جمعه, ۲۰ مهر, ۱۴۰۳ / 11 October, 2024
مجله ویستا

چگونگی حکومت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با جانشینی ایشان


چگونگی حکومت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با جانشینی ایشان
حكومت اسلامی، كه در مدینه به دست پیامبر اكرم(ص) تشكیل شد، فصل تازه‏ای را درباره امور حكومتی و تشكیل دولت برروی مردم شبه جزیره عربستان گشود. آنان كه با گرایش به اسلام و در سایه حكومت پیامبر اكرم(ص) امت واحدی را به وجود آورده بودند و امورشان نظم ویژه‏ای یافته بود، یقیناً پس از آن حضرت نیز نمی‏توانستند بدون حاكم و حكومتی منسجم به زندگی اجتماعی خویش ادامه دهند و تاریخ اسلام نیز به این امر گواه است كه حكومت در میان مسلمانان، پس از پیامبر(ص) نخست به صورت خلافت و سپس پادشاهی و موروثی استمرار یافت.
مسأله حكومت پس از پیامبر اكرم(ص) از دو بعد قابل بررسی است: از لحاظ نظری، با مراجعه به آیات و روایات و دلایل عقلی و نیز شواهد تاریخی می‏توان بررسی كرد كه حكومت پس از آن حضرت، چگونه می‏بایست استمرار می‏یافت و آیا آن چه در تاریخ تحقق یافته است، با دلایل مسأله سازگار است یا نه. از لحاظ تاریخی نیز می‏توان با بررسی چگونگی تشكیل نهاد خلافت و استمرار آن در طول زمان، به تحقیق درباره ماهیت خلافت پرداخت. بحث تفصیلی درباره این دو مسأله، از موضوع این نوشته خارج است. جهت اول بحث، تقریباًموضوع بخش عمده‏ای از مباحث این كتاب است و بیش‏تر مباحث جهت دوم نیز ربطی‏به موضوع بحث ما ندارد؛ اما هر یك از این دو بعد، به گونه‏ای می‏تواند ما را در شناخت‏ماهیت الهی یا مردمی حكومت پیامبر اكرم(ص) یاری دهد. اینك آن‏ها را از این جهت بررسی می‏كنیم.
واضح است كه هر دو نظریه الهی و مردمی بودن، هم چون حكومت پیامبر اكرم(ص)، درباره حكومت پس از آن حضرت نیز مطرح است. بدین ترتیب، رابطه‏ای دو طرفه بین این دو حكومت، از این جهت برقرار است ؛ یعنی پذیرش مردمی بودن حكومت آن حضرت، در چگونگی حكومت پس از ایشان تأثیر گذار است و پذیرش الهی بودن حكومت پس از آنحضرت و شكل‏گیری آن از طریق نصب حاكم توسط خداوند، در چگونگی حكومت رسول خدا(ص) مؤثر است. هرگاه ثابت شود كه پیامبر اكرم(ص) بر اساس انتخاب مردم، به تشكیل حكومت پرداخت و حكومت ایشان ربطی به مسأله نبوت در رسالتش نداشت، حكومت پس از آن حضرت نیز همین گونه خواهد بود؛ زیرا دیگر وجهی باقی نمی‏ماند كه به واسطه آن بخواهیم به حكومتی الهی و منصوب از سوی خداوند، در استمرار حكومت نبوی قائل شویم؛ امّا اگر همان طور كه گفتیم حكومت آن حضرت، حكومتی الهی و برخاسته از رسالت و نبوت باشد درباره حكومت پس از آن حضرت، هر دو احتمال مردمی و الهی بودن وجود دارد و برای اثبات هر یك، نیازمند دلیل هستیم.
اما در جهت عكس، اعتقاد به مردمی و غیر الهی بودن حكومت، پس از پیامبر اكرم(ص) تأثیری در ماهیت حكومت نبوی ندارد؛ زیرا این احتمال وجود دارد كه حكومت آن حضرت، مربوط به رسالتش باشد و به نصب الهی محقق گردیده باشد؛ ولی هرگاه مبنای نصب را در حكومت پس از پیامبر اكرم(ص) بپذیریم، یعنی معتقد شویم كه حاكم جامعه اسلامی، در این زمان باید از سوی خداوند نصب گردد، در می‏یابیم كه پیامبر اكرم(ص) نیز به واسطه نصب الهی، حاكم جامعه اسلامی شده بود؛ زیرا چگونه می‏توان تصور كرد كه خاستگاه و منشأ حكومت در زمان آن حضرت، اراده، خواست و انتخاب مردم باشد و خود آن حضرت و مردم نیز با چنین اعتقادی به تشكیل حكومت اقدام كرده‏اند، آن گاه رسول خدا(ص) به نصب حاكم پس از خویش اقدام كند و حكومت پس از او حكومتی الهی و منصوب از سوی خداوند باشد؟ چنین امری اقتضا دارد كه فرع بر اصل فزونی داشته و آن حضرت حقوق مردم را مراعات نكرده باشد و امانتی را كه مردم در اختیار او گذاشته‏اند، بدون اجازه در اختیار شخص دیگری قرار داده باشد.
اما این كه آیا آن حضرت، دست به چنین اقدامی زده و حاكم پس از خویش را نصب كرده است یا آن را به مردم واگذار كرده، مطلبی است كه در فصل‏های پیشین درباره آن سخن گفتیم و نتیجه گرفتیم كه نه تنها در غدیر خم، بلكه در موارد بسیار دیگری، آن حضرت خلیفه و حاكم پس از خود را به مردم معرفی كرده و با نصب او به امامت و خلافت پس از خویش، از مردم خواسته است كه از او اطاعت كنند. البته اگر تنها این مطلب نیز ثابت شود كه امامان معصوم(ع) غیر از بیان مسائل دین و رهبری امور عبادی مردم، رهبری سیاسی و اجتماعی آنان را نیز برعهده داشته‏اند و مردم موظف بوده‏اند در این امور نیز از آنان اطاعت كنند، این مطلب، به خودی خود، بر نصب آنان به حكومت دلالت دارد؛ زیرا هیچ دلیلی جز نصب، چنین اقتضایی ندارد و ما در فصل آینده نیز در این باره سخن خواهیم گفت.
●خلافت، جانشینی پیامبر(ص)
با نگرشی تاریخی به حكومت اسلامی پس از پیامبر اكرم(ص) می‏بینیم كه حكومت در این زمان، با زمان آن حضرت تفاوتی اساسی دارد. همان طور كه گذشت، حكومت رسول خدا از ایمان مردم به اسلام و رسالت آن حضرت نشأت گرفت؛ اما در حكومت‏های بعدی، امور انسانی مانند نفوذ قبیله یا فرد یا مردم، در تعیین حكومت نقش اساسی داشت و بر سر حكومت، منازعات بسیاری نیز رخ داد.این امور موجب می‏شود كه مسأله خلافت، به روایت تاریخی آن، امری غیر الهی باشد؛ یعنی نصب از سوی خداوند و پیامبرش، در تعیین حاكم نقشی نداشت؛ اما همین حكومت غیر الهی نیز دارای ابعادی است كه می‏تواند ماهیت حكومت رسول خدا(ص) را از نظر مردمی یا الهی بودن روشن كند.
حكومت اسلامی در طول قرن‏های متمادی پس از پیامبر اكرم(ص) چه در زمان خلفای راشدین و چه در زمان حكومت‏های موروثی، با عنوان «خلافت» شناخته می‏شود. با مراجعه به تاریخ اسلام، در می‏یابیم كه هر چند این واژه، در اواسط قرن اول هجری، عنوانی برای حكومت گردیده است، اما در سال‏های آغازین استعمال آن، تنها بامفهوم لغوی خود، برای اشاره به جانشینی پیامبر اكرم(ص) به كار می‏رفته است. ابوبكر در اولین خطبه خود برای توجیه حكومت خویش و برای انتخاب نامی برای آن، می‏گوید: ما اكنون در خلافت نبوت هستیم.[۷۵] مردم نیز تا آخر، ابوبكر را با عنوان خلیفهٔ رسول اللّه خطاب می‏كردند[۷۶] و خود او نیز در نامه هایش تنها از همین عنوان استفاده می‏كرد.[۷۷] عمر در آغاز خلافت، «خلیفهٔ خلیفهٔ رسول اللّه» خوانده می‏شد تا این كه خود او یا به پیشنهاد دیگران، به علت طولانی بودن این لقب، «امیرالمؤمنین» نامیده شد.[۷۸]
اكنون با توجه به این كه خلافت همان طور كه در مقدمه كتاب گذشت به معنای جانشینی است و تلقی مردم و خلفای صدر اسلام از حكومت پس از پیامبر اكرم(ص) این بود كه این حكومت، جانشین نبوت و حاكم در آن، جانشین رسول خدا است و در معنای كلمه جانشینی نهفته است كه فرد اصلی باید دارای مقامی باشد كه به جانشین منتقل می‏شود، پس روشن می‏شود كه رسول خدا(ص) با عنوان رسالت، دارای مقام حكومت بوده است تا این كه جانشین او نیز دارای چنین مقامی باشد. اگر رسول خدا به واسطه انتخاب مردم، مقام حكومت را به دست آورده بود و رسالت ایشان هیچ نقشی در این زمینه نداشت، دلیلی برای نامیدن حكومت پس از او به خلافت نبوت، و حاكم در این حكومت، به خلیفه رسول خدا وجود نداشت و خلفای پس از او نمی‏توانستند با استناد به این كه آنان خلیفه رسول خدا(ص) هستند،مردم را به اطاعت خویش فراخوانند. زمانی كه ابوبكر می‏خواست جانشینی عمر را مسجّل كند، عمر به همراه غلام ابوبكر، كه نامه استخلاف او در دستش بود، به میان مردم آمد و گفت:
ایها الناس اسمعوا و اطیعوا قول خلیفهٔ رسول اللّه...[۷۹]
ای مردم! بشنوید و اطاعت كنید كلام جانشین رسول خدا را....
و نباید مردم سنت ابوبكر و عمر را هم چون سنت رسول خدا(ص) بدانند و از خلفای پس از آنان و حتی از حضرت علی(ع) تقاضا كنند كه طبق سنت این دو نفر عمل كنند.[۸۰]
●نهادینه نبودن حكومت انتخابی در صدر اسلام
یكی دیگر از اموری كه نشان می‏دهد حكومت پیامبر اكرم(ص) با تكیه بر انتخاب مردم تشكیل نشد و بنابراین، بازگشت به رسالت او دارد، اتفاقاتی است كه در انتخاب خلفای پس از آن حضرت به وقوع پیوست. خلافت ابوبكر در سقیفه و در جمع بسیار محدودی از مهاجران و انصار، با آن‏چنان سرعت و تعجیلی شكل گرفت كه مجری اصلی آن، یعنی عمر نیز آن را فلته و لغزش می‏نامد و از خداوند می‏خواهد كه مردم را از شر آن محفوظ نگاه دارد. پس از انتشار خبر بیعت با ابوبكر، اعتراضات بسیاری صورت گرفت كه بیش‏تر آن‏ها از سوی كسانی بود كه به حق اهل بیت در این زمینه ایمان داشتند؛ ولی هیچ یك از این اعتراضات، چنین رویكردی ندارد كه شما حق مردم را غصب كرده‏اید و می‏خواهید به زور بر آنان حاكم شوید، بلكه قاطبه مردم، به راحتی تسلیم این بیعت تعجیلی شدند.
خلافت عمر، كه با نصب صریح ابوبكر شكل گرفت، از خلافت ابوبكر این را كم‏تر داشت كه اگر در بیعت با ابوبكر، دست كم تعدادی حضور داشتند و در شكل دادن به آن مؤثر بودند، خلافت او تنها به دستور ابوبكر صورت گرفت و تنها اراده وخواست او آن را محقق ساخت. خلافت عثمان نیز اگر چه در ظاهر، بر عهده شورای شش نفره بود، ولی در واقع، همه كار، به دست یك نفر صورت گرفت كه نظر او معیار تعیین خلیفه بود. بدین ترتیب، آیا ما می‏توانیم معتقد باشیم كه در زمان رسول خدا(ص) وضعیت اجتماعی به گونه‏ای بود كه مردم، خود به انتخاب حاكم اقدام می‏كردند، ولی در سال دهم هجری، ابوبكر آن گونه به خلافت رسید و در سال سیزدهم هجری، یعنی دو سال و اندی پس از رحلت پیامبر اكرم، عمر با نصب صریح از سوی ابوبكر، بدون این كه با مخالفتی از سوی مردم روبه رو شود؛ آیا این امور نشانگر این نیست كه مردم هیچ تصوری از این كه خود، حاكم جامعه اسلامی را برگزیدند، نداشتند و حكومت ابوبكر را از این جهت كه او خلیفه رسول خدا بود، و حكومت عمر را از این جهت كه منصوب خلیفه رسول خدا بود، پذیرفتند و سال‏ها بعد مطیع خلیفه‏ای شدند كه تنها در شورای شش نفره مطرح و نصب گردیده بود.
آنچه در جریان خلافت اتفاق افتاد، نشان می‏دهد كه در سال‏های پس از رحلت پیامبر اكرم (ص) انتخاب حاكم جامعه، توسط مردم، نه تنها نهادینه نشده بود، بلكه مردم تصوری نیز از آن در ذهن خویش نداشتند و این امر حكایت از آن دارد كه در زمان تشكیل حكومت رسول خدا (ص) نیز چنین تصوری وجود نداشته است ؛ زیرا اگر مردم در این زمان كه تا زمان خلافت، تنها یازده سال فاصله دارد، بر اساس انتخاب و رأی عمومی به انتخاب آن حضرت اقدام كرده بودند، باید برای زمان پس از آن حضرت نیز همین امر را در ذهن داشته باشند و به همان صورت عمل كنند، بلكه از این كه نصب خلیفه، به عنوان جانشین رسول خدا(ص) به وسیله ابوبكر، به راحتی جای خویش را در جامعه اسلامی باز كرد و بعداً نیز در طول قرن‏های متمادی حكومت موروثی در جامعه اسلامی برقرار بود، می‏توان دریافت كه مردم از حكومت رسول خدا(ص) تلقی نصب از سوی خداوند را داشتند و از این لحاظ كه او رسول الهی بود، اطاعت از آن حضرت را لازم می‏شمردند و حكومت آن حضرت تنها بر اساس ایمان به اسلام و رسالت ایشان شكل گرفت و توسعه یافت. پس از ایشان نیز حكمرانان جامعه اسلامی، با تمسك به این‏كه آنان جانشین رسول خدا(ص) وحتی در بعضی موارد، جانشین خداوند هستند، بر مردم حكومت كردند.
منبع:فصلنامه حكومت اسلامی
[۱]. حدید، آیه ۲۵.
[۲]. تفسیر المیزان، ج‏۱۹، ص‏۱۷۱.
[۳]. تاریخ طبری، ج‏۲، ص‏۶۳.
[۴]. الطبقات الكبری، ج‏۱، ص‏۲۰۰.
[۵]. نهج‏البلاغه، خ‏۲۶.
[۶]. همان، خ‏۱۰۴.
[۷]. نهج البلاغه، خ‏۱۹۲.
[۸]. آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا، ص‏۶۲ به بعد.
[۹]. حدید، آیه ۲۵.
[۱۰]. آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا، ص‏۷۳.
[۱۱]. حدید، آیه ۲۵.
[۱۲]. بقره، آیه ۲۶۵؛ شمس، آیه ۹ و ۱۰؛ لیل، آیه ۱۷ و ۱۸.
[۱۳]. آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا، ص‏۶۴.
[۱۴]. حشر، آیه ۷.
[۱۵]. توبه، آیه ۱۰۳.
[۱۶]. توبه، آیه ۲۹.
[۱۷]. الطبقات الكبری، ج‏۱، ص‏۲۰۲.
[۱۸]. تاریخ طبری، ج‏۲، ص‏۳۲۵.
[۱۹]. بحارالانوار، ج‏۱۸، ص‏۱۷۸، ح‏۶.
[۲۰]. تاریخ طبری، ج‏۲، ص‏۳۵۰.
[۲۱]. نهج البلاغه، خ‏۱۶۹.
[۲۲]. همان، نامه ۳۶.
[۲۳]. بحارالانوار، ج ۱۵، ص‏۲۰۰، ح ۱۷.
[۲۴]. تاریخ طبری، ج ۲، ص‏۳۵۴.
[۲۵]. فروع كافی، ج‏۱، ص‏۱۰، كتاب الجهاد، باب وجوه الجهاد، ح‏۲.
[۲۶]. هود، آیه ۱۲.
[۲۷]. بحارالانوار، ج‏۳۲، ص‏۲۹۹، ح‏۲۶۰ و ص‏۳۰۳، ح‏۲۶۷.
[۲۸]. همان، ج‏۳۳، ص‏۱۸، ح‏۳۷۶.
[۲۹]. الطبقات الكبری، ج‏۱، ص‏۱۹۳.
[۳۰]. بحار الانوار، ج‏۵۲، ص‏۱۸۱، ح‏۴و ص‏۱۹۴، ح‏۲۶؛ ج‏۵۸، ص‏۱۴۵، ح‏۳؛ ج‏۶، ص‏۳۰۳، ح‏۱.
[۳۱]. بحارالانوار، ج‏۵۳، ص‏۳۵۲، ح‏۱۱۲.
[۳۲]. همان، ج‏۳۶، ص‏۳۰۳ تا ص‏۳۶۸، ج‏۲۶، ص‏۲۶۳.
[۳۳]. حدید، آیه‏۲۵.
[۳۴]. بحارالانوار، ج‏۳۶، ص‏۳۰۱ و ۳۶۸.
[۳۵]. نساء، آیه ۵۴.
[۳۶]. بحار الانوار، ج‏۳۳، ص‏۲۵۶، ح‏۵۲۹؛ كشف الغمه، ج‏۱، ص‏۴۳۴.
[۳۷]. مكاتیب الرسول، ج ۲، ص‏۳۴۳.
[۳۸]. همان، ص‏۶۹۰.
[۳۹]. فتح، آیه ۱۸.
[۴۰]. تاریخ طبری،ج ۲، ص‏۳۵۲.
[۴۱]. همان، ص‏۳۵۶.
[۴۲]. همان، ص‏۳۶۲.
[۴۳]. همان.
[۴۴]. همان.
[۴۵]. همان، ص‏۳۶۲.
[۴۶]. همان، ص‏۳۶۴.
[۴۷]. همان، ص‏۳۶۵.
[۴۸]. همان، ص‏۳۶۴.
[۴۹]. همان، ص‏۳۶۳.
[۵۰]. همان، ص‏۴۳۵.
[۵۱]. الطبقات الكبری، ج ۱، ص‏۲۲۶.
[۵۲]. سیره ابن هشام، ج ۲، ص‏۱۴۰.
[۵۳]. همان، ص‏۱۴۲
[۵۴]. ر.ك: دولهٔ الرسول. ص‏۱۷۷ به بعد.
[۵۵]. الطبقات الكبری، ج ۱،ص ۲۳۸.
[۵۶]. سیره ابن هشام، ج ۲، ص‏۱۴۷.
[۵۷]. تاریخ طبری، ج ۲، ص‏۳۹۴.
[۵۸]. حجرات، آیه ۲.
[۵۹]. ر.ك: مكاتیب الرسول. ج‏۲؛ نامه‏ها و پیمان‏های سیاسی حضرت محمد(ص)، ترجمه سید محمد حسینی.
[۶۰]. ر.ك: مكاتیب الرسول، ج‏۲، ص‏۵۰۹ به بعد.
[۶۱]. همان، ص‏۳۶۱.
[۶۲]. همان، ص‏۴۸۹.
[۶۳]. انفال، آیه ۳۹.
[۶۴]. تاریخ طبری، ج ۲، ص‏۳۶۶ و ۳۶۹.
[۶۵]. همان، ص‏۴۰۲ به بعد.
[۶۶]. همان، ص‏۴۴۰.
[۶۷]. همان، ص‏۵۰۳.
[۶۸]. تاریخ طبری، ج‏۳، ص‏۱۴۷.
[۶۹]. مكاتیب الرسول، ج ۲، ص‏۶۱۴.
[۷۰]. همان، ص‏۵۹۴.
[۷۱]. الاسلام و اصول الحكم، ص ۴۲، ۴۵ و ۵۷.
[۷۲]. همان، ص‏۶۷.
[۷۳]. همان.
[۷۴]. همان، ص‏۶۸.
[۷۵]. جمهرهٔ خطب العرب الزاهرهٔ، ج‏۱، ص‏۱۸۳.
[۷۶]. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص‏۱۳۶.
[۷۷]. همان، ص‏۱۳۶، ۱۳۷.
[۷۸]. همان ص‏۱۵۰؛ تاریخ طبری، ج‏۴، ص‏۲۰۸.
[۷۹]. تاریخ طبری، ج‏۳، ص‏۴۲۹.
[۸۰]. همان، ج‏۳. ص‏۴۷۵، ج‏۴، ص‏۲۳۳ و ۴۱۰.
منبع : خبرگزاری فارس