جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا


آینده مدیریت شهری


آینده مدیریت شهری
به راستی آینده شهرهای ما چگونه خواهد بود ؟ محله هایی که ما در آنها زندگی می کنیم چه شرایطی خواهند داشت. بدون هیچ تردیدی آینده شهرهایمان این چنین نخواهد ماند کما اینکه شهرهای امروز ما همچون دیروز نیستند. اما این آینده چگونه خواهد بود؟ بررسی این پرسش و پاسخی که صاحبنظران به آن داده اند خالی از لطف نیست.
از زمانی که لوکوربوزیه خودش را تنها مصلح جامعه می دانست، خیلی گذشته است. بوزیه - که یک معمار مدرنیست تمام عیار بود - عقیده داشت اگر جامعه یک هرم باشد، معماران در راس آن هرم هستند. به این ترتیب دست آنها باز است تا هر تغییر و اصلاحی را در جامعه اعمال کنند. او فکر می کرد مردم چیز زیادی نمی فهمند(!) و این معماران و شهرسازان هستند که باید به جای آنها بفهمند. آنها شهرها و خانه ها و پارک ها و خیابان ها را طراحی می کنند، و بعد مردم - که مجبورند در همان خانه ها و خیابان ها زندگی کنند - نوع جدید زندگی را می پذیرند و اصلاح می شوند! با همین طرز تفکر بود که بوزیه اولین طرح های برج های بلند، مراکز تجاری بزرگ، تفکیک مناطق تجاری و اداری و مسکونی از هم و بقیه اتفاقاتی که چندین سال بعد در همه دنیا فراگیر شد را ارائه داد. آسمان خراش ها، اتوبان ها، آسفالت، بتون، تیرآهن،... و بقیه چیزهایی که حال همه را به هم زد!
شاید اگر آن موقع ها یک آینده پژوه وجود داشت می فهمید که نتیجه چنین طرز تفکری همین خواهد شد که ۳۰سال نگذشته، صدای همه از این مدرنیسم در می آید و می روند سراغ پست مدرنیسم! اما به نظر می آید بوزیه و بقیه مدرنیست ها خیلی بیشتر از اینها به خودشان مطمئن بودند. آنها واقعا فکر می کردند خیلی بیشتر از مردم می فهمند و مردم هم باید سطح شعورشان را بالا ببرند تا به عمق این اصلاحات پی ببرند! این طوری شد که برای ساختن شهرهای دوره اوج مدرنیسم هیچ وقت از مردم نظری خواسته نشد. به اسم نوسازی و بهسازی، خانه ها و محله های قدیمی خراب می شدند و ساختمان های n واحدی ساخته می شدند و مردم مجبور بودند در همان قوطی کبریت ها زندگی کنند. سی-چهل سالی گذشت تا شهرها آنقدر زشت شوند که همه اعتراف کنند که: شهرهایمان واقعا زشت شده اند!
حالا کم کم همه (حتی آنهایی که فکر می کردند خیلی می فهمند!) فهمیده اند که نمی شود شهر را بدون توجه به مردم ساخت. یک جور از مدیریت این کار را باز هم به تنهایی انجام می دهد. یعنی می نشیند و اول مطالعاتی در مورد وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و غیره مردم می کند و بعد آنها را در مدیریتش وارد می کند; تقریبا شبیه کاری که ما در کشورمان می کنیم. یک جور دیگرش هم این است که مستقیما از خود مردم نظر می خواهند و طبق نظر آنها شهر را مدیریت می کنند; در اکثر کشورهای اروپایی روش دوم به کار می رود. اما آیا واقعا این مدیریت طبق نظر مردم شهر را می سازد؟ فرض کنید مردم می خواهند روی فلان خیابان پل عابر پیاده ساخته شود. مدیریت شهر هم قبول می کند. فقط یک مساله کوچک می ماند: سرمایه این پل را چه کسی تامین می کند؟ همین یک سوال کوچولو باعث می شود کار ماه ها لنگ بماند. مردم که عمرا به مدیریت شهری یک قران هم کمک نمی کنند (خصوصا اگر دل خوشی هم ازش نداشته باشند). مدیریت شهری هم که تقریبا در تمام دنیا یک نهاد مردمی است و ربطی به دولت ندارد. می ماند... سرمایه داران! همین جاست که پای یک عنصر تعیین کننده به ماجرای مدیریت شهری باز می شود. خب... حالا که قرار است پول این پل از جیب ما برود، چی به ما می رسد؟! نتیجه اش شاید بشود یک بده بستان رابط هایی که مدیریت شهری را وامدار سرمایه دار می کند، یا شاید هم یک بیلبورد بزرگ روی بدنه پل عابر پیاده که گند می زند به قیافه محله!
کافی است کمی به قیافه شهرهای بزرگ (از همین تهران خودمان بگیر تا نیویورک و لس آنجلس و توکیو) نگاه کنید تا متوجه شوید که با این همه دم زدن از مشارکت مردمی در مدیریت شهری، مدیریت واقعی دست چه کسانی است. مهم تصمیم سازی در شهر است که... در دست سرمایه داران می چرخد!
□□□
به سن ما که قد نمی دهد; اما پدران و پدربزرگ های ما محله هایشان را این طوری توصیف می کنند: خانه های کوچک و خانواده های ساده. خانه هرکس معلوم بود کجاست. معلوم بود چه کاره است. دکان ها و مغازه ها در محله پخش بودند و هر محله برای خودش یک مسجد و حمام و حسینیه و مدرسه داشت. مردم روی محله شان تعصب داشتند. یعنی وقتی از کسی می پرسیدی: بچه کجایی؟ سرش را بالا می گرفت و با افتخار اسم محله اش را می گفت. اگر عیدی، جشنی، چیزی در راه بود همه مردم جمع می شدند و محله را آب و جارو می کردند. خودشان گل ها و باغچه ها را آب می دادند و هر کس جلوی خانه خودش را تمیز نگه می داشت. اگر قرار بود تغییری در محله بدهند، چند نفر ریش سفید محل دور هم جمع می شدند و تصمیم می گرفتند و بعد هم هیچ کس روی حرفشان حرف نمی زد; همه از این تصمیم راضی بودند.
این هم یک جور مدیریت است. مدیریت مردمی از نوع اصیلش! تازگی ها تئوریسین های شهری دارند به این نتیجه می رسند که اگر مدیریت شهری را همین جوری بدهیم دست خود مردم که محلی اداره اش کنند، خیلی بهتر است. وقتی مردم خودشان محل زندگیشان را اداره کنند، دوستش دارند و وقتی دوستش داشته باشند، برایش وقت و هزینه می گذارند. این طوری همه چیز بهتر خواهد بود. هم دست مدیریت شهری جلوی سرمایه داران دراز نمی شود و هم مردم از شهر و محله شان لذت می برند.
اما آیا این روند طی خواهد شد؟ آیا بعد از مدت ها حکومت شهری (به جای مدیریت شهری)، می شود پای سرمایه داران را از شهرها برید؟ و ما... آیا می توانیم به جای این که محله های داشته مان را تخریب کنیم، آنها را حفظ کنیم؟
شهر آینده در دست مردم خواهد بود یا در چنگ حکومت های سرمایه داری؟
نویسنده : امید سیاوش
منبع : روزنامه مردم سالاری