پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


این یک مولف نیست


این یک مولف نیست
پل میشل فوکو(۱۹۸۴-۱۹۲۶) فیلسوف، مورخ، منتقد و جامعه شناس فرانسوی. فوکو بیشتر به واسطه بررسی‌های انتقادی‌اش در باب نهادهای اجتماعی و به طور خاص نظام زندان شهرت دارد. مطالعات وی درباره قدرت و رابطه آن با دانش و گفتمان مورد توجه بسیار بوده است. فوکو در دهه ۱۹۶۰ جزء جنبش ساختگرا در نظر گرفته می‌شد. اما بعدها از این جریان فاصله گرفت. هرچند خود او عناوین پساساختگرا و پست مدرنیست را رد می‌کرد، اغلب او را دنباله‌رو این جنبش‌ها در نظر می‌گیرند. فوکو در دو رشته فلسفه و روان‌شناسی تحصیل کرد. او در سال‌های ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴ در دانشگاه لیل به تدریس روان‌شناسی پرداخت و برای مدتی کوتاه در دانشگاه‌های ورشو، هامبورگ و تونس به تدریس مشغول شد. در سال ۱۹۷۰ تدریس تاریخ نظام‌های فکری را در کلژ دو فرانس آغاز کرد و مدتی نیز در دانشگاه کالیفرنیا (برکلی) مشغول به کار بود.
وی در سال ۱۹۵۴ اولین کتابش تحت عنوان «بیماری‌های روانی و شخصیت» را به چاپ رساند. در سال ۱۹۶۱ با ارائه دو پایان‌نامه مدرک دکترای خود را اخذ کرد که عبارتند از: «دیوانگی و جنون: تاریخ جنون در عصر کلاسیک» و شرحی بر «مردم‌شناسی از دیدگاه کاربردی» کانت که به‌طور خلاصه تحت عنوان «دیوانگی و تمدن» و متن کامل آن در سال ۲۰۰۶ تحت عنوان «تاریخ دیوانگی» به چاپ رسید. از دیگر آثار وی می‌توان به «دیرینه شناسی دانش»‌ (۱۹۶۹)، «تاریخ روابط جنسی مدرن»‌ (۱۹۷۶) و «نظم چیزها» (۱۹۷۰) اشاره کرد.
فوکو آنجا که به مفهوم پاره گفتار و گفتمان از دید خود می‌پردازد، به جای جست‌وجوی معنا در سطوح زیرین گفتمان یا جست‌وجوی منبع معنا در سوژه‌ای متعالی، شرایط گفتمانی و عملی برای وجود واقعیت و معنا را مورد بررسی قرار می‌دهد. وی معتقد است حقیقت در هر دوره برمبنای آنچه عملا گفته و نوشته می‌شود، ظهور می‌یابد. واقعیت و معنا به ابزارهای عملی و گفتمانی-تاریخی تولیدشان بستگی دارند. فوکو معنای هر پاره گفتار را در قواعد عمومی حاکم بر آن در بافت گفتمان مورد نظر می‌بیند و در این حین تفاوت آن را با گفتمان‌های فراموش شده یا تاثیرگذار بر آن در نظر دارد. تاکید بر تفاوت‌ها، به جای جست‌وجو برای انسجام در هر واحد گفتمانی، ناظر بر خط مشی متفاوت فوکو نسبت به جنبش ساختگرایی است. فوکو به وجود برداشت عقلانی از نقش تاریخی مفاهیم معتقد بود که آنها را مستقل از خودآگاه متعالی پدیدارشناس‌ها جلوه می‌دهد. این برداشت در ساختگرایی سوسور، روان‌شناسی لاکان و همچنین در بررسی ساختگرای دومزیل درباره جنبه تطبیقی مذهب، تکرار می‌شوند. این دیدگاه‌ها فضا را برای راندن سوژه به حاشیه در آثار فوکو فراهم می‌کنند.
فوکو در «نظم چیزها» به این مسئله اشاره می‌کند که زبان، رها از وابستگی به ایده‌ها می‌تواند به عنوان حقیقتی خودمختار تلقی گردد چراکه هیچ نظامی از شباهت‌ها آن را به جهان خارج ملزم نمی‌کند. در این معنا، زبان فی‌نفسه یک واقعیت است که به جز معنای خود، به چیز دیگری اشاره نمی‌کند. این همان حوزه «ادبیات محض» است که در پاسخ مالارمه به پرسش نیچه تحت عنوان «چه کسی سخن می‌گوید؟» به صورت «خود زبان» متجلی می‌گردد. ادبیات در معنای واقعی کلمه چیزی جز زبان نیست که برای خود و از طرف خود سخن می‌گوید.
فوکو در مقاله‌ای تحت عنوان «مولف چیست؟» (۱۹۶۹)، به جهانی نبودن و متغیر بودن کارکرد- مولف در گفتمان‌های مختلف اشاره می‌کند. در قرون وسطی متون ادبی (از جمله داستان، حماسه و تراژدی) بدون توجه به نام مولف خوانده می‌شدند اما برای متون علمی، مشخص شدن نام مولف شرط بود. در قرون هفدهم و هجدهم میلادی، برمبنای برداشتی جدید از مفاهیم، متون علمی به خاطر ویژگی‌های خود، حائز اهمیت بودند و نه به واسطه نام مولف. در این دوره، گفتمان ادبی صرفا با وجود نام مولف ارزش می‌یافت و معنای متن ادبی با توجه به مولف، زمان، مکان و شرایط خلق آن، تعیین می‌شد. در حال حاضر نقد ادبی به آن ویژگی‌هایی از متن می‌پردازد که لزوما به‌طور کلی به مفهوم خالق منفرد اثر، وابسته نیستند. در این مطالعات، ژانر یا موتیف‌های متنی تکرار شونده و تنوعات آنها نسبت به یک هنجار، مورد تأکید قرار می‌گیرند و نه صرفا تصور تسلط یک مولف خاص با ویژگی مشخص بر اثر ادبی. به اعتقاد فوکو، مولف‌ها مولف نیستند بلکه محصول گفتمان‌های اجتماعی اند. مولف یک دلالت ندارد بلکه براساس توصیف‌هایی که از او می‌شود، هر دوره‌ای شکلی خاص می‌یابد.
فوکو معتقد است متن یک بیان نیست و این دیدگاه خلاف تعریف رمانتیک از ادبیات است که آن را «بیان احساسات شخصی» می‌داند یا تعریف رئالیستی که ادبیات را «تقلید از دنیای بیرون» تلقی می‌کند. متن حاصل از گفتمان‌های مختلف است و مولف نیز بیرون از متن نیست بلکه خودش هم بخشی از ساختار زبانی متن است. فوکو مولف را معیار و مرکز متن نمی‌داند اما برای آن جایگاه نقشی قائل است. مولف فوکو یک اسم خاص نیست بلکه در جریان گفتمان‌های رایج فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شکل می‌گیرد. نقش مولف نیز به تبع چگونگی معنا گرفتن وجود آن، در تمام گفتمان‌ها یکسان و جهانی نیست. توصیف‌هایی که از مولف ادبی در گفتمان حاکم بر کشوری مانند آمریکا می‌شود از ویژگی‌های مولف در گفتمان فرانسه متفاوت است. در تعریف فوکو مولف در زمان و مکان ساخته می‌شود. ممکن است در شرایطی خاص، خلاقیت را ویژگی شکل‌دهنده به مولف در نظر بگیریم و در دوره‌ای دیگر تعهد اجتماعی، ویژگی منحصر به فرد مولف باشد. بنابراین مولف مجبور است از گفتمان غالب دوره خود پیروی کند. به بیان دیگر مولف به صورت یک «من» منسجم وجود ندارد و در هر لحظه از نظر زمانی و مکانی در حال تغییر است.
فوکو در این مقاله از چند نفر به صورت استثنا به عنوان پایه‌گذاران گفتمان نام می‌برد که عبارتند از: فروید، مارکس و نیچه.
این مسئله یکی از تناقض‌های آرای فوکوست؛ چراکه او خود به مرگ «من» منسجم اشاره کرده است اما به‌طور استثنا به سه نویسنده اجازه حیات می‌دهد. فوکو معتقد است همانطور که هر متن چندین مولف دارد، مولف نیز می‌تواند چند متن را خلق کند. این به معنای کثرت آثار نیست بلکه منظور این است که برای مثال شخصی مانند فروید در واقع مولف آثار هیچکاک نیز به شمار می‌آید. اینجاست که فوکو از تفکر پساساختگرا دور می‌شود؛ چه او مولف را نقشی می‌داند که در گفتمان حاکم هر دوره شکل می‌گیرد. پس مولف محصول ایدئولوژی است و از دور شدن معنا از محدوده مجاز ایدئولوژیکی‌اش جلوگیری می‌کند. حال آنکه پساساختگرایی به دنبال آن ویژگی‌هایی از متن است که خود نویسنده هم از برملا شدن آنها واهمه دارد. همانطور که اشاره شد، رویکرد فوکو به ساختگرایی نیز وفادار نمی‌ماند. درحالی‌که که ساختگرایان زبان و زبان‌شناسی را به عنوان ابزار یا الگوی روش شناختی خود برمی گزیدند، فوکو برای این منظور به تاریخ نهادها و گفتمان‌های اجتماعی و سیاسی روی می‌آورد.
تینا امراللهی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید