جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا
دیگر چندان مهم نیست
در «آخرین لبخند»، مردی را میبینیم که به عنوان دربان در یکی از هتلهای مجلل به کار مشغول است. او هنگام انجام وظیفه، بسیار سرحال و با اطمینان ایستاده و با اعتماد به نفس، سینهاش را به جلو داده و به دیگران نگریسته و پیداست که از شأن و منزلت اجتماعی خود بسیار خورسند است.
البته دربانی در زمان کنونی (زمان نگارش این اثر) از چنان منزلتی برخوردار نیست، ولی در آلمان دهههایی که فیلم آخرین لبخند توسط «فردریش ویلهلم مورنائو» ساخته شده، به نظر میرسد که چنان بوده است.
بنا بر این در اثری که اکنون نوشته میشود میتوان یک ژنرال یا نظامی با درجات بالا را متصور شد که به اونیفورم و ستارهها و منزلت و قدرتی که شغلاش به او داده است، میبالد.
او پس از آن که گزارشی منفی از بابت عملکرد و کاراییاش در پست دربانی، به رؤسای وی داده میشود، شغل خود را از دست میدهد و او را به نظافت دستشویی میگمارند. در دنیای امروز میتوانید نظامی، ژنرال یا کارمند و مدیری را متصور شوید که بازنشسته شده یا خلع درجه گشته یا تقلیل سمت مییابد.
آنها هنگام چنین تحولی در زندهگیشان به شدت فرو میریزند.
خود را میبینند که از شخصی موفق، به شخصی خوار و تحقیر شده بدل شده که نگاهها و رفتارهای دیگران با ایشان، چون گذشته نیست و آن بر شدت نزول اعتماد به نفسشان میافزاید. او را که تا پیش از این، راست و با وقار میدیدیم، اکنون با پشتی خمیده و رفتاری مشاهده میکنیم که نه با مشقت عملی، بلکه با کسر شأنی اجتماعی که در وی درونی نیز شده، فرو ریخته است.
او در صدد است تا تغییر شغل و سمتاش را اطرافیان و به خصوص همسایهگان و دوستاناش نفهمند. وقتی که یکی از آشنایاناش به محل کار وی آمده و متوجه میشود که او به نظافت دستشوییها گمارده شده است، فریادی میزند که حکایت از اهمیت وجاهت و شأن پست و مقام در انظار عمومی دارد.
مرد خرد شده هنگامی که میخواهد به خانه برود، دچار ترس و اضطراب شدید میشود و با نزدیکی به کوچهاش، مواظب نگاه همسایهها و باز شدن پنجرههاست.
"خدایا! بذار ببینم، کسی تو کوچه نیس؟ یکی پنجرهشو باز کرده، نکنه فهمیده منا؟ وای یکی دیگه هم. اونا مثل این که به من میخندن، اون یکی پنجره هم که پشتاش چند نفرند. اونا منو به هم نشون میدن و مسخره میکنن، ای کاش میمُردم و این حقارتو با چشام نمیدیدم."
او پس از مدتی تصمیم به خودکشی میگیرد. آیا این عملاش برای شما تعجبآور است؟ و مشکل بسیار کوچکتر از آن چیزیست که شخصی را به سوی پایان دادن به زندگی سوق دهد؟ ولی برای او چنین نیست و نگاه اکسپرسیونیستی وی از ترس و فروریزی شدید احساسی و روحیاش حکایت دارد و آن نقطه در دنیای بیرون، پس از انعکاس به ذهناش، به حفرهیی بزرگ در دروناش بدل میشود.
در پایان آخرین لبخند، تهیهکننده تصمیم میگیرد که شخصیت اصلی فیلم به ناگاه صاحب پولی باد آورده شود که یکی از مشتریاناش وصیت کرده بود که پس از مرگاش به او برسد و زندهگی او را از نو زیر و رو کند و او آخرین قهقههی خود را در بالیدن به بازگشت شأن از دست رفتهاش سر میدهد.
در حالی که کارگردان ترجیح میداد که آخرین لبخند با همان فرجام واقعگرایش و بدون لبخندی تصنعی به پایان رسد و ما ناگزیریم که هر یک از تأویلهای ممکن، آن گونه که آفریده میشوند، تحلیل شوند: «با زندهگییی تلخ و سرشار از ترسهای اکسپرسیونیستی، با فرجامی پوچگرایانه و منتهی به خودکشی، یا با ظهور اتفاقی در زندهگی که دو باره جایگاه و وجاهت مناسب گذشته را باز گرداند، یا با تلاش و کوششی افزون که شایستهگی را در پی داشته باشد و میتواند به کسب شأن و عزت اجتماعی منتهی شود یا نشود، چرا که شاید دیگر در مقابل اهدافی که شخص در پیش گرفته و بدانها دست یافته است، بسیار کماهمیت شده باشد.»
کاوه احمدی علیآبادی
منبع : دو هفته نامه فروغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست