چهارشنبه, ۱۴ آذر, ۱۴۰۳ / 4 December, 2024
مجله ویستا


خوسه مارتی


خوسه مارتی
خوسه مارتی در ۲۸ ژولای ۱۸۵۳ در هاوانا به دنیا آمد. اولین سال های زندگی اش را همراه با پدر و مادرش- ماریانو و لنورمارتی- در اسپانیا گذراند. زمانی كه به كوبا رفت، از رفتار خشونت آمیز نسبت به بردگان سیاه ناراحت و متعجب شد. با شروع جنگ ده ساله در كوبا، افكار و دیدگاه های مارتی، شكل دراماتیكی به خود گرفت و تأثیر چنین احساساتی، به حبس او و صدمه شدید زانوهایش منجر شد.همه این اتفاقات در زمانی آغاز شد كه دانشجویی كوبایی (در ژانویه ۱۸۶۹) به قتل رسید و مارتی نمی توانست از محل كارش فرار كند. درست بعد از همین روز بود كه اولین مجموعه شعر مارتی توسط دوستش، دمنیگز فرمین والدز منتشر شد. اشعار او به شكل قابل توجهی در سراسر كشور پخش شد و در پی آن، مارتی دستگیر شد.وقتی پلیس منزل دمنیگز را تفتیش می كرد، نامه ای یافت كه توسط مارتی و دمنیگز نوشته شده بود. (آنها این نامه را خطاب به یكی از همكلاسی هایشان نوشته بودند و از آنجا كه به ارتش اسپانیا پیوسته بود، او را سرباز خائن نامیده بودند) آنها او را به شورش و طغیان متهم كرده بودند. این نامه مدركی بود كه علیه مارتی ارائه شد، وقتی قاضی از مارتی و دمنیگز بازجویی می كرد، مارتی در مورد حقوق كوبا برای كسب استقلال سخنرانی كرد. دمنیگز به ۶ ماه و مارتی به ۶ سال زندان محكوم شدند.وقت مارتی در زندان سیاسی به بیگاری و كار طاقت فرسا می گذشت و همین كارها موجب شد زانویش به شدت صدمه ببیند. او باقی عمرش را با چوب دستی سركرد. با تلاش های مادرش، محكومیت زندان او به تبعید در اسپانیا مبدل شد و در همین دوران بود كه «زندان سیاسی در كوبا » را نوشت.مارتی پس از آزادی، تحصیلاتش را در دانشگاه مركزی اسپانیا ادامه داد و از دانشگاه ساراگوسا مدرك حقوق، فلسفه و ادبیات را دریافت كرد.
او مدت كوتاهی در فرانسه زندگی كرد ؛ جایی كه نمایشنامه اش ،«عشق با عشق لذت دارد » را نوشت و آن را به خانم هنرمند اسپانیایی« كونچاپادی یا » تقدیم كرد كه برایش موقعیت مهم و حیاتی رقم زد.
مارتی در سال ۱۸۸۷ نام مستعار Julian را به كار گرفت و همراه نام خانوادگی مادرش (قبل از ازدواج) Perez (پرس) توانست به كوبا فرار كند.در كوبا نتوانست كاری پیدا كند. به گواتمالا رفت و در آنجا كاری به عنوان استاد تاریخ و ادبیات یافت. در گواتمالا با نوشتن مقاله های بسیاری در حمایت از تساوی و دموكراسی موجب شورش هایی شد و دشمنانی پیدا كرد كه مجبور شد گواتمالا را ترك كند. اما قبل از ترك كشور از«كارمن زایاس پازان»، دختر ثروتمند كوبایی تبعیدی خواست تا با او ازدواج كند. كارمن نیز با اشتیاق پذیرفت.آنها در سال ۱۸۷۸ به كوبا بازگشتند اما شرایط و زندگی خوبی نداشتند؛ او را به جرم توطئه علیه دولت اسپانیا در «جنگ كوچك la querra chiquita» در بیست و پنجم سپتامبر ۱۸۷۹ یعنی مدت كوتاهی پس از تولد پسرش به زندان انداختند. او پس از مدت كوتاهی از زندان فرار كرد و به نیویورك رفت. چهار سال در آمریكا زندگی كرد ؛در حالی كه زندگی خوبی نداشت. مارتی از وضعیت و رفتار سفیدپوستان با سیاهان بسیار خشمگین بود. او دفتر شعر«Versos Sencillos :شعرهای ساده »و«من رزهای سفید را باور ندارم» را منتشر كرد كه موفقیت زیادی برایش كسب كرد. او اتحادیه ای با كمك رافائل سر را تأسیس كرد به نام «La Liga» كه مركز آموزشی شد برای كوبایی های تبعیدی آن زمان.خوسه مارتی تمام وقت خودش را صرف استقلال كوبا كرد. او در سال ۱۸۹۴ مقاله و بیانیه ای نوشت كه اهداف جنگ كوبا را برای استقلال در بر گرفت و كوبایی ها را علیه ارتش سلطنت طلب اسپانیایی ها شوراند. مارتی در ۱۹ مه ۱۸۹۵ در یك مبارزه كشته شد و او را در پایتخت كوبا به خاك سپردند.كوبایی ها همیشه او را ستایش می كنند و به جرأت و مقاومت او بها می دهند. رهبر كوبا، فیدل كاسترو او را یك عضو كلیدی برای پیروزی و استقلال كوبا می داند.خوسه مارتی فقط یك شاعر، منتقد، سخنران و نویسنده نبود بلكه او یك مبارز برای آزادی و استقلال كشورش بود.او می گفت سادگی هایی وجود دارند كه وزنی وزین دارند. شعری از او را می خوانیم از كتاب «Versos Sencillos :شعرهای ساده».
منبع : آی کتاب