جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حکمت مشرقی


حکمت مشرقی
کتاب «ابن سینا و تمثیل عرفانی» اثر هانری کربن، اخیراً به قلم دکتر انشاالله رحمتی به فارسی برگردانده شده است که در آینده ای نزدیک روانه بازار نشر خواهد شد. دکتر رحمتی در مقدمه این کتاب (که آن را پیش از انتشار به «ایران» سپرده اند) می آورد که کربن سه هدف مشخص را در این اثر در طول هم دنبال می کند. اولاً بر آن است تا نشان دهد که برخلاف تصور رایج، ابن سینا یک فیلسوف مشایی صرف نیست. بنابراین نمی توان او را به عنوان رئیس مشائیان مسلمان، در مقابل سنت حکمت اشراقی قرار داد. درثانی کربن بر آن است تا در این تحقیق افق تازه ای برای پژوهش درباره ابن سینا نشان دهد. به عبارت روشن تر می کوشد تا معلوم کند که فلسفه ابن سینا برای انسان معاصر (بویژه غربیان)، فلسفه ای کارآمد، راه گشا و امروزین است و هدف سوم کربن از نگارش این کتاب که در مکتوب پیش رو تبیین و تشریح شده است.
سومین هدفی که کربن از تألیف ابن سینا و تمثیل عرفانی دنبال می کند، به اعتقاد صاحب این قلم، نقشی است که «حکمت مشرقی» ابن سینا می تواند در برنامه فکری و معنوی مخصوص خود وی ایفا کند. این هدف سوم، بی ارتباط با هدف دوم نیست، بلکه ادامه همان هدف و به یک معنا نسبت به آن خاص تر و اجرایی تر است. کربن که مدعی است «حکمت مشرقی» ابن سینا قابلیت ورود به فضای فکری و معنوی انسان معاصر را دارد و قادر است این فضا را نشاط و غنایی در خور ببخشد، می کوشد تا این مدعا را به صورت ملموس و عینی جامه عمل بپوشد و در حقیقت خود او نخستین کسی است که قدم در این راه می گذارد.
کربن این اثر را نیز درست در چارچوب همان برنامه فکری که در آثار دیگرش نیز دنبال می کند، تألیف کرده است.
اما، برنامه فکری کربن چیست شاید بتوان برنامه فکری کربن را مقابله با عرفی شدن دانست. ولی تصور او از «عرفی شدن» با تصور رایج در این خصوص متفاوت است. در تصور رایج، تا آنجا که به بحث ما مربوط است، «عرفی شدن» به معنای جدا ساختن انسان از دین و محدود داشتن همه هستی و زندگی او به صرف آن چیزهایی است که در عالم مادی محقق است. ولی کربن «عرفی شدن» را به معنایی عمیق تر می فهمد. در حقیقت «عرفی شدن» بنا به تصور رایج از آن، فقط لایه سطحی واقعیت «عرفی شدن» است. به اعتقاد او ممکن است آدمی در حالی که در فضای دینی و حتی قدسی زندگی می کند، به فرآیند «عرفی شدن» مبتلا گردد، تا جایی که نفس قدسی شدن نهادها، خود می تواند نشانه «عرفی شدن» باشد. او که از تصور خودش در این باره با عنوان «عرفی شدن مابعدالطبیعی» تعبیر می کند، کوشیده است تا با عبارات مختلف تعریفی از آن ارائه کند. «عرفی شدن» را به معنای «تعلیق امر معنوی به امر دنیوی و امر قدسی به امر عرفی» تعریف می کند. همچنین می نویسد فرآیند «عرفی شدن» عبارت است از «کوشش در مشاهده امور صرفاً در مرتبه تجربی تاریخ ظاهری.‎/‎/ و نه مشاهده [آنها] در میانه زمین و آسمان». بنابراین «عرفی شدن» به معنای از دست دادن جهت یابی صحیح نفس به طرف ساحت باطن خویش، به معنای «گم گشتگی»، به معنای «گم کردن مشرق وجود خویش» است. به معنای این است که امور را به جای آن که در میانه «آسمان و زمین»، به عبارت دیگر در سطحی فراتر از ناسوت عالم، مشاهده کنیم، آنها را در همین مرتبه ملموس و مادی بنگریم و احکام عالم ناسوت را بر آنها بار کنیم. در این صورت قدسی یا غیرقدسی بودن، دینی یا غیردینی بودن آنها، هیچ تأثیری به حال شان نخواهد داشت.
بنابراین «عرفی شدن» به معنای زیستن به ظاهر عالم و فراموش کردن باطن عالم است. از همین روست که به اعتقاد او معنویتی نیز که کلیسا در مسیحیت خود را متولی آن می داند، معنویتی عرفی است. همین معنویت عرفی که همه اهل دیانت را تحت معیارهای عام و کلی قرار می دهد و مجالی برای شکوفایی نفس باطنی یا «خود» حقیقی افراد باقی نمی گذارد، زمینه ساز بحران معنویت و حتی شعار «مرگ خدا» در دنیای امروز شده است. این معنویت عرفی کلیسا و هر معنویت دیگری از این دست که شکل اجتماعی و عام پیدا کند و بدتر از همه این که واسطه ای میان انسان و عالم بالا قرار دهد، اول از همه موجب فراموشی «خود» حقیقی آدمی و سپس موجب فراموشی «خداوند» می شود. زیرا «خودشناسی سررشته خداشناسی است». صرفاً مشکل این نیست که آدمی که خویش را فراموش کرده است باید خویش را به یاد بیاورد و بازیابی کند. بلکه این فراموشی به معنای فراموشی حکمت و معرفت رهایی بخش است که خاستگاه آن جهان آدمی را که در دامگه حادثه این جهان افتاده است، به او یادآور می شود.
بنابراین اگر بنا است این معنویت در مجرای صحیح خویش هدایت شده و به فرآیند عرفی شدن دچار نگردد، نفوس انسان ها خود باید بدون وسایط ظاهری و این جهانی، به صورت منفرد، ساحات برتر خویش را محقق سازند. به همین دلیل حیات معنوی راستین، حیاتی است که هرکس خویش به تنهایی باید تجربه اش کند و البته این همه را آدمی با کمک فرشته راهنمای خویش به دست می آورد.
اعتقاد به فرشته و استمداد از او در مقام سلوک، شرط لازم چنین معنویتی است. به همین دلیل، در جهان غرب در اثر افول مکتب سینایی ناب و همه مکاتب مشرقی از این دست، آدمی نه تنها مشرق وجود خویش را از دست داده، بلکه اعتقاد به عالم فرشتگان را که برای معنویت راستین آن همه در خور اهمیت است، به اعتقادی بی خاصیت فروکاسته یا حتی به عنوان اعتقادی پوچ و بی معنا به تمسخر گرفته است. ولی در جهان اسلام پیام مکتب سینایی به نیکی درک و دریافت شده است و همه اخلاف ابن سینا با تقریرهای مختلف آن را بازگفته اند و با تکرار این پیام، در حقیقت خویش را تکرار کرده اند و هر یک به نوعی مصادیق و جلوه های آن مثال اعلی بوده اند. او در مقابل مکتب سینایی لاتینی، مکتب سینایی ایرانی را مطرح می کند که نه تنها دچار افول نشده، بلکه تا به امروز همواره شکوفا و پویا است.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید