چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سخنی در باره‌ی لیبرالیسم


سخنی در باره‌ی لیبرالیسم
لیبرالیسم از كلمه لیبرال به معنای آزادی و آزادیخواه گرفته شده و به آن جهان بینی جامعه شناسانه و ایدئولوژی سیاسی گفته می شود كه فرد در مركزیت آن قراردارد. لیبرالیسم به دو وجه اساسی از آزادی ممتاز است :
۱) آزادی از فشار و اختناق
۲) آزادی انتخاب.
آزادی از فشار و اختناق در معنای سیاسی آن به معنای حق داشتن فعالیت آزاد سیاسی رها از تهدید ، ترور و .هرگونه فشار ، شكنجه و سانسور است..
آزادی انتخاب نظر دارد به اینكه انسان ها حق دارند شغل خود ، محل زندگی خود و سرگرمی اوقات فراغت خود را آزادانه انتخاب كنند، برای نمونه مصرف كنندگان حق دارند كه آزادانه كالا و خدمات مورد نظر خود را انتخاب كرده و یا موسسه و شركت دلخواه خود را تاسیس نمایند.
این مكتب برخاسته از آبشخورهای رنسانس ؛ انسان دوستی (اومانیسم) ، تجربه گرایی ، عقل گرایی و ناگزیر اصلاح دین بوده و به ویژه به آرمان های بنیادینی چون اصالت و خودمختاری فرد و برابری تاكید دارد. هواداران دموكراسی لیبرال از كثرت گرایی و نهاد های مدنی به عنوان پایه و اساس دموكراسی دفاع كرده اند.
حكومت لیبرال باید مبتنی بر رضایت و خواست حكومت‌ شوندگان باشد. لیبرالیسم، برای حمایت از حقوق افراد و اقلیت ها، اهمیت بسیاری برای محدود كردن قدرت حكومت قائل است. این محدودیت ها حقوقی اند كه به نامهای مختلفی مشهورند، «آزادی های مدنی» و «حقوق فطری- طبیعی» و «حقوق بشر» و طبق اعلامیه‌‌ی استقلال امریكا عبارت‌اند از: «حق زندگی و آزادی و تعقیب سعادت» و طبق اعلامیه‌ی حقوق بشر در انقلاب كبیر فرانسه عبارت‌اند از: «حق آزادی و مالكیت و امنیت و مقاومت در برابر ظلم». این حقوق نقض‌نشدنی و سلب‌نشدنی و جهانی اند. همه‌ی اعمال حكومت نسبت به فرد شهروند باید برابر با روند قانون باشد و چنانچه این روند نقض شود، قوه‌ی مستقل قضاییه باید مانع از آن شود.
تاكید بر اصول لیبرالیسم از آن رو اهمیت دارد كه لیبرالیسم در غرب با قدرت دینی۱ كلیسا و استبداد سلطنتی در افتاد و اصول نخستین آنرا ازجمله تفكیك قوا، جامعه ی مدنی ، نظارت مردم ، اولویت آزادی فردی بر عدالت اجتماعی ، تمایز حوزه های عمومی و خصوصی ، تساهل نسبت به عقیده و اندیشه دیگران تشكیل می دهد.
نگرش فلسفی لیبرالیسم بر سه زمینه اصلی استوار است:
۱) فردگرایی
لیبرالیسم تعهد عمیق و اهمیت والایی برای به فرد و فردگرایی دارد. اما خود فردگرایی هم چهارپایه دارد:
الف) اولویت فرد، لیبرال ها معتقدند كه آنچه در ارزیابی های سیاسی و اجتماعی به حساب می آید، فرد است. سرنوشت فرهنگ، ملت و زبان همیشه نسبت به سرنوشت فرد در درجه دوم اهمیت است. بالاترین ارزش مربوط به چگونگی زندگی مردان و زنان است. كه همان اهل مكتب «فایده نگری» باشند انسان محور اصلی است و هرگز نباید از او برای رسیدن به هدفهای وسیع تر خواه اجتماعی، خواه سیاسی و خواه اقتصادی به عنوان ابزار استفاده كرد.
۲) آزادی و اختیار افراد
لیبرال ها می گویند فرد باید در گزینش هدف و اداره زندگیش آزاد و مختار باشد.
۳) برابری افراد
برابری افراد نه در معنای اقتصادی آن بلكه بر مبنای ارزش ذاتی و اساسی یكایك انسان ها به گونه ای كه به طور مساوی در طراحی و عملكرد نهادهای جامعه سهیم باشند. باید به همه كس كه زندگیش را به دلخواه صلاحدید و سلیقه خودش اداره كند، احترام برابر گذاشت.
۴) خرد فردی
آزادی اندیشه و بیان و عقیده و مذهب كافی نیست، بلكه قواعد و نهادهای سیاسی و اجتماعی باید در پیشگاه خرد فردی قابل توجیه باشند. هر كس جرات كند با مغز خود بیندیشد و در دادگاه خرد خویش، هنگامی كه سیاست یا نهادی را مورد محاكمه قرار می دهد، بتواند آن را تصویب و تأیید كند. این اصل، مهمترین اصل لیبرالیسم و به معنای اعتماد به خرد و توانایی انسان و اصل خود مختاری فرد كه هیچ قیمومیتی را برنمی تابد از عصر روشنگری به یادگار مانده است .
به باور من اصول لیبرالیسم گر چه در هر كشوری فرایند ویژه ی خود را داشته با این حال جهانشمول است ، به ویژه آنكه لیبرالیسم پس از جنگ دوم جهانی در مقابل فاشیسم و نازیسم پیروز شد و در مقابل بلوك مدعی سوسیالیسم نیز سر بلند بیرون آمد و در حقیقت سال ۱۹۸۹ نه تنها فروپاشی شوروی بلكه پیروزی جان لاك بر كارل ماركس بود . به یاد بیاوریم كه آرمان لیبرالیسم كشورهایی چون هند ، ژاپن را كه از نظر فرهنگی به ایران نزدیك هستند و كشورهایی به شدت سنتی محسوب می شدند امروز در زمره كشورهای دموكرات درآورده است و كشورهایی دیگر از جمله كره جنوبی و مالزی و اندونزی در حال پیوستن به این خانواده اند. انقلاب مشروطیت با خواست برچیدن بساط استبداد و استقرار حكومت قانون مصوب مجلس شورای ملی به لیبرالیسم نظر داشت.
لیبرالیسم تا كنون در سه شكل پدیدار شده است:
۱) لیبرالیسم كلاسیك
۲) لیبرالیسم اجتماعی(سوسیال لیبرالیسم)
۳) نئو لیبرالیسم
● لیبرالیسم كلاسیك
از سده ی هفدهم تا نیمه ی سده ی نوزدهم همراه با رشد سرمایه داری تجاری و انباشت سرمایه را در بر می گیرد. از نظر تاریخ اندیشه سیاسی این دیدگاه متعلق به بورژوازی نوپای اروپاست. دولت(State) نیز مجموعه ای است كه تنها از رهگذر روابطی كه افراد با یكدیگر برقرار می كنند، پدید می آید. نظریه اصالت فرد (كه بیشتر مرهون هابز است) از فرضیه ی وضع طبیعی آغاز می كند كه افراد با دلبستگی های متفاوت و منافع متضاد برای جلوگیری از نابودی جمعی خود بر پایه ی توافقی همگانی در جامعه ی سیاسی گرد می آیند. این مكتب در این رهگذر از مسیحیت۲ متاثر بوده است. بدین ترتیب ادیانی كه براساس وحدانیت و توحید استوارند شریك و انباز نمی پذیرند نرمش كافی برای دموكراسی ندارد. گذشته از مسیحیت، فلسفه رواقیون۳ با خواست های برابری خواهانه و تاكید بر تجربه حسی و اصالت عقل در شكل گیری و تاثیرگذاری اندیشه لیبرالسم موثر بوده است .
در این مرحله تكیه به حقوق طبیعی و حق فردی بود. تامس هابز ، جان لاك ، متتسكیو ، ولتر، جان استوارت میل۴، جرمی بنتام ، جیمز بنتام ، جیمز میل ، هربرت اسپنسر. بنژامن كنستان، آدام اسمیت و آدام فرگوسن به عنوان نظریه پردازان برجسته لیبرال با طرح قرارداد اجتماعی ، حقوق طبیعی ، عقلانیت فایده طلبی ، رقابت جویی ، اقتصاد بازار آزاد و جامعه ی مدنی در تكمیل آن كوشیدند. با این نگرش بورژوازی نوخاسته و رو به رشد توان رویارویی و درهم شكستن اقتدار مذهبی ، فئودالیسم و استبداد سلطنتی را یافت. در نگرش و جهان بینی لیبرالیسم هیچ چیز مقدس نیست نه مقام های سلطنتی و اشرافی و یا مقامات مذهبی (كشیش ها، ملاها ، كاردینال ها و پاپ ها ، اسقف ها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها ) ، سوژه ی اصلی انسان و آزادی او است كه با اعتبار والای جان انسان در فرهنگ ایران همخوانی دارد. انقلاب ۱۶۸۸ انگلستان ، اعلامیه استقلال ۱۷۷۶ ایالات متحده آمریكا، اعلامیه ی حقوق انسان و شهروند مجلس انقلابی فرانسه در سال ۱۷۸۹ از دستاوردهای جنبش لیبرالیستی هستند. برای نمونه در ماده نخست اعلامیه ی حقوق بشر و شهروندان ۱۷۸۹ اعلام شده است:« انسان ها آزاد به دنیا می آیند و در حقوق خود نیز آزاد و برابر می مانند.» این برابری حقوق دربردارنده برابری در همه ی حقوق اساسی است بدین معنا كه فقط حقوقی را می توان حقوق اساسی شمرد كه همه ی شهروندان از هر طبقه اجتماعی ، جنس ، دین ، نژاد و غیره از آن برخوردار باشند. مفاهیم كلاسیك اندیشه لیبرالی ، همچون آزادی و خودمختاری فردی ، حقوق طبیعی و جهانشمول بشر، قرارداد اجتماعی ، باور به پیشرفت ، خردگرایی ، انسان باوری و مدارای دینی ، عناصر اصلی گفتمان مدرنیته و جهان بینی مدرن شد و در معنای وسیع خود سرچشمه دموكراسی ، اصلاح طلبی ، سوسیالیسم و رادیكالیسم گردید.
● لیبرالیسم اجتماعی
بورژوازی تجاری با پشت سر گذاشتن فرایند انباشت ثروت شرایط ورود به مرحله تولید كالایی از طریق شركت در فعالیت علمی و فنی، طبقه ی كارگران را پدید آورد و پا در انقلاب صنعتی گذاشت. توسعه ی صنعتی دگرگونی های ژرفی را در بافت اجتماعی جامعه ی مدرن موجب شد و هنگام آن بود كه بورژوازی مسئولیت اجتماعی را نیز بپذیرد. در این مرحله لیبرالیسم نشان داد كه توان و قوه ی تحول پذیری را دارد و با پذیرش معیارهای برابری خواهانه و عدالت جویانه به شكل لیبرالیسم اجتماعی ( سوسیال لیبرالیسم) متحول گشت. برگزیده ترین اندیشمندان نسل لیبرالیسم مدرن از قرن نوزدهم به بعد تامس هیل گرین ، برنارد بوزانكت تا لئونارد هاب هاوس ، رونالد دوركین ، مكفرسون ، مایكل والزر، ویلیام بوریج و جان رالز بودند در واقع تاثیرگذاران بر این مكتب در قرن بیستم نام های بسیاری از بزرگان را همچون جان دیویی ، ویلیام جیمز ، كارل پوپر ، ایزا برلین، فریدریش هایك ، جان رالز و هانا آرنت و… را در بر می گیرد كه در غنی كردن این اندیشه سهم بسزایی داشته اند. .این ایده در این معنا با دموكراسی پیوند خورد و در معنای گسترده خود گرچه موافق اقتصاد آزاد است اما مخالف دولت رفاه نیست ، سوسیال دموكراسی برخاسته از لیبرالیسم است. امروز كه سوسیال دموكراسی در اروپا و حزب كارگر در انگلستان متمایل به راست شده است اندیشمندانی چون جان رالز با طرح نظریه «عدالت به معنای انصاف» در جامعه را مطرح می كنند.اما همین مقوله مهم در تاریخ سیاسی ایران به علت آشفتگی در تفاسیر ایدئولوژیك ناشی از انقلاب نارس روسیه و تبلیغات مبتنی برآن از سوی حزب توده نتوانسته است جای حقیقی خود را بیابد. در ادبیات غالب چپ ایران پس از انقلاب ۵۷ لیبرال ایرانی با لیبرال های روسیه و آلمان مقایسه می شد و به همین سبب مورد حمله قرار می گرفت. این درست است كه پیشینه تاریخی دموكراسی با عوامل گوناگونی و از اساسی ترین آن سرمایه داری گره خورده و گویی با آن متولد شده است. كیست كه نداند كه آزادی رقابت ، آزادی مشاركت از عناصر اصلی سرمایه داری محسوب می شود یا دستكم می شود گفت دموكراسی بورژوایی بدون نظام سرمایه داری آزاد ممكن نیست، چنانكه جامعه مدنی نیز بدون این عوامل قابلیت تحقق ندارد ولی این گفته كارل پوپر را نیز به یاد داشت كه همچنین گفته است «هم در علم و هم لیبرالیسم نزدیك تر شدن به حقیقت مستلزم حذف خطاهاست نه حذف مخالفان». ویلیام جیمز را كه برآن است كه جامعه صرفا از اجزا( افراد) است و هیچ خیری بالاتر از رفاه آنان متصور نیست.
نئو لیبرالیسم – از دهه ۱۹۷۰ گرفتارشدن جامعه های سرمایه داری در چنبره ی بحران اقتصادی و تورم موجب انتقاد از سرمایه داری دولتی و سوسیال دموكراسی شد و با فروپاشی شوروی و بلوك شرق حكومت های افراطی و راست نو در اروپا(تاچریسم) و آمریكای شمالی (ریگانیسم) تقویت گردیدند. براساس این نگرش دخالت دولت در تولید و برنامه ریزی اقتصادی ناكار آمد توصیف شده است. فریدریش هایك ، میلتون فریدمن، رابرت نوزیك از متفكران این نگرش هستند. این گرایش به راست كه از سال های ۹۰ شدت یافت و اصل برابری را مخل آزادی می داند دیری نپاییده و فروكش كرده است و به نظر نمی رسد كه بتواند راه برون رفت مناسبی از مشكلات جامعه های اروپا و آمریكا بدست دهد.. حال می توان تصور كرد كه آن گروهی كه لیبرالیسم را در كشورهای جهان سوم با نئو لیبرالیسم می سنجند تا چه اندازه به فریبكاری دست می زنند.
دموكراسی مدرن با تاثیر پذیری از تجارب خود تركیب ها و تصاویری از اختلاط و امتزاج لیبرالیسم كلاسیك و اصل دموكراتیك برابری افراد در انتخاب حكومت ارائه می دهد. اصل نخستین كه بر حق فرد برای كسب ثروت و مال اندوزی و اقتصاد بازار تاكید می كند ، ایده برابری دموكراسی را مغایر با آزادی و برابری واقعی انسان ها می داند و مشكل اساسی لیبرال دموكراسی همواره یافتن راهی برای ایجاد سازش بین این دو بنیاد فلسفی است. به دیگر سخن لیبرالیسم خواستار برابری حقوق برای همه‌ی انسانها و در همه جاست. این برابری شامل درك برابری طلبانه اقتصادی یا اخلاقی نیست مراد آنست كه همه در برابر قانون حقوق مساوی دارند و حق دارند از آزادی مدنی برخوردار باشند. لیبرالیسم تضادها را حل نمی كند ، تنوع و آزادی عقاید ، آیین ها و مذاهب اشخاص را می پذیرد، از تاسیس انجمن ها از هر نوع : سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، فرهنگی پشتیبانی می كند و بردباری را در جامعه به شهروندان توصیه می نماید.
● لیبرالیسم در ایران
پس از مشروطیت دولت و ملت به معنای مدرن آن شكل گرفت و گفتمان سیاسی ایران تغییر یافت. رضا خان بانی دولت متمركز این بخت را داشت كه حكومت او همزمان با اوج گیری ناسیونالیسم در اروپا بود و اكثریت جنبش روشنفكری ایران را نیز وطن خواهان تشكیل می دادند . بخش اصلی اصلاحات زمان او را باید مرهون روشنفكران آن زمان مانند داور و تیمور تاش دانست نه رضا خان.۵ ولی رضا خان مبلغ ناسیونالیسم باسمه ای و دولتی بود كه توسط برخی از نزدیكانش مانند بهرامی از فاشیسم آلمان كپی برداری می شد . بخش های مهمی از اقتصاد ایران در این دوره به ابتكار داور دولتی شد. با تولد گروه ۵۳ نفر كه منجر به تخم گزاری حزب توده شد ناسیونالیسم مترادف با شوونیسم گردید و همه ی مكاتب دیگر به جز سوسیالیسم ملعون و منفور شد چنانكه حتا محمد رضا شاه وقتی صحبت از ناسیونالیسم می كرد از نوع «مثبت» می گفت كه سوتفاهم ایجاد نكند ، زیرا نه تنها اپوزیسیون« چپ» بود ، اسلامی ها و ملاها هم «چپ» بودند و حتا بسیاری از كسانی كه نیز در دستگاه شاه كار می كردند گرچه از توبه كاران چپ بودند ولی بر همان روش چپ روانه پای می فشردند و حتا می خواستند بر مبنای دیالكتیك دیكتاتوری و «انقلاب سفید» شاه را تفسیر كنند . اگر ناسیونالیسم جرم باشد آشكار است كه دیگر برای لیبرالیسم جایی باقی نمی ماند كه برابر است با سرمایه داری و سرمایه داری هم كه در فرهنگ رایج یعنی خون مردم را در شیشه كردن. چنین است كه تولید كنندگان زالو شمرده می شوند و از قماش عسكر اولادی ها بر صدر می نشینند و قدر می بینند.
اگر به پیدایش گروه سیاسی لیبرال دموكرات ایران نظری بیندازیم ، می بینم دكتر مصدق از خانواده ای اشرافی هنگامی جبهه ملی را با خواست های لیبرالی تشكیل داد كه بزرگترین حزب كمونیست خاورمیانه آن روز حزب توده تولد یافته و توانسته بود اكثریت روشنفكران كشور را ببلعد . با آنكه او به سبب همین وابستگی خانوادگی مورد حمله هم طرفداران شاه در مجلس و هم نشریات حزب توده بود (چنانكه او را به «طعنه، » «مصدق السلطنه» می نامیدند) .حاضر نشد از اصول اولیه لیبرالی كه قانون گرایی و حاكمیت مردم بود دست بردارد اما پیروان او را امروز چه شده است كه پس از گذشت نزدیك به پنجاه سال از نامیدن خود به صفت لیبرال پرهیز دارند؟ حكایت بدنامی لیبرالیسم و كاربرد آن و و ضع اپوزیسیون ما حكایت پالان است و مروان بن حمار( خلیفه اموی) كه آنرا در عمل به كار می برد ولی از بردن نام آن خودداری می كرد.۶
لیبرالیسم صفت مناسب با تجدد و مدرنیسم است كه بر پایه ی آزادی فرد و محدود كردن قدرت استوار است. این مكتب فكری كه دموكراسی پارلمانی مدرن ، جدایی دین از دولت و حقوق برابری شهروندان را مدیون آن هستیم در ایران هنوز بدرستی شناخته نیست . در جریان انقلاب ۵۷ حزب توده توانست كلمه ی « لیبرال » را ایده ای نامردمی و معادل «دشنام» جلوه دهد .و حاكمیت متولیان دینی را آسان كند تا آنجا كه امروز لیبرال ترین افراد سیاسی ما نیز از نامیدن خود به آن پرهیز دارند. برخی مجذوبان و مرعوبان شعارهای كهنه فلسفه لیبرالیسم را معادل محافظه كاری می گیرند و یا در وجه اقتصادی آن تا سطح آزادی بی بند و بار داد و ستد و سرمایه گذاری پایین می آورند و از آن نوعی ایدئولوژی می سازند تا با آن نیروهای آزادیخواه و مترقی را بكوبند و از میدان بدر كنند. یكی از بزرگترین زیان هایی كه چپ ها به ویژه حزب توده در جامعه ما وارد آورد همین دروغ بود كه لیبرالیسم ایدئولوژی توجیه‌كننده‌ی سرمایه‌داری است. در حالی كه در دنیای غرب محافظه كاری پیش تر از سوسیالیسم سابقه ی ستیز با بورژوازی داشته است. آنچه كه در ایران ۵۷ نیز رخ داد همین بود، واپس مانده ترین جناح محافظه كاری ایران با شعار علیه سرمایه داری و با شعار بیگانه ستیزی (كه ضد امپریالیستی تعبیر گردید) و با اشغال سفارت آمریكا گوی سبقت از چپ ها نیز ربود.
معرفی لیبرالیسم با تاكید بر وجه اقتصادی آن كه انسان را موجودی سود خواه معرفی می كند ( كه به هرحال مبنای توسعه ی نظام سرمایه داری بوده است) و به فراموشی سپردن دفاع آن از مختار و آزاد بودن انسان مخدوش كردن جدی چهره لیبرالیسم آنست و شایسته است كه هر دو وجه ظاهرا متعارض آنرا در امتزاج و آمیختن آنها در نظر گرفت. بزرگ نمایی غلوآمیز نفع طلبی لیبرالیسم آشفته كردن اصولی است كه دموكراسی و آزادی دنیای غرب بر اساس مبانی آن ساخته شده است به ویژه كه در قرن بیستم حمایت از اقتصاد مختلط و سیاست برنامه رفاه اجتماعی جزیی از اندیشه لیبرالی شده و با كوشش اندیشمندانی چون جان دیویی، مهندسی اجتماعی و برنامه ریزی اقتصادی به سود همگان ، كفه ترازو را به سود دموكراسی سنگین تر كرده است . مسلما این بدان معنا نیست كه لیبرالیسم عاری از هرگونه عیب و ایراد و انتقادی است بلكه باید اعتراف كرد كه لیبرالیسم دو چهره دارد و مانند همه مكتب های دیگر دارای نقاط ضعف و قوتی است. هنگام آنست كه لیبرالیسم نیز به نقد گذاشته شود و با موقعیت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ایران با سنجیدگی و درایت هماهنگ شود. باید توجه داشت كه لیبرالیسم خود نیز مدعی ساختن بهشت روی زمین نیست و بیش از هرچیز به افزایش آزادی فرد و مبارزه با تمركز قدرت می اندیشد . به دیگر سخن لیبرالیسم نه تنها ایدئولوژی سیاسی بلكه نوعی راه زندگی است كه از آغاز همزاد سكولاریسم (جدایی دین از دولت در معنای State ) و در حوزه ی مدرنیسم و علم گرایی و در ستیز با سنت های مبتنی بر اقتدار و تمركز بوده است. لیبرالیسم نه تنها با دموكراسی سازگار است بلكه می توان دموكراسی را گسترش طبیعی لیبرالیسم شمرد. در جهان كنونی هر حكومت خودكامه با لیبرالیسم و دموكراسی سر ستیز دارد. دموكراسی و لیبرالیسم آغاز گاه مشتركی دارند و آن اصالت فرد است . هنگام آنست كه جبهه ملی با توجه به سابقه دراز خود آشكار با اعلام وفاداری به معیارهای لیبرالیسم و اینكه صفت ملی۷ یكی از مشخصات این مكتب است و با اتخاذ عنوان «لیبرال دموكرات » تعریفی ملموس و روشن از خود بدست دهد و به همان روال كه در عمل و تجربه داشته نیز در برگیرنده ی لیبرال ها و مذهبی ها ( درصورت باور به جدایی دین از دولت ) سوسیالیست ها و هواداران دولت رفاه ( سوسیال دموكرات ها) باشد. جبهه ملی باید با صراحت و آشكارا اعلام كند كه حكومتی كه تشكیل خواهد داد در چهارچوب اقتصاد بازار آزاد و در جهت شكوفایی اقتصادی ایران است. مردم باید دورنمایی از امنیت و امید به اقتصادی بهتر داشته باشند تا در تغییر وضع موجود بكوشند؛ در غیر این صورت هرگونه سیاست دو پهلو یا مبهم امكان اشتباه و خطا را افزایش خواهد داد( چنانكه پیش از انقلاب، جبهه ملی خارج از كشور، به خط مشی مسلحانه در غلتید) و مردم را مایوس و دلسرد خواهد كرد. ایران با كثرت روشنفكری خود و تعدد دانشگاه ها و افزونی گروه ها ی سیاسی خود ناتوان از عرضه مكتب و اندیشه سیاسی است ولی دستكم باید شهامت داشته باشد ار آن چیزی كه دستاورد بشریت بوده است و تاریخ تمدن را مهر تایید زده است آشكارا دفاع كند. این سخن گفتن آشكارا از آنرو اهمیت دارد كه ما یك سابقه كاذب چپ داریم كه هنوز ادامه دارد و باید بر آن نقطه پایان گذاشت. به یاد بیاوریم در هنگام انقلاب ۵۷ كمتر گروهی را می توانستیم بیابیم كه به نوعی از شعارهای چپ و ملی كردن یا در حقیقت دولتی كردن صنایع و بانك ها حمایت نكند حتا آخوندها نیز بر بالای منبرها شعارهای چپ گرایانه می دادند و قبلا دكتر شریعتی و مجاهدین تعابیر خاص ماركسیستی اسلامی را نیز ساخته و راه را هموار كرده بودند. آیا می توان یك سازمان و یك گروه سیاسی را در آستانه انقلاب ۵۷ نشان داد كه شعار های چپ و سوسیالیستی و مصادره اموال و كارخانه را نمی داد؟ در این جوّ كاذب « راست »كجا بود و «میانه» چه كسانی بودند و چگونه قابل تشخیص بود؟ چرا حزب توده به جای از میدان بدر بردن راست محافظه كار فرمان حمله علیه بازرگان صادر كرد؟ این جوّ دروغین به حدی فراگیر شد كه جبهه ملی و دیگر گروه ها نیز صراحت را فراموش كرد و از بیان لزوم فعالیت در چارچوب اقتصاد بازار آزاد و سرمایه داری پرهیز كردند و هنوز نیز از آشكارا سخن گفتن در این باره می هراسند. جبهه ملی در سال ۶۰ كه با شجاعت اعلام كرد كه قصاص و قوانین شرع را بر نمی تابد و مورد تكفیر خمینی واقع شد در حقیقت به رسالت تاریخی خود عمل كرد .
اگر این صراحت در گفتار انجام نپذیرد جبهه ملی جایگاه حقیقی خود را نخواهد یافت و میدان برای لیبرال های دروغین آماده خواهد شد. دیروز مهندس بازرگان با استفاده از محافظه كاری جبهه ملی در آستانه انقلاب ۵۷ به عنوان پدر «لیبرالیسم دینی » حكومت اسلامی را به كرسی قدرت رساند امروز سینه چاكان فرصت طلب به عنوان «لیبرالیسم سلطنتی»در پی بازگرداندن استبداد شاهی هستند.
حسن بهگر
پانویس ها:
۱- به گفته هابز به قدرت ( غول لویاتان و به تعبیر منوچهر جمالی اژدها ) در دست هر كس كه باشد به هیچوجه نباید اطمینان كرد و به هر نحو شده بایستی آن را محدود نمود. نتیجه اینكه لیبرال های ما هم در حقیقت لیبرال نبوده اند زیرا بر اساس لیبرالیسم هیچ عقیده و مقامی مصون از بررسی خردگرایانه و انتقاد نیست.
۲- مسیحیت براساس سه گانگی (ترینتی) پدر ، پسر و روح القدس استوار است. منوچهرجمالی می گوید:. اندیشه چند خدایی و پانتئون ( انجمن خدایان) ، كه نخستین نطفه بارآور ، برای پیدایش دموكراسی و تحول آنست ، در همه ی تئوری های سیاسی در غرب ، نادیده گرفته می شود. چنانكه امروزه نیز اندیشه دموكراسی ، به خوبی در جامعه هایی كه ادیان چند خدایی دارند، به آسانی راه می یابد و ریشه می كند، ولی در جامعه های تك خدایی كه خدایان با هم انجمن نمی كنند ، و باهم در یك نیایشگاه گرد هم نمی آیند، اندیشه دموكراسی تخمیست كه در شوره زار ریخته می شود.» ( منوچهر جمالی – انسان اندازه ی حكومت- رویه ۷۶-۷۷ به گمان جمالی این سه گانگی در فرهنگ كهن ایران با همكاری سه زنخدا : سیمرغ+ آناهیـت + آرمیتی آفریده شده و در جشن سده جلوه یافته است. پیدایش انسان در دین زرتشت فقط با اهورامزدا نیست بلكه با همكاری امشاسپندان (خدایان) دیگر است.
۳-(بنیانگذار حوزه رواقی «زنون» حدود سال ۵/۳۳۶ پیش از میلاد بود. رواقیان نه تنها نظریه افلاطونی «كلی متعالی« بلكه همچنین نظریه ارسطو را در باره ی «كلی انضمامی» رد كردند. تنها فرد وجود دارد و معرفت ما شناسایی اشیاء جزیی است… بنابراین رواقیان تجربی مذهب و حتا حسی مذهب بودند؛ لیكن آنان همچنین معتقد به نوعی اصالت عقل بودند كه چندان با موضع كاملا تجربی مذهب و قایل به اصالت تسمیه {نام انگار}سازگار نبودـ فردریك كاپلستن – تاریخ فلسفه ـ برگردان جلال الدین مینوی- مركز انتشارات علمی و فرهنگی – ۱۳۶۲-پوشینه نخست- رویه۵۳۴- ۵۳۳)
۴ـ یادآوری این نكته شاید بد نباشد كه نام بردن از این اندیشمندان در اینجا به معنای آن نیست كه اینجانب آثار آنان را خوانده ام بلكه این نام ها را از كتاب های گوناگون كه فهرست آن در زیر آمده است گرفته ام و غرض از آن معرفی و شناساندن معماران این مكتب بوده و خوانندگان نیك آگاهند كه در حقیقت به جز یكی دو نفر از این متفكران در ایران ناشناخته اند و آثاری از آنها به فارسی برگردانده نشده و این كوشش هرچه بیشتر روشنفكران را در غنی كردن ادبیات در این زمینه را می طلبد. ادبیات جنبش چپ با وجود آنكه ممنوع بود زیرزمینی و رو زمینی رشد كرد ولی دریغ از حقوقدانان ما كه حتا یك كتاب در باب حقوق طبیعی ننوشتند. ناگفته نماند كه كوشش های عزت الله فولادوند و حسین بشریه در ترجمه و نگارش كتاب هایی در زمینه فلسفه و دموكراسی و لیبرالیسم بسیار ارزنده و قابل ستایش است.
۵- حكومتی كه نه تنها بر املاك حتا بر كشت و فروش توتون و تنباكو پنجه انداخت و اداره انحصار دخانیات تشكیل داد كه در نتیجه امروز تقریبا تولید این محصول در ایران از نفس افتاده.( به یاد بیاوریم كه در زمان ناصرالدینشاه كه تنباكوی ایران رونق داشت و امتیاز تنباكو و واقعه رژی به سبب رونق تنباكو بود. اینكه حكومتی مالك همه ی ثروت كشور و درآمد نفت باشد و لی چون به وارد كردن كارخانه قند و غیره پرداخته آن را «مدرن» بنامیم بیشتر به شوخی شباهت دارد.
۶- مروان بن حمار خلیفه اموی بطور ناشناس به خانه ی روستایی پناه برد شب هنگام سرد شد و بالاپوشی خواست كه روستایی فقیر جز جل و پالان الاغ نداشت و خلیفه مسلمین در شان خود استفاده از پالان را شایسته نمی دید و هنگامی كه سرما بیشتر فشار آورد بناچار به آن رضا داد به شرطی كه اسمش را نبرند.
۷- جبهه ملی بیش از نیم قرن سابقه دارد و از معیارهای ملی دفاع می كند و با وجود همه گرفتاری هایی كه برگردان نامانوس National Front در خارج از كشور ایجاد می كند از اصول خود دست نكشیده است ولی این پرسش برای من باقی است كه سازمان «جمهوریخواهان ملی» كه در نشریات خود به زبان های خارجی( انگلیسی و آلمانی و فرانسوی …) از بكار بردن كلمه ملی هراس دارند چرا این صفت را بر خود بسته اند ؟ مگر اینكه بگوییم این تابلو برای جلب مشتری داخلی بالا برده شده و مصرف دیگری ندارد.
در نوشتن این مقاله از كتاب های زیر سود جسته ام:
۱- حسین بشیریه – لیبرالیسم و محافظه كاری پوشینه دوم – نشر نی ۱۳۸۲
۲- جان گری – لیبرالیسم – برگردان محمد ساوجی – كتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه ۱۳۸۱
۳- فردریك كاپلستن – تاریخ فلسفه ـ برگردان جلال الدین مینوی- مركز انتشارات علمی و فرهنگی – ۱۳۶۲-پوشینه نخست
۴- منوچهر جمالی – انسان اندازه ی حكومت-انتشارات كورمالی – لندن انگلستان
۵- نوربرتو بونیو- لیبرالیسم و دموكراسی – برگردان بابك گلستان –نشر چشمه
۶- دكتر عزت الله فولادوند- آزادی و برابری – سخنرانی در دانشكده ادبیات در باره فلسفه سیاسی و اخلاقی «جان رالز»- همشهری ۷.۸ اسفند ۱۳۸۱-
Johan Norberg-Den Svenska Liberalismens Histtoria.۱۹۹۸


همچنین مشاهده کنید