه متوسط سنتی بیرون از دولت، طبقه‌ای شكل گرفت كه فارغ از مناسبات سنتی قدرت دارای جایگاه ویژه‌ای شد. تحصیلات عالیه دانشگاهی دانش بوروكراتیك، آشنایی با فلسفه‌های غربی، رهایی از جزم اندیشی دینی، در اختیار گرفتن ابزار و حوزه‌های تخصصی از خصایص این طبقه است. تعیین دقیق آغاز این طبقه كار مشكلی است اگرچه نگارنده با تسامح آغاز دهه چهل را زمان شروع طبقه متوسط جدید می‌داند مع‌الوصف برخی آغاز مشروطیت را در این مورد پیشنهاد می‌كنند.۱۴این گروه معتقدند برای اولین بار جامعه ایرانی حقوق و نهادهای مدنی مدرن نظیر قانون و پارلمان، انتخاب، آزادی و مطبوعات و… را پذیرفت و برای اولین بار طیفهای روشنفكری و روحانیت در چارچوب احزاب مدرن وارد رقابت سیاسی شدند و در نقش طبقه متوسط ظاهر گردیدند. اما به نظر می‌رسد نهضت مشروطه تا سالهای بعد نتوانست بافتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سنتی را متحول كند. در دوره رضاشاه طبقه متوسط و فضای عمومی جامعه ایران در چارچوب سنت مفهوم پیدا می‌كند و در این دوره نهادهای مدنی مدرن در جامعه شكل می‌گیرد. در این زمان سیستم آموزشی و اداری كشور نیز متحول می‌شود. همچنین ارتش مدرن شكل گرفته و گروهها و اقشار اجتماعی هویت پیدا می‌كنند و طبقه جدیدی مشتمل بر كارگزاران دولت، روزنامه‌نگاران، مهندسان، پزشكان و سایر گروههای تحصیل كرده به وجود می‌آید و روند مدرن‌سازی با الگوی غربی در بخشهای مختلف جامعه آغاز می‌شود. اما در پاسخ به این سوال كه آیا طبقه متوسط جدید با روی كار آمدن رضاخان به وجود آمد. ممكن است گفته شود؛ به رغم نهادسازی عمومی و مدرن‌سازی دولت، این طبقه، پیوند خود را با فرهنگ سنتی حفظ كرده و بنیادهای ارزشی و هنجارهای- اجتماعی سنتی سلطه خود را از دست نداده بود. بنابراین طبقه متوسط هنوز به معنای واقعی مدرن نشده بود. اما نهادسازی رضاشاه و تجربه بیش از ده سال آن در دوره محمدرضا پهلوی، ساخت قدرت و نهادهای سیاسی و مناسبات اجتماعی در این دوره مبتنی بر دولت مدرن بود و طبقات اجتماعی با انگاره‌های جدید سامان یافته و با فاصله گرفتن از بنیادهای سنتی به تدریج در مسیر غربگرایی گام برداشت. بنابراین پروسه شكل‌گیری طبقه متوسط جدید در ایران را می‌توان از نهضت مشروطیت دانست كه در یك فرآیند تكاملی در جریان انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. پیش از مشروطه هیچ اثر ملموسی حاكی از تحول در سنتهای فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی دیده نمی‌شود و ارتباطات با غرب محدود و پراكنده است. در حالیكه همزمان با مشروطه، ارتباطات با خارج بیشتر می‌شود و تحصیلكردگان از فرنگ باز می‌گردند. در جنبش سیاسی مشروطه نشانه‌هایی از تحول در رفتار سنتی آغاز می‌شود.این تحولات در عصر رضاشاه به رسمیت شناخته شده و نهادینه می‌گردد. در ادامه برخی دگرگونیهای قابل توجه در ساختار و آرایش طبقات اجتماعی ایران روی می‌دهد. یكی از این دگرگونیها گسترش روشنفكران به سوی طبقه متوسط حقوق بگیر و در نتیجه ظهور این طبقه در صحنه اجتماعی و سیاسی ایران بود. طبقه متوسط جدید با اقدامات رضاشاه به منظور توسعه یك ارتش نوین و یك نظام اداری كارآمد و متمركز به وجود آمد. رشد دیوانسالاری و تقاضای روز افزون برای متخصص و مدیر در سطوح گوناگون بخشهای عمومی و خصوصی و گسترش سریع آموزش به سبك غربی، منجر به پیدایش طبقه متوسط غیر كارفرما، شامل متخصصان آزاد، كارمندان، پرسنل نظامی، شاغلان یقه‌سفید و متخصص در بخش خصوصی و روشنفكران گردید.۱۵ بعضی از نویسندگان براین باورند كه گسترش نفوذ غرب از یك طرف و رشد سریع آموزش و پرورش و سیستم بوروكراسی، عوامل اساسی سامان یافتن طبقه متوسط جدید در ایران بوده است و در مقابل اعضای این طبقه كارگزاران اصلی دولت سازی و عاملین جریان نوسازی در این دوره بوده‌اند به طوری كه شاید به جد بتوان ادعا كرد فرآیند نوسازی در ایران با نقش كاربردی این طبقه مقارن بوده است. جیمز بیل در كتاب «سیاستهای ایران؛ گروهها، طبقات و نوگرایی» طبقه متوسط جدید را مركب از افرادی می‌داند كه قدرتشان به موفقیت شغلی متكی است و در جریان تحصیلات جدید مهارتهایی كسب كرده و به كار می‌برند. وی با تعریف فوق اعضای تحصیلكرده و موسس دانشگاه تهران را مركز ثقل طبقه متوسط جدید در ایران به حساب می‌آورد. او خصایص اساسی این طبقه را در ایران چنین بیان می‌كند:
۱- اعضای بخش رو به رشد این طبقه از پذیرش مناسبات سنتی قدرت كه جامعه ایرانی را زیرسلطه دارد روی گردانند
۲- اعضای روشنفكر دارای تحصیلات عالی بوده و یا در مراحل كسب آن هستند
۳- قدرت اعضای این طبقه اصولا از مهارت و فنونی ناشی می‌شود كه در نتیجه تحصیلات رسمی كسب كرده‌اند
۴- اعضای طبقه متوسط جدید در سطوح مختلف با افكار و فلسفه‌های غربی آشنا هستند
۵- اعضای این طبقه از هر نوع جزم دینی یا پرسش كوركورانه تاریخ گذشته آزادند.۱۶ جلال آل احمد نیز در كتاب غربزدگی طبقه متوسط جدید را در محدوده روشنفكران ارزیابی می‌كند.۱۷ با چشم پوشی از قلمروی عینی دقیق این طبقه به نظر می‌رسد كه نقطه اساسی تحولات نیم قرن اخیر جامعه ایرانی بر محور و كارگردانی این طبقه به انجام رسیده است. در خصوص انقلاب اسلامی كه همه اقشار و طبقات جامعه در آن سهیم بودند شاید این استثنا را بتوان پذیرفت كه نوعی توافق ضمنی و همكاری عملی بین طبقه متوسط سنتی و مدرن، موجب تحقق آن گردید.
●●نتیجه‌گیری
همانگونه كه بیان شد، مركز ثقل همه تحولات، قیامها و نهضتهای صدساله اخیر در ایران، طبقه متوسط بوده است. نهضتهای مشروطیت، ملی شدن نفت، قیام پانزدهم خرداد، انقلاب اسلامی و بسیاری دیگر از جریانات سیاسی همانند؛ فدائیان اسلام، هیاتهای موتلفه اسلامی، احزاب چپ و ملی- مذهبی همگی در حوزه طبقه متوسط قرار می‌گیرند. علاوه بر نگاه تاریخی، طبقه متوسط نقش سازنده، آگاهی بخش، متعادل كننده، انتقالی و كار ویژه‌های جامعه مدنی را در جامعه ایفا كرده است كه ما از نقش اول به «نگاه سخت‌افزاری» و از نقش دوم به «نگاه نرم‌افزاری» تعبیر نمودیم. همچنین براساس شاخصه‌های پایبندی به سنتهای مذهبی، قومی، صنفی، شغلی و همچنین برخورداری از تحصیلات عالیه، گرایش به تجدد و غرب و گرایش به فن سالاری و گسست از ارزشها و هنجارهای سنتی، طبقه متوسط را به دو مقطع«طبقه متوسط سنتی» و «طبقه متوسط جدید» تقسیم كردیم. اما آنچه در سرانجام سخن بایسته تامل می‌باشد این است كه شكل‌گیری طبقه متوسط مانند سایر پدیده‌های اجتماعی در پروسه تدریجی و تاریخی به انجام می‌رسد و تحول در ارزشها و هنجارهای اجتماعی به تدریج پدید می‌آید. طولانی شدن تحولات سبب می‌شود نقطه عطفهای تحول را به طور دقیق بتوان شناسایی كرد و از جهت كمی نیز، گستره كامل و یا جامع‌تری از مجموعه طبقه متوسط با تحولات همراه گردد. از این رو هنگامیكه طبقه متوسط جدید شكل می‌گیرد تقریبا هویت طبقه سنتی مضمحل شده و یا به حاشیه رانده می‌شود. اما باید گفت كه به هیچ عنوان وضعیت طبقه متوسط در ایران در یكصد ساله اخیر از این دو ویژگی بارز برخوردار نیست، زیرا تحول اساسی در درون آن منبعث از یك پروسه طبیعی نبوده است. مشروطیت كه نقطه آغاز تحول طبقه متوسط است جنبشی متاثر از افكار و اندیشه‌های مدرن بود كه بسترهای آن در جامعه فراهم نیامده بود و تا سالها بعد و در حالیكه فرهنگ سیاسی و شرایط اجتماعی كاملا سنتی بود، طبقه متوسط در وضعیتی از تجدد قرار گرفت كه با هویت سنتی آن ناهمگون می‌نمود. طبیعی نبودن این طبقه سبب شده است تا رشد تدریجی هم نداشته باشد و به همین دلیل است كه در اوج تجدد این طبقه رگه‌ها و ویژگیهای طبقه سنتی هم مشاهده می‌شود. زمانیكه همه متفكران طبقه متوسط در ایران را«مدرن» می‌دانستند و تحصیلات عالی، غربگرایی، فن سالاری و گسست ظاهری از سنتها شاخصه آن محسوب می‌شد، ناگهان شكل‌گیری انقلاب اسلامی با اهداف كاملا دینی به رهبری روحانیت و همكاری تنگاتنگ دو قشر روحانی و روشنفكر و همراهی همه طیفهای سنتی و مدرن همچون بازار، سیستم اداری و اجرایی و بوروكراتیك در آن، تمام مرزبندیهای طبقه متوسط سنتی و مدرن را مخدوش می‌كرد.
بدین ترتیب تلفیقی شكل می‌گیرد كه می‌توان ادعا كرد، طبقه متوسط در حالیكه مدرن است و با ابزار و روشها و ظرفیتهای عصر مدرن حركت می‌كند پایبند به سنتها و هنجارهای سنتی خود نیز هست. البته این نوع تعامل و تلفیق تنها مختص به جریان انقلاب اسلامی نیست. نوع همكاری كه در جریان نهضت ملی كردن نفت به رهبری دكتر مصدق و آیت الله كاشانی وجود داشت، بیانگر آن است كه در جامعه دینی مانند ایران تعیین نقطه‌های آغاز شكل گیری و پایان جریانهای فوق امری بسیار دشوار است. بنابراین اصطلاحات«طبقه متوسط سنتی» و«طبقه متوسط جدید» براساس شاخصه‌های غالب و با قدری تسامح همراه می‌باشد، البته این ویژگی نه تنها در ایران بلكه در برخی دیگر از كشورهای جهان سوم نیز وجود دارد.
محسن مهاجرنیا
پی نوشت‌ها
محمدرحیم عیوضی، طبقات اجتماعی و رژیم شاه، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص۱۴۳
الكسی لفكفسكی، ساختار اجتماعی كشورهای رشد یابنده، ترجمه: بدیع تبریزی، انتشارات حیدربابا، ۱۳۶۰، ص۱۵۳
حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی، تهران، نشرنی، ۱۳۷۴، ص۱۳۵
مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران،۱۳۵۷ –۱۳۲۰، تهران، روزنه، ۱۳۸۰، ص۳۲۰
پی یر لاروك، طبقات اجتماعی، ترجمه: ایرج علی آبادی، تهران، سازمان كتابهای جیبی، ۱۳۴۶، صص۸۹-۸۸
رجوع كنید به: حسین بشیریه، همان
محمدرحیم عیوضی، همان، ص۱۴۴
تی.بی. باتومور، طبقات اجتماعی در جوامع جدید، ترجمه: اكبر مجدالدین، تهران، مركز انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۶۷، صص۳۹-۱۱
سعید خدابنده لو، جامعه شناسی قشرها و نابرابریهای اجتماعی، مشهد، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۲، ص۳۱
رجوع كنید به: حسین بشیریه، همان
یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: كاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۸. ص۳۰
۱۲- Karl marx, the poverty of phloisophy(chicago, ۱۹۲۰) pp,۱۸۸-۸۹
۱۳- یرواند آبراهامیان، همان، ص۳۰
۱۴- مجتبی مقصودی، همان، صص۳۲۵-۳۲۰
۱۵- همان، ص۳۰۱
۱۶- همان، ص۳۲۸
۱۷- جلال آل احمد، غربزدگی، ج ۲، تهران، انتشارات قلم، ۱۳۴۱، ص۳۴


همچنین مشاهده کنید