پنجشنبه, ۱۵ آذر, ۱۴۰۳ / 5 December, 2024
مجله ویستا
آثار جنگ جهانی دوم و توسعه پنج شرکت بزرگ غلات
متن حاضر از کتاب غولهای غلات ترجمه امیرحسین جهانبگلو برداشته شدهاست. این کتاب درسال ۱۳۶۳ ترجمه و نویسنده آن دن مورگان است.
در پایان جنگ جهانی دوم، ایالاتمتحده آمریکا در تولید غلات مقام نخست را به دست آورد، بیآنکه آمریکاییان بخواهند برای احراز این مقام کوشش و تلاش خاصی کرده باشند. وزارت کشاورزی و «سازمان مواد غذایی زمان جنگ۲»، که بازرگانی غلات و سهمیهبندی تولید داخلی و توزیع مواد غذایی و غلات را در مدت جنگ زیر کنترل خود داشتند، نیازهای به غلات را در دوران پس از جنگ، بسیار کم برآورد کرده بودند. مسوولان با به خاطر آوردن تولید اضافی پس از جنگ جهانی اول، سیاست دیگری به کار بستند. در آخرین سالهای جنگ اول، حکومت آمریکا عملیات «گازاهول۳» را آغاز کردند. هدف این عملیات عبارت بود از بهکار بردن غلات به عنوان سوخت در لوکوموتیوها، همچنین دولت تقریبا همه ذخایر گندم خود را به دامداران فروخت.
اما جنگ ۱۹۴۵-۱۹۳۹، تقریبا همه کشاورزی اروپا و آسیا را نابود ساخته بود. زمینهای کشاورزی فرانسه، ایتالیا و آلمان خیلی بیشتر از جنگ اول آسیب دیده بودند و در شهرهایی که بر اثر بمبارانهای پیاپی ویران شده بودند، هزاران نفر گرسنه برای یافتن یک لقمه نان دست نیاز به سوی سربازان دراز میکردند.
برای مقابله با این وضع بسیار دشوار، به هوشیاری و کاردانی فوقالعادهای نیاز بود. دولت آمریکا، مقادیری پول و اعتبار در اختیار دولتهای اروپایی قرار داد تا آنان بتوانند غذای موردنیاز مردم گرسنه خود را فراهم آورند.
ولی تنها این وسیله کافی نبود، بلکه لازم بود آمریکا غلات لازم را برای پاسخ گفتن به این نیازها در روستاهای خود تولید کند. برای به انجام رساندن این منظور، دولت مامورانی به روستاها فرستاد تا میزان تولید را از راه دادن جایزه به روستاییان بالا برد.
سرانجام، ایالاتمتحده توانست با مشکل مقابله کند: در سالهای میان ۱۹۴۹-۱۹۴۵، نیمی از مبادلات جهانی گندم به وسیله این کشور انجام گرفت.
کشتیهای مملو از غلات، به نام سازمان ملل متحد یا برنامه مارشال، مرتبا به سوی اروپا و آسیا در حرکت بودند و زندگی را برای صدها میلیون نفر مردم چین و ژاپن و آلمان و اوکراین و مجارستان و کره و فیلیپین و غیره قابلتحملتر ساختند و از بروز قحطی در شهرها و روستاها جلوگیری کردند.
تولید مواد غذایی در آمریکا، هم بر قدرت سیاسی این کشور افزود و هم باعث شد در اروپای غربی بیثباتی اقتصادی پدید نیاید و نفوذ شوروی متوقف گردد. آیا در آن هنگام، از نظر آمریکا پیشرفت کمونیسم، خطری بسیار جدی بود؟ این پرسشی است که مورخان هنوز درباره آن گفتوگو میکنند و به آن پاسخ قطعی ندادهاند. ولی در این امر شکی نیست که مواد غذایی آمریکا موجب گردید که غرب با مشکل اروپای شرقی روبهرو نگردد.
این تفاوت وضع، هنوز هم میان غرب و شرق اروپا موجود است. در اروپای غربی وفور و فراوانی وجود دارد، در حالی که کشورهای شرق اروپا با سختی معیشت و کمیابی دست به گریبانند.اما موضوع شگفتانگیز این است که در همان دوران که طی آن، دنیا آمریکا را به عنوان یگانه ابرقدرت در زمینه تولیدات کشاورزی میشمرد، از نظر بازرگانی غلات دوران درخشانی به حساب نمیآید. در این دوران شرکتها به اجبار، مانند موسسات دولتی عمل میکردند و نه مانند موسسات بازرگانی.
گو اینکه کمک به اجرای برنامه وسیع و بزرگ دولت در مورد توزیع مواد غذایی، برای آنها سود فراوان داشت، ولی آنها در مدت اجرای این برنامه، آزادی سابق خود را از دست داده بودند و مهار کار به طور مستقیم در دست سازمان مواد غذایی زمان جنگ بود و دولت از طریق کمکهای مالی به اروپا، کار شرکتها را به طور غیرمستقیم کنترل میکرد.
معهذا منافع دولت آمریکا، همانند منافع شرکتها، ایجاب میکرد که سیستم آزادی بازرگانی پیش از جنگ دوباره هرچه زودتر برقرار گردد. از آغاز سال ۱۹۴۸، در منطقه میدل وست کوههایی از غلات فروخته نشده هر روز ارتفاع بیشتر مییافتند. مسوولان واشنگتن از مشاهده این وضع دچار نگرانی گشتند.مقامات دولتی میکوشیدند تا راهحلی برای رفع این مشکل بیابند. از طرف دیگر، کاسه صبر شرکتها نیز کمکم لبریز میشد و آنها میخواستند هرچه زودتر از زیر بار کنترل دولت آزاد گردند. زیرا بازارهای آزاد به آنها امکان میداد که از وسایل حملونقل، دستگاههای ارتباطی و سیستمهای اطلاعاتی خود سودهای بیشتری به دست آورند و از تغییرات قیمتها، بیشتر و بهتر استفاده کنند.
اما از جانب دیگر، امکان توسعه بازارهای جدید، به علت تنگدستی بسیاری از کشورها میسر نبود. آمریکا مازاد قابلملاحظهای غلات تولید میکرد، ولی ثبات قیمتها نوعی عدمتحرک در بازارها بهوجود آورده بود. در برابر این وضع، تقریبا همه شرکتهای بزرگ کوشیدند فعالیتهای خود را متنوعتر سازند و در زمینههای جدید که سوددهی آنها بیشتر از بازرگانی غلات بود، آغاز به کار کنند.
پییر لویی – دریفوس که هیچ گاه برای بازرگانی غلات شور و شوق وافری نداشت، به تجدید سازمان کشتیهای بارکش خود و توسعه آنها پرداخت. او، به عنوان قهرمان جنگ به پاریس بازگشت. در زمان جنگ، او در ارتش فرانسه آزاد، خلبانی میکرد. در ماموریتهای بمباران پایگاههای V یک و سایر هدفهای استراتژیکی واقع در فرانسه و آلمان شرکت جسته و به پاس خدمات خود، مهمترین نشان فرانسه آزاد را دریافت کرده بود. هنگامی که او به تجدید سازمان امپراتوری قدیم خانواده لویی-دریفوس پرداخت، از داشتن این نشان فواید فراوان برد.
پس از جنگ، فقط چند کشتی متعلق به این دو شرکت که در سالهای پیش از جنگ ساخته شده بود، باقی مانده بود و بنابراین، ظرفیت حملونقل این دو موسسه بسیار غیرکافی به نظر میآمد. اما در مورد امور بانکی، هنوز نام لویی-دریفوس از اعتبار فراوان و مستحکمی برخوردار بود. بنابراین، پییر لویی-دریفوس توانست بر پایه ۲۰درصد سهم نقدی، اعتبارات لازم را برای ساختن کشتیهای جدید به دست آورد.
در سازمان جدید شرکت، مسوولیتها میان اعضای خانواده تقسیم شد. پییر مسوول همه امور مربوط به حملونقل دریایی شد و پسر عمویش ژان همه امور مربوط به دادوستد غلات و فرانسوا امور بانکی را به عهده گرفتند.
ژرژ آندره نیز در مدت جنگ، از فراز کوههای سوئیس، به کار حملونقل دریایی پرداخته بود. او فرزند یک ساعتساز بود و فعالیتهای خود را در زمینه غلات، با وارد کردن گندم روسیه آغاز کرد و به علت بالا بودن قیمتها، سودهای فراوان برد. هنگامی که جنگ جهانی دوم آغاز گردید، او از شعبهای که در آمریکا به نام گارناک داشت، گندم به سوئیس وارد میکرد.
اما پس از سال ۱۹۴۰، نه در جانب «متفقین» و نه در جانب کشورهای «محور» کشتی آزاد و آماده وجود داشت، بنابراین او مجبور شد که به ساختن کشتی بپردازد. پس از جنگ نیز بر تعداد کشتیهای خود افزود و پس از اندکی، شرکت غلات مستقر در شهر لوزان، یکی از مهمترین قدرتهای دریایی سوئیس و شاید مهمترین آنها شد.
شرکت بانج عملا از جنگ خسارت و آسیبی ندیده بود. به علاوه رویدادهای سیاسی آرژانتین پس از سال ۱۹۴۵، شرایط مساعدی برای توسعه این موسسه در ایالاتمتحده بهوجود آوردند. خوان پرون بلافاصله پس از انتخاب خود به ریاستجمهوری در ماه ژوئن ۱۹۴۶، بیپرده و صریح اعلام کرد که زندگی را بر شرکتهای خصوصی غلات در آرژانتین تنگ خواهد کرد. او در نظر داشت که با سودهای حاصل از صادرات غلات، صنایع کشور را توسعه دهد و این به آن معنی بود که این شرکتها را مورد کنترل شدید دولت قرار خواهد داد. پرون همان شیوه شرکتهای غلات را پیش گرفت: یعنی غلات را از کشاورزان به قیمتهای اندک میخرید و سپس تا آنجا که بازار گنجایش داشت، آنها را صادر میکرد. تنها تفاوت در این بود که درآمدهای حاصله، به جای ثروتمندتر کردن چند خانواده (در صورتی که به جیب اطرافیان پرون ریخته نمیشد) برای سرمایهگذاریهای صنعتی بهکار میرفت. کار رشوهخواری و سوءاستفاده بسیار بالا گرفت، زیرا در سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۴۷، هنگامی که آمریکا میکوشید تا تولید غلات را در کشور توسعه دهد، روزنامه «واشنگتن پست»، پرون را متهم کرد که به ایجاد یک «بازار سیاه بینالمللی» پرداخته است. دولت آرژانتین گندم را از کشاورزان به قیمت هر پیمانه ۲۵/۱دلار میخرید و آن را به قیمت ۵ تا ۶ دلار به اروپای جنگزده میفروخت.در سال ۱۹۴۸، پرون فشار دولت را بر شرکتهای غلات بیشتر کرد و برای اجرای این هدف، «موسسه توسعه بازرگانی آرژانتین» را تاسیس نمود و به این ترتیب بازرگانی غلات را رسما انحصاری کرد تا منابع مالی لازم را جهت توسعه صنایع جمع آورد.در چنین شرایطی، بانج میکوشید تا به فعالیتهای دیگر روی آورد. در آن هنگام، شرکت بانج تعدادی آسیا، کارخانه ریسندگی و رنگسازی در برزیل داشت و سرمایهگذاریهای خود را در این کشور توسعه میداد، زیرا محیط سیاسی برزیل برای فعالیتهای این شرکت مساعدتر به نظر میرسید. بهعلاوه، بانج در ایالاتمتحده به فعالیت پرداخت و تاسیسات دو شرکت را در منطقه میدلوست خرید و به این ترتیب صاحب شبکه وسیعی از سیلوها و ترمینالها در داخل آمریکا شد.ولی در میان پنج شرکت بزرگ غلات، کارگیل و کنتینانتال، برای استفاده از وضع جدید بازرگانی غلات در آمریکا، در وضع بهتری قرار داشتند. آنها در ایالاتمتحده صاحب سیلوها و تاسیسات بندری بسیار مجهزی بودند. قسمت مهمی از کمکهای غذایی - که در آن هنگام به مقادیر بیسابقهای رسیده بود – از طریق آنها تهیه و به سوی اروپا حمل میشد. در آن زمان بر همه روشن شده بود که شرکتهای بزرگ غلات میتوانند، همانند شرکتهای بزرگ نفتی، از برنامههای دولت و کمکهایی که به کشورهای جنگزده میکرد، سود برند.
دستگاه دولتی، بابت ذخیرهسازی غلات به کارگیل و کنتینانتال پول میپرداخت و بهعلاوه با اجرای برنامه اعطای کمک، موجب میشد که صادرات آنها رونق گیرد.
در آن هنگام، هیات سه نفری که شرکت کنتینانتال را اداره میکرد، منتظر بود که میشل پسر ژول فریبور همه رموز و فنون کار را فرا گیرد و جانشین پدر شود. در آن زمان رنه رییس هیاتمدیره شرکت بود، ولی او به جمعآوری آثار هنری بیشتر از بازرگانی غلات علاقه نشان میداد. شرکت کنتینانتال تا حدودی به «سازمان ملل غلات» شباهت داشت و وجود این هیات سه نفری، که اعضایش از ملیتهای مختلف بودند، با این وضع همساز بود. ویلم شیلتوئیس اهل هلند، جولیوس مایر اهل آلمان و اوژن بیسل آمریکایی بود. در مدت مدیریت آنها شرکت کنتینانتال توسعه یافت، اما آهنگ گسترش آن از کارگیل آهستهتر بود. کارگیل با همان سرعتی که از سالهای دهه ۱۹۳۰ گرفته بود، به پیش میرفت. فعالیتهای این شرکت نیز گوناگون بود. در مدت جنگ، به دنبال فعالیتهایش در زمینه ساختن کشتیهای رودخانهرو، به ساختن کشتیهای اقیانوسپیما پرداخت و به این ترتیب صاحب هجده تانکر و چهار کشتی شد. کارگیل در سال ۱۹۴۹، ۲۵درصد از کشتیهای «دریاچههای بزرگ» را یا در مالکیت یا در اجاره خود داشت. نزدیک به یک پنجم از درآمدهای شرکت از فعالیتهای دیگری به جز فروش غلات به دست میآمد.
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست