شنبه, ۱۲ آبان, ۱۴۰۳ / 2 November, 2024
مجله ویستا
گاهی خوشی، گاهی غم
دنی بویل در «میلیونر زاغهنشین» توانسته به مانند کوئنتین تارانتینو همه مؤلفهها و مخلفات لازم را برای احیای نوعی سینما که سالها در گوشهای از فکر و ذهن علاقهمندان و پیگیران اصیل سینما (تماشاگرانی که سینما را فقط برای مفرح بودنش و لذت بردن صرف میخواهند) بدون استفاده مانده بوده و به عبارتی دائم خاک میخورده را با تیزهوشی و آگاهی بسیار بگیرد و به گونهای آنها را به شاخصههای حالا دیگر آشنای سینمای پست مدرن آغشته کند که جای کوچکترین خرده گیریای باقی نگذارد. کوئنتین تارانتینو کاری مشابه با گونه مفرح سینمایی رزمی آسیایی انجام داد و بی پروا آن را با ممزوجی از نشانههای گونه وسترن، وسترن اسپاگتی و صد البته نشانههایی از یک زندگی امروزی آمریکایی که پر است از مؤلفههای فرهنگی موسوم به «پاپیولار آمریکایی»، مخلوط کرد و بیشک توجه قشر بزرگی از مخاطبان آشنا با فرهنگ روزمره و پاپ جهان را به این ترتیب به سوی خود جلب کرده است. امروز دنی بویل انگلیسی تبار و یقینا آشنا با سینمای شریف «بالیوود» (این شریف صفتی است که دکتر امید روحانی همواره در صحبتهایش راجع به «فیلمفارسی» میگوید) و همچنین آشنا با فرهنگ پاپ و روزمره ملت هندوستان در هزاره جدید که پر است از «کپی پیست»های مو به مو از روی فرهنگ پاپ آمریکایی (و ناگفته نماند؛ به دقت هندی شده!) موفق شده با ترکیب کردن همه اینها، اثری خلق کند که تمامش کلیشهها و شاخصههای معروف و مشهور سینمای بالیوود است اما با هوشمندی خالص درباره فرهنگ کپیبرداری شده هندوستان از روی شهروندان آمریکایی و انگلیسی تبار نیز هست.
۱)«بالیوود»، سینمایی شریف
جماعت هندوستانی ملت غریبیاند؛ ملتی که تلاشهای بسیاری انجام میدهد تا کشورش را بالاخره از دست استعمارگران در بیاورد و آن را به استقلال برساند. از سویی به سرزمین هفتاد دو ملت مشهور است و از یک سو بیشتر فرهنگ روزمرهاش را از دوره استعمار گرفته، اما معمولا با نسخهای به شدت هوشمندانه و شیطنتآمیز هندی! به طوری که مثلا با شک و تردید میتوان گفت که فرهنگ نوشیدن چای، خصلت هندیها بوده که به انگلیسیها سرایت کرده یا برعکس، چنین ادعایی را میشود برای بازی مفرح کریکت هم بیان کرد؛ اینکه مبدع و مروج آن اولین بار چه قومی بوده است؟
امید روحانی آن صفت دوستداشتنی را به گمانم به خاطر صاف و صادق بودن «فیلمفارسی» با تماشاگران عادی روزگارش به کار میبرد، به این خاطر که هرچند اغراقآمیز از دل دغدغهها و بیمهای مردم عادی سر برمیآورد، مصداق تصویری نکتهای که الان به آن اشاره شد فصلی از همین فیلم تازه دنی بویل است که جمال مالک (دِو پاتل) بعد از جواب دادن به یکی دو سؤال نسبتا سخت، جواب این یکی سؤال را نمیداند که مثلا در حاشیه پرچم کشور هندوستان چه عبارتی نوشته شده است؛ چیزی که به قول رئیس پلیس مأمور حرف کشیدن از جمال (عرفان خان) که چطوری با نداری و بیسوادی توانسته به آن مرحله از مسابقه مشهور تلویزیونی «چه کسی میخواهد میلیونر بشود؟» برسد؛ «یک بچه تازه به مدرسه رفته هم جوابش را میداند». اتفاقا همین جاست که جمال بسیار واضح و البته تا حدی رو (شاید هم عامدانه) نیت داستانگو را آشکار میکند. جمال به خوبی میداند که بازیگر اصلی فیلم هندی «زنجیر»، آمیتا باچان است، آخر یک بار به خاطر امضا گرفتن از این شمایل سینمای عامهپسند (مگر بالیوود سینمای مخاطب خاص، هنری یا ماورایی هم دارد؟!) از روی ناچاری و با توسل به عکسی از باچان به داخل چاه مستراح صحرایی پریده است، همچنین به خوبی در خاطرش مانده که تصویر روی اسکناس ۱۰۰ دلاری متعلق به بنجامین فرانکلین است (چون که یک بار زیر مشت و لگدهای یک راننده هندی قرار گرفته و توریستهای آمریکایی که دلشان به حال او سوخته به او انعام خوبی دادهاند)، اما جمال در عین ناباوری نمیداند که روی پرچم هندوستان چه عبارتی نوشته شده یا روی اسکناس هزار روپیهای تصویری از گاندی است و همه اینها یعنی آنکه جمال، جوانی است که از دل زاغهها و حلبی آبادهای بمبئی سربرآورده و میان مردم همیشه و هر روز زیسته، به قول خودش میداند که هفته گذشته در محله فقیرنشین جوهوی بمبئی چه کسی دوچرخه فلانی را دزدیده اما به این خاطر که همیشه با برادرش- سلیم یل للی تل للی میکردهاند، آنقدر دیر به کلاس درسشان میرسیدند که برای مسابقه که هیچ، تا به آخر عمر هم نفهمند که سومین تفنگدار کتاب الکساندر دوما « سه تفنگدار » چه کسی است، اصلا به چه کارشان میآید؟
همین چند وقت پیش بود که برای به سرانجام رساندن پروژهای فنی و البته نامرتبط با سینما با دو مهندس مشتی هندی به نامهای مستر سنجی و ساتیاجیت در همین تهران خودمان معاشرت داشتم و همین سؤالهای مکررم درباره سینمایشان و اینکه همه ما ایرانیها کم و بیش با فیلمهایشان خاطراتی داریم و خلاصه اینکه گاهی با آنها گرفتار نوستالژی هم میشویم، باعث شد که صمیمیتی میانمان به وجود بیاید و الان هم که دیگر با هم همکاری نداریم و آنها به بمبئی برگشتهاند، هر از گاهی موقع جشن استقلال هندوستان که میرسد یا مثلا کریسمس،ای میلی کاملا سینمایی میفرستند. همان موقع ساتیا جیت برایم میگفت چقدر افتخار میکند که هم اسمش «ساتیا جیت رای» یکی از سوپراستارهای بالیوود است، یا مثلا یک بار سلمانخان چطوری در عالم مستی با ماشینش زده و حدود ده نفر را در پیاده روهای بمبئی نفله کرده اما خانوادههای کشتهشدگان در این تصادف، به این خاطر که ضارب سلمانخان اسطوره است از خونشان به سادگی گذشتهاند. مستر سنجی هم با آن «بادی لنگوئج» مشهور هندیها (همان حرکات سر و دست معروفشان موقع حرف زدن) برایم میگفت که توی سینماها وقتی به فصلهای رقص و آواز فیلمها (میدانید که در قاموس آنها فیلم یعنی «فیلم هندی» فقط) که میرسد، تمام مرد و زنهای ردیف جلو چطور ذوق زده بلند میشوند و هنرپیشگان روی پرده را همراهی میکنند یا حتی پول به سوی پرده رنگآمیزی شده سینما (به خاطر نمایش فیلم هندی) پرتاب میکنند. ساتیا جیت و سنجی در حرفهایشان راجع به سینما مرتب تأکید میکردند که آنقدر سینمای هندوستان برایشان عزیز و مقدس است که زیاد کاری با سینمای مناطق دیگر جهان ندارند. به گمانم در میان همین حرفها بود که به مفهوم واقعی صفتی که دکتر روحانی برای «فیلمفارسی» به کار میبرد (و معمولا هم آن را بلافاصله با «بالیوود» مقایسه میکند) پی بردم؛ آنها شیفته همین ملغمه موزیکال/ مافوق درام کلیشهای به شدت اغراقآمیزند (فراتر از ۳ ساعت!) که قهرمان داستانهایش همیشه از میان مردم عادی (خودشان) سربرمیآورد و یک تنه میتواند در مقابل تمام آنچه عقدههای فروخوردهشان مینامندش قد علم کرده و شورش به راه بیندازد (دیدهاید همیشه یک فصل دادگاه پرشور و همدلیبرانگیز در بیشتر فیلم هندیها هست) و دست آخر هم با یک هپی اندینگ پیروزمندانه همه را سرحال روانه زندگیشان کند.
۲)رویای پرحرارت
جایی از «میلیونر زاغهنشین» وقتی جمال مالک بعد از طی کردن سالهای پر از رنج و سختی، لاتیکا (با بازی فریدا پینتو) را توی خانه جاوید گنگستر مییابد (با بازی عامدانه اغراقآمیز و بدمن هندی وار ماهش منجرکر) همان موقع متوجه میشود که لاتیکا هم مثل سایر مردم عادی کوچه و خیابان و محل کارش مجذوب برنامه تلویزیونی «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» است، بنابراین با خنده تمسخرآمیزی از لاتیکا میپرسد؛ «چرا همه عاشق این برنامه هستن؟» و لاتیکا جواب میدهد؛ «چون یه راهه برای فرار». سؤال ازلی و ابدی ماجرا درست همین جاست که فرار از چه چیزی؟ فرار از روزمره کسالت بار؟ یا فرار از فقر دائم همنشین با بیشتر قشر جامعه هندوستان و رسیدن به یک رؤیای شبهآمریکایی؟ مگر مسابقه تلویزیونی همین داستان که اتفاقا فرم و نحوه برگزاریاش کپی موبهمویی است از نسخهای انگلیسی با همین عنوان که از شبکه بی بی سی پخش میشود، چنین مضمونی ندارد؛ اینکه حتی یک «چای والا» (همان آبدارچی خودمان) هم میتواند توی آن شرکت کند و به اندازه یک ابرستاره هندوستان ثروتمند بشود. حالا وقتی در چنین ماجرایی جمال مجنون داستان، هدفش از شرکت در این مسابقه (به مثابه تلاش برای رسیدن به رؤیای آمریکایی) فقط رسیدن به لیلیاش- لاتیکا- است، آن هم فقط به این خاطر که فهمیده، یار برای فرار، هر از گاهی سرکی به این برنامه تلویزیونی میکشد، آن قدر گاردمان بیفایده و خالی از سلاح میشویم که برای بویل خوشفکر و سایمن بیوفوی نویسنده فیلمنامه، به احترام برخیزیم و کف بزنیم.
۳) این کلیشههای دوست داشتنی
درست از همان ابتدای فیلم که بسیار به سبک و سیاق تیزرهای تبلیغاتی شبکه «ام تی وی» (نسخه هندوستان که موقعی در ایران هم پرطرفدار بود) ساخته شده (مثل آن فصل فرار سلیم و جمال از دست نگهبانان فرودگاه که با موسیقی ای.آر. رحمان و گروه M.I.A درآمیخته و قسمتهای مختلف حلبی آبادشان را از زوایای مختلف میبینیم) متوجه خواهیم شد که کلیشه دستمالی شده ۲ برادر در ملودرامهای اشکانگیز هندی (مثلا با ۲ نشان طبیعی روی بدن یا گردنبند مشابه) که تا حدی هم هابیل- قابیلی از آب در میآید، در «میلیونر زاغهنشین» نیز وجود دارد؛ علاوه بر آن همه جزئیات رابطهشان، عشقها، حسادتها و خلاصه برادری دراماتیزه شده، حسابی از آب در آمده، طی این ملغمه دوستداشتنی اکشن/ ملودرام اشکانگیز و انرژیزای توأمان دنی بویل به راحتی میتوان فهمید که چقدر او با فرهنگ روزمره و پاپ جماعت هندی در این روزگار آشناست که مثلا برای سکانس فرار لاتیکا به کمک سلیم (مادهور میتال، بازیگر نقش سلیم جوان) از خانه جاوید گنگستر، از ساندترک به شدت شایسته و فراخور این فصل- ترانه «آج کی رات» با صدای سونو نیگام خواننده مشهور این روزگار هندوستان که به جای شاهرخخان هم پلی بک میکند- سود ببرد، ترانهای که فرم و لحنش مخاطب آشنا با فیلمهای بالیوودی را دقیقا به فصلهای پرتنش قبل از پیروزی نهایی پرتاب خواهد کرد. بویل حتی پا را کمی فراتر از آنچه انتظار میرود گذاشته و سکانس پرتنش و هیجان ترافیک و شلوغی موجود در بمبئی را به هنگام تلاش معشوق برای رسیدن به عاشق، در انتهای داستانش قرار داده تا فضای قصه به شدت با رنگآمیزی زرد و نارنجی لباسهای تن لاتیکا جور دربیاید. بویل حتی با فصلهای رقص و آواز و در واقع موزیکالِ فیلمهای هندی نیز شوخی کرده و به نحوی شیطنتآمیز و غبطه برانگیزانه که حتی حال سختگیرترین منتقدان را هم خوش میکند، از این کلیشه به نفع فیلمش بهره برده است. اگر دلتان را درلحظات انتهای داستان و روی عنوانبندی پایانی به تصاویر بسپارید و آن را تا به آخر دنبال کنید، خواهید فهمید که بویل در واقع میگوید؛ تمام فصلهای موزیکال فیلمهای هندی با تمام سیاهی لشکرهای گاهی اغراقآمیز و خنده آورش، همانند تمام موزیکالهای هالیوودی است و اصلا از همانجا گرفته شده و میتواند همه اینها در رؤیاها و خیالات دو شیفته هم و مثلا در میان جمعیت یک ایستگاه شلوغ قطار اتفاق بیفتد.
«باورنکردنی است»، این اولین عبارتی بود که وقتی ای. آر. رحمان- آهنگساز هندیتبار «میلیونر زاغهنشین» - برای گرفتن جایزه گلدن گلوبش به روی سن سالن بورلی هیلز لسآنجلس آمد، گفت و از حالت حرف زدنش میشد فهمید که گویی به رؤیایی دست نیافتنی چنگ انداخته و البته این بار آن را به دست آورده، رؤیایی که این بار نه در بالیوود که در دل سینمای آمریکا تحقق یافته است. احوالاتی که میشد مشابهش را در چهره بازیگران هندی از جمله دِو پاتل (بازیگر نقش جمال) و آنیل کاپور ( بازیگر نقش مجری مسابقه) و دعوت شده به سالن بورلی هیلز هم دید. البته حال و روز دنی بویل هم دست کمی از عوامل هندی نداشت، بویلِ فیلمساز حالا انگار درست شبیه یکی از شخصیتهای فیلمهای دیوید لین شده. یکی از همان کاراکترهای سرسخت و خستگیناپذیری که در دوران استعمارهای انگلستان، به یکی از مستعمرهها، سفری تاریخی میکند و رفته رفته با آداب و رسوم و شرایط فرهنگی و اقلیمی آن آب و خاک اخت پیدا میکند و دیگر هم دلش نمیآید که آن دیار را رها کند و برود سر زندگیاش.
نوید غضنفری
عنوان یک کمدی رمانتیک بالیوودی به کارگردانی کارن جوهر و با بازی آمیتا باچان، شاهرخخان، کاجل و... .
عنوان یک کمدی رمانتیک بالیوودی به کارگردانی کارن جوهر و با بازی آمیتا باچان، شاهرخخان، کاجل و... .
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست