چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


از «کلمبیا» تا «ماکاندو»


از «کلمبیا» تا «ماکاندو»
● نقش زادگاه مارکز بر آثارش
برای نقد و بررسی آثار یک نویسنده - خصوصاَ اگر نابغه‌ای چون گابریل گارسیا مارکز باشد- تمام جنبه‌های زندگی هر چند بظاهر خرد، بی‌شک اهمیتی کلان می‌یابد چرا که نویسنده از تمام عوامل زمانی- مکانی بهره می‌گیرد و پس از پردازش این داده‌ها و گذر از فیلتر ذهن خلاقش (و چه‌ بسا ضمیر ناخودآگاهش) به خلق اثر نائل می‌آید. از این رو شناخت زادگاه مارکز و شرایط سیاسی- اجتماعی‌اش به عنوان یکی از سرچشمه‌ای الهام نویسنده، برای پژوهش و درک بهتر فرآیند پیچیده نوشتن تا حد زیادی مفید به نظر می‌رسد.
كلمبیا توانست در سال۱۸۱۰ به استقلال برسد و از مستعمره بودن اسپانیا رهایی یابد. اگر چه به ظاهر یكی از قدیمی ترین كشورهای دمكراتیك آمریكا است اما حقیقت تلخ این است كه به ندرت روی صلح وعدالت را به خود دیده است.
در آغاز، نفرتی بی‌حساب بین سرخ‌پوستان و اسپانیایی‌ها وجود داشت چنان‌كه اسپانیایی‌ها به جستجوی طلا به كشور زرخیز(El Dorado) یورش بردند و در سدد تغییر كیش آن‌ها و ایجاد قدرت سیاسی برآمدند. در سال ۱۵۶۸ انگلستان نیز داستان دیگری در پیش گرفت و با حمله به كلمبیا ستیزه‌ی بی پایان استعماری‌اش را در طول قرون بعد دنبال كرد. زمانی كه ناپلئون در سال ۱۸۱۰ پادشاه اسپانیا را از حكومت سرنگون كرد؛ كلمبیا اعلام خود مختاری كرد و كشور جدید یك دوره كوتاه آزادی را تجربه كرد ولی خیلی زود یعنی در سال ۱۸۱۵ با حملات خونین و ناگوار ژنرال موریلو (Murillo) دوباره تسخیر شد. در واقع كثرت جنگ‌های داخلی در كشور تازه سر از تخم درآورده، كلمبیایی ها را به زیر تیغ «موریلو» انداخت و برای همیشه این دوره را در تاریخ با نام پررنگ la Patria Boba یا «میهن احمق‌ها» به ثبت رساند.
دور دوم استقلال كلمبیایی‌ها مربوط می شود به ۱۸۲۰ یعنی زمانی كه سیمون بولیوار دوباره كشور را آزاد كرد و آن سرزمین نخستین رئیس جمهور را به خود دید.
در ۱۸۴۹ كشور آن قدر پیشرفت كرده بود كه منازعات شان به شكل دو حزب سیاسی لیبرال و محافظه‌كار (كه امروز هم وجود دارد) انسجام یابد. رقابت سیاسی لیبرال‌ها و محافظه‌کاران بن‌مایه‌ی بسیاری از داستان‌های ماركز را تشكیل می‌دهند و فهمیدن درست ماهیت‌شان هم كلید نوشته‌های ماركز است و هم به طور كلی بینش اساسی تأسف‌بار سیاست در آمریكای لاتین را به نمایش می‌گذارد.
اگر چه در نخست، شكل گیری گرد هسته‌ی این دو مرام، متفاوت ومختلف بود ، اما سال‌ها نزاع‌ خونین به از بین رفتن چشم‌گیر تمایزات بین دو حزب كمك كرد . محافظه كاران و لیبرال‌ها تمایل بیشتری به جنگ‌های دارو دسته‌ای و قبیله‌ای دارند تا این كه در سدد استقرار قانون ویا مخالفت‌های بنیادی عقیدتی برآیند. هر دو تمایلات سركوب‌گرانه دارند، هر دو فاسدند و وقتی قدرت به دستشان افتاد به طور وحشت‌ناكی از آن سوء استفاده می‌كنند. و در سابقه‌ی سراسر غم‌بار كلمبیا، این دو حزب كم و بیش در حال جنگ با هم هستند.در مورد هواداران دو حزب لیبرال و محافظه‌کار مثلی است كه می‌گوید: آن‌ها به این احزاب نمی‌پیوندند بلكه در آن‌ها متولد می‌شوند. و به راستی هم آن‌ها بیشتر مانند واحد‌های بومی و قبیله‌ای رفتار می‌كنند تا احزابی با عملكرد صلح‌جویانه كه دارای پایگاه‌های سیاسی مشخص باشند. علاوه براین كشور به دو منطقه اصلی تقسیم شده‌است بهcosteños مربوط به سواحل كارائیب و cachacos مربوط به كوهستان مركزی. هر دو گروه از كلمات زشتی برای نامیدن یك‌دیگر استفاده می‌كنند و برای تحقیر هم از هیچ كوششی فروگذار می‌كنند.
اهالی costeños تمایل بیشتری به اختلاط نژادی دارند، معاشرتی‌تر در عین‌حال خرافاتی‌اند. آن‌ها اساساً بازمانده‌ای از دزدان دریایی وقاچاقچیان و آمیزه‌ای از برده‌های سیاه‌اند كه در كل مردمی ماجراجو، اهل بزن و برقص و دل‌شادند.
در آن‌سو مردم cachacos رسمی‌تر و اشرافی‌تر‌ند و دارای نژاد خالص‌تری هستند.كسانی كه ازشهرهای پیش‌رفته‌شان هم‌چون Bogot و به تواناییشان در خوب صحبت كردن به اسپانیایی؛ به خودشان می‌بالند. از قرار معلوم سواحل گرمسیر كارائیبی سنگر و استحكامات لیبرال‌ها بوده و كوه‌ها و دره‌های سرد دور از كرانه، جناح محافظه‌كاران را پناه می‌داده‌است. گارسیا ماركز اغلب اظهار كرده‌است كه به عقیده‌ی خودش به همان اندازه كه یك mestizo ( آمیخته‌ای از نژاد سرخ‌پوست و اسپانیایی) بوده همان قدر هم یك costeño محسوب می‌شود و این هردو مشخصه موجبات رشدش را برای شكل‌گیری و پیشرفت در نویسندگی فراهم كرده‌است.
سراسر قرن نوزدهم، كلمبیا به وسیله شورش‌ها، جنگ‌های داخلی از هر دو نوع محلی وملی ، همچنین چندین كودتای d&#۰۳۹;etat به ویرانی كشیده‌شده‌بود. اوج خونریزی‌های این قرن در ۱۸۹۹ بود . وقتی جنگ هزار روزه آغاز شد كلمبیا بیش‌ترین جنگ‌های داخلی را در آن زمان به خود دید. ستیزه‌ای كه با مغلوب شدن لیبرال‌ها در سال ۱۹۰۲ خاتمه یافت. جنگ، جان بیش از ۱۰۰۰۰۰ انسان را گرفت و بدیهی است كه این انسان‌ها كسانی جز روستاییان و روستازادگان نبودند. پدربزرگ گارسیا ماركز نیز در آن جنگ حضور داشت . بسیاری از كهنه سربازان، توانستند این جنگ‌ها را در میان شخصیت‌های افسانه‌ای ماركز برای همیشه به خاطر بسپارند.
عنصر دیگری كه كارماركز را تحت تأثیر قرار داد قتل‌عام اعتصاب موز در سال ۱۹۲۸ بود. اگرچه عموماً قهوه كالای اصلی صادرات كلمبیا محسوب می‌شود، اما در دهه‌های اول قرن بیستم، موز نیز اهمیت ویژه‌‌ای در اقتصاد داشت. مظهر تجارت موز، كمپانی میوه یونایتد بود. یك گروه آمریكایی كه انحصار كامل صنعت موز را در دست داشت یعنی میوه‌ای كه در آن زمان تنها منبع درآمد برای بسیاری از اهالی ناحیه‌ی costeño به انضمام منطقه Aracataca بود. یكی دیگر از نمونه‌های اعمال تآسف‌بار امپریالیسم غربی (كه در نقاب رونق بازرگانی پنهان است) را می توان در قدرت اقتصادی نامحدود و نفوذ سیاسی فوق‌العاده‌ای كه شركت UFC به بهای استثمار وحشتناك و غیر انسانی كارگران كلمبیایی به دست آورده‌بود، عنوان كرد. در اكتبر ۱۹۲۸ بیش از ۳۲۰۰۰ كارگر محلی به خاطر اجحاف‌هایی از قبیل شرایط بد محل كار، نبود درمان پزشكی، نداشتن سرویس‌های بهداشتی و پرداخت نكردن نقدی مزد (در حالی كه انبان شركت مملو از دست رنج كارگران بود)؛ اعتصاب كردند.حقیقتاً با این كه آن‌ها مانند دیگر كارگران از بسیاری از شرایط زندگی محروم بودند و با وجود آن كه هفت روز هفته برای دست‌مزدی كم تلاش می‌كردند؛ همانند پیمانكاران فرعی محسوب می‌شدند و قوانین كار و مقررات ایمنی كلمبیا شامل حال آن‌ها نمی‌شد. در واكنش به این اعتراضات، یانكی‌ها بکلی در خواست‌های آن‌ها را نادیده گرفتند. پس از آن كه اعتصاب آغاز شد، حكومت كلمبیا منطقه موز را اشغال كرد و ارتش را برای در هم كوبیدن اعتصاب به‌كار گرفت . در ماه دسامبر، یك‌شب جمعیت انبوهی از مردم درCiénaga (در ۳۰ مایلی شمال Aracataca ) برای برپایی تظاهرات گرد هم آمدند.برای مقابله با این واقعه، دولت محافظه‌كار سربازان را برای تیراندازی به كارگران غیر مسلح اعزام كرد كه در نتیجه صد‌ها كشته بجا ماند. پس از گذشت چند ماه بیش‌تر مردم به سادگی پراكنده‌شدند و سرانجام تمام رویدادها انكار و از كتاب‌های تاریخ حذف شد. بعد‌ها ماركز این واقعه را« در صد سال تنهایی» به نحوی وارد داستان خود کرد.
ماجرای مهم دیگری كه روی نوشته‌هایش تأثیر گذاشته، در دوره‌ای بود كه خودش درآن زندگی می‌كرد، حادثه‌ی مخوفی كه در تاریخ كلمبیا به la violencia یا «شقاوت » معروف است. ریشه‌های« شقاوت » در قتل‌عام موز بود.
در آن زمان یكی از معدود سیاست‌مدارانی كه جرأت كرده‌بود به قدر كافی در مقابل فساد حكومتی موضع بگیرد؛ شخصی بود با نام Jorge Eliécer Gaitán. این عضو كنگره كه جوانی لیبرال بود جلساتی برای رسیدگی به آن رویداد تشكیل داد. او با قیام بر علیه بی عدالتی به صورت قهرمانی برای روستاییان و فقرا درآمده‌بود. اما این موضوع باعث دلخوری اعضای نیرومند هر دو حزب شد و هردو گروه به یك‌اندازه او را با چشم ترس و نفرت ‌نگریستند. او با استفاده از رادیو به مردم نوید می‌داد که زمان تغییر فرا رسیده، زمانی كه خلق در یك دمكراسی راستین مشاركت خواهند كرد و شركت‌ها در مقابل اعمالشان مسئول خواهند بود. Gaitán آن‌قدر نیرومند بود كه موجب انشعاب در حزبش شود چرا از ۱۹۳۰ صاحب قدرت بود. این انشعاب موجب شد كه محافظه‌كاران دوباره بتوانند به قدرت برسند و در سدد انتقامی هولناك برآیند. آن‌ها به منظور ارعاب هواداران لیبرال‌ها، به سازمان دهی گروهی شبه نظامی پرداختند. با قتل هزاران نفر توسط این گروه در پایان سال این امر به نحو احسن انجام گرفت. در سال ۱۹۴۷ با انتصاب Gaitán به عنوان رهبر حزب، لیبرال‌ها كنگره را در دست گرفتند. (علی‌رغم تلاش محافظه كاران نتیجه انتخابات ركورد بی‌سابقه‌ای بود.) بحران بالا گرفت و سر انجام در ۹ آوریل ۱۹۴۸ Gaitán در بوگوتا Bogotá ترور شد.
شهر به مدت سه روز با آشوب و بلوا به تشنج كشیده شده‌بود، دوره‌ای كه به نام el Bogotázo لغب گرفت و منجر به مرگ ۲۵۰۰ نفر شد. بنابراین La violencia ( دوران شقاوت) به مرحله‌ای دهشتناك‌تری وارد شد. نیروهای پارتیزانی توسط هر دو گروه سازماندهی شدند و وحشت در سرتاسر مملكت حكم‌فرما شد. شهرها و روستاها سوزانده‌ و هزاران زن و كودك به صورت وحشیانه‌ای قتل‌عام شدند، مزارع مصادره شد و میلیون‌ها نفر به ونزئلا مهاجرت كردند. در ۱۹۴۹، محافظه‌كاران یك سیاست‌مدار لیبرال را هنگام سخنرانی در صحن مجلس به گلوله بستند! بالاخره محافظه‌كاران كنگره را منحل كردند . در كشور حالت فوق‌العاده اعلام شد و لیبرال‌ها (كه دیگر براحتی انگ كمونیستی به آن‌ها زده شده‌بود) مورد تعقیب قرار گرفته، شكنجه و كشته شدند. كشور از هم گسیخته شد. دوران شقاوت (la violencia) در سال ۱۹۵۳ جان ۱۵۰۰۰۰ نفر كلمبیایی را گرفت.این خشونت بعداً زمینه چندین داستان‌ و رمان ماركز(خصوصاً «ساعت نحس» )شد. شاید وقایعه‌ای ازاین دست برای ذهن خلاقی چون مارکزمنابع پایان ناپذیرداستان‌های غریب باورکردنی باشد ولی بی شک یکی ازاین اتفاقات برای روح حساس نویسنده‌ای چو او کافی است تا برای همیشه جلای وطن کند.
منابع:
Bell-Villada, Gene. García Márquez: The Man and his Work. Chapel Hill: University of North Carolina Press, ۱۹۹۰.
Bell-Villada, Gene, Editor. Gabriel García Márquez&#۰۳۹;s One Hundred Years of Solitude: A Casebook. Oxford University Press, ۲۰۰۲.
Bloom, Harold (Editor). Gabriel García Márquez. New York: Chelsea House, ۱۹۸۹.
Dolan, Sean. Gabriel García Márquez. New York: Chelsea House, ۱۹۹۴
Dryfus, Claudia. "Playboy Interview: Gabriel García Márquez." Playboy ۳۰, No. ۳, February ۱۹۸۳. pp. ۶۵-۷۷, ۱۷۲-۷۸.
Hamill, Pete. "Love and Solitude." (Interview with GGM). Vanity Fair, March ۱۹۸۸. Pp. ۱۲۴-۱۳۱, ۱۹۱-۱۹۲.
Rutten, Tim. "En Español, por favor." Los Angeles Times, ۹ February ۲۰۰۳.
Williams, Raymond L. Gabriel García Márquez. New York: Twayne, ۱۹۸۴.
بهنام ناصح
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید