پنجشنبه, ۲۴ آبان, ۱۴۰۳ / 14 November, 2024
مجله ویستا
یوز و یوزداری در ایران
او به یمن خصوصیات پسندیده اش یعنی سرعت بالا، صورت زیبا و سیرت ملایم همواره مورد ستایش انسان بوده است. برای پرداختن به سابقه استفاده از یوز و نقش آن در زندگانی گذشتگان و به خصوص ایرانیان، ناگزیر به پیمودن راهی طولانی خواهیم بود. پیوند جادویی میان یوز و انسان را می توان تا مرزهای پیش از تاریخ قوم های هند و ایرانی بازگرداند. در جای جای فلات ایران آثار و نقوش كهن بسیاری از حضور یوز وجود دارد. انسان های غارنشین عصر نوسنگی كه در كوهستان های مركزی فلات ایران سكونت داشتند به خوبی با یوز آشنا بوده اند و احتمالاً او را به خاطر پیروزمندی اش در شكار می ستودند. چنان كه در میان نقوش و كنده كاری های آنان تصاویری از گربه سانانی شبیه به یوز به چشم می خورد. از این دست می توان به نقوش دیواره غارهای حوالی اراك و گلپایگان اشاره كرد. ایرانیان دوره باستان در باورها و نیز در زندگی روزمره خود چنان یوز را پذیرفته بودند كه چهره های گوناگون فرهنگ آنان با یاد این حیوان همراه بود. حضور یوز از نقوش كوزه ها و سفال ها تا پیكرك های مفرغین و گلی كه قدمتی ۶۰۰۰ ساله دارند و از افسانه ها و متون اساطیری همچون شاهنامه، به دید می آید. در ادب كهن پارسی آمده است كه ابتدا «آفریدون» یوز را مطیع كرد و پس از آن «تهمورث» بود كه یوز را شكار كردن آموخت و به رام كردن جانوران پرداخت. استفاده از یوز در شكار یكی از مواردی بود كه اكثر پادشاهان و بزرگان به انجام آن علاقه ای بسیار داشتند. در دستگاه پادشاهانی كه به شكار دلبسته بودند افرادی وجود داشتند كه كار آنها نگاهداری و تربیت شكرگان ( به معنی حیوانات شكاری از جمله یوز، تازی، سیاه گوش و پرندگان شكاری) بود. در آن میان یوز سرآمد شكرگان محسوب می شد و شكار با آن نزد شاه از منزلت بالایی برخوردار بود. افرادی كه به نگاهداری و تربیت یوز ها می پرداختند «یوزبان» یا «یوزبنده» نام داشتند. آنان به خوبی با فن یوزداری آشنا بودند و نتیجه زحمات خود را زمانی می دیدند كه شاه با یوزهای گرم آهوگیر خود فاتحانه از شكار بازمی گشت. علاقه به یوز و شكار با آن در دستگاه سلاطین به حدی بود كه برای آنان طوق سیمین گهرنشان، دستبند زرین و ریسمان های ابریشمین تهیه می شد. بدن آنها را نیز در هنگام بازگشت از شكار با جل اطلس و زربفت می پوشاندند. همان گونه كه فردوسی در ساز نخجیر بهرام گور آورده است:
پس بازداران صد و شست یوز
ببردند با شاه گیتی فروز
بیاراسته طوق زر از گهر
بدو اندر افكنده زنجیر زر
پادشاهان و شاهزادگان گاه سخت شیفته شكار با یوزهای شكاری خود بودند و آن گاه كه فرصتی برای شكار نبود آشفتگی و نگرانی ایشان آشكار می شد. فخرالدین اسعد گرگانی درباره «رامین» شاهزاده ساسانی كه شش ماه است با شكرگان خود به شكار نرفته چنین می نویسد:
سمند و رخش من با یوز و با سگ
سراسر خفته اند آسوده از تك
نه یوزانم سوی غرمان دویدند
نه بازانم سوی كبكان پریدند
دلم بگرفت از این آسوده كاری
چه آسایش بود بنیان خواری
چو عزم آید به پیش اندر شكارم
جهنده یوز را بروی گمارم
شكار با شكرگان در گذشته آداب و رسوم خاصی داشت كه همگان سخت به آن پایبند بودند. شكار با یوز نیز از این قاعده جدا نبود. اینگونه آداب شكار رفتن برای بزرگان و اشراف زادگان با وسواس بیشتری انجام می شد. اما با این وجود گاهی پادشاهان خود، یوز را بر پشت اسب می نشاندند و به شكار می رفتند. عنصرالمعالی در «قابوسنامه» در ارتباط با آداب شكار با یوز آورده است: «اگر نخجیر دوست داری به نخجیر یوز و باز و شاهین و سگ مشغول باش تا هم نخجیر كرده باشی و هم بیم مخاطره نبود و آنچه بگیری به كاری بازآید كه نه گوشت سباع خوردن را شاید و نه پوست او را پوشیدن. اگر نخجیر یوز كنی البته یوز بر كفل اسب خویش منشان كه هم زشت بود تو را كار یوزداران كردن و هم در شرط خرد نیست سباعی را از پس قفای خویش گرفتن». شاردن جهانگرد فرانسوی كه در قرن ۱۷ به ایران آمد درباره شكار با یوز چنین می نویسد: «صیادان برای صید كردن جانوران بزرگ و خطرمند مانند شیر، ببر و پلنگ از یوز كه از پیش آن را برای این كار تربیت كرده اند استفاده می كنند. یوز تربیت شده به انسان صدمه نمی زند. سواركار یكی از جانوران را كه چشمش با باریكه ای از پارچه بسته و زنجیر بر گردنش زده بر ترك اسب خود می نشاند و بر سر راه جانوری كه قصد شكار كردنش را دارد به انتظار می ایستد و وقتی كه دریافت نزدیك رسیده است چشم و زنجیر یوز را می گشاید و سرش را به سوی شكار بر می گرداند. یوز همین كه حیوان را دید به سویش می جهد و او را از پای در می آورد. اما اگر در شكار كاری از پیش نبرد پیش صاحبش برمی گردد. آن وقت صاحبش به منظور دلداری، یوز شرمسار را می نوازد و می گوید گناه از یوز نیست، شكار درست به او نشان داده نشده. در سال ۱۶۶۶من خود شاهد چنین شكاری بودم. شاهنشاه از این حیوانات تربیت شده بسیار داشت اما چنان درشت اندام و عظیم الجثه بودند كه امكان گرفتن و بردنشان بر ترك اسب نبود و ناچار آنها را در قفس های آهنین جا می دادند، بر پشت فیل می نهادند و بی آن كه چشمشان را ببندند به شكار می بردند». در متون كلاسیك ادبی ایران هرجا سخن از تیزپایی و شكار می رود نقش یوز فراموش نمی شود. یوز نماد سرعت و شجاعت است. همچنان كه در بسیاری از متون كهن به خصوصیات ظاهری و توانایی های او اشاراتی شده است. در این باره در تاج الماثر آمده است: «و یوز از شر دیدن نخجیر همه تن چون پروین چشم گشته و از خونخوارگی چشم او بسان دیده كبك و خروس، مسكن خون شده و چون چشم میخواره و جلاد رنگ لعل بدخشان گرفته و به شكل اطفال، سرمه از چشم او بر رخ فرود آمده. گفتی شبه در زر تركیب كرده اند و یا بر ورق گل زرد خط بنفشه گون كشیده اند و خال های مشكین چون پشیزها بر پیكر زرین او گفتی برتوده زعفران مهرهای عنبرین برنهاده و یا حریر دیناری به مداد منقط كرده اند».
از دیگر خصوصیاتی كه در متون كهن برای یوز ذكر شده علاقه شدید او به آوای خوش، خوردن پنیر و خواب زیاد است. ابیات زیر تا حدی این خصوصیات را بازگو می كند.
از شیر فلك روی مگردان كه حوادث
بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیر است (انوری)
دولت شاه جهان را گر میان بندی چو گور
دولت آید بر پی ات چون یوز بر بوی پنیر (رضی نیشابوری)
به دان روی كند است دندان یوز
كه مالد زبان بر پنیرش دوروز (سعدی)
نشگفت اگر به قوت بخت تو یوزبان
از قرص آفتاب دهد یوز را پنیر (ابن یمین)
یكی از رشته های دانش مردم در دنیای قدیم اطلاع بر احوال و عادات و زندگی جانداران به خصوص شكرگان بود. توجه و عنایات پادشاهان و بزرگان به شكار با این حیوانات شكاری سبب شد تا گروهی به تحقیق در احوال آنها بپردازند و مجموعه هایی به نام های بازنامه، شكارنامه و یا صیدنامه فراهم آورند. با مطالعه چنین كتبی می توان اطلاعات ارزشمندی را در ارتباط با یوز به دست آورد. در این آثار مطالبی درباره خصوصیات ظاهری و رفتاری، چگونگی صید، نگاهداری و تربیت یوز وجود دارد كه به چند نمونه از این مطالب اشاره می شود.نسوی در كتاب بازنامه خود در باره یوز آورده است: « او شكره ای بزرگوار است و در موكب پادشاهان و بزرگان شكوهی دارد و جایش در گرمسیر ها بود و در سردسیرها نباشد. هرچند محل ایشان در گرمسیر است چون موصل و كرمان و شیراز و شهرزور اما تابستان به سردسیر می آید. و ایشان را به سه نوع گیرند. بیشتر به نشاط گاه ها گیرند و آن جاهایی باشد كه گذار كنند و چنگ زنند و نشاط كنند و مردم آن مواضع را شناخته باشند، پیرامون آن جایگاه چال كنند، بالای آن ده ارش بیشتر یا كمتر، بن تنگ و سر فراخ و سرش به نی بپوشند و ایشان به آن نشاط گاه آیند و اندر آن افتند و باشد كه دو سه یوز باشند و چون یكی اندر آن افتد بانگ كند دیگران برگردند و به طلب او پیرامون آن جایگاه گردند و دیگر جای ها كنده باشند، دیگران نیز بیفتند. و به ولایت كرمان و شیراز و موصل بیشتر به زنجیر گیرند و سیاه شلواران به ولایت كردستان باشد كه به دویدن گیرند، گلیمی یا جلی بر سرش افكنند و بگیرند. و چون او را بگیرند اندر قماط (پارچه عریضی كه كودك را بدان پیچند) و به آبادانی برند. آن گاه بگشایندش و اندر خانه رها كنند و مومیایی به روغن نرم خشبو بگدازند و با گوشت پشت مازه گوسفند یا خانه ران مقدار هفتاد درم با نیم درم مومیایی بدهند و صبر كنند تا به كار برد و شكم پاك كند و از آن رنج و كوفت آسایش یابد و چند روز گوشت گوسفند همی دهند. و علامت آن كه آسایش یافته باشد آن بود كه تفش سیاه بود و سخت. و یوز ماده بهتر از نر بود زیرا كه ماده یوز بیست و سه سال شكار كند و یوز نر دوازده سال. پیری و جوانی یوز را هم به دندان توان شناخت و هم به چشم زیرا كه دندان هایش آنكه كجكین خوانند در جوانی سفید باشد و چون پیر شود زرد شود و چشمش روشن بود و به كوار (به معنی غبار و ابر) نبود، و این هر دو را خطا افتد. بدان باید شناخت كه موی های پشت چنگالش سیاه بود و این خطا نكند. رنگ چشمش از سه گونه بود، زرد و سیاه و میانه این هر دو و آن را زیتونی خوانند». در باره خصوصیات یوز و خواص درمانی آن در فرخ نامه جمالی چنین آمده: «یوز جانوری بیدار باشد، تا بدان حد كه اگر جایی شكار كرده باشد و بعد از آن به عمری باز آنجا رسد بازداند و طلب شكار كند. یوز از مادر شیر باشد و از پدر پلنگ و در حال گشن كردن ایشان اگر شیر نر بداند هر دو را بكشد. اگر سفال خرما بسایند و بر گوشت پراكنند و به یوز دهند تا بخورد بمیرد. اگر كسی گوشت یوز بخورد لقوه ببرد و قولنج بگشاید. اگر پی او در نقرس مالند سود دارد و همچنین اگر گوشت او به سركه پزند و بخورند فایده بسیار دارد. اگر كسی خون یوز به سایه خشك كند و با شكر اسفید بساید كسی را كه طعام ناگوارا بود بخورد سود دارد. اگر كسی دندان او با خود دارد همه گزندگان از او بگریزند. اگر زنی بول یوز بردارد هرگز آبستن نشود. اگر مغز او به خورد كسی دهند دیوانه شود».
حمد الله مستوفی نیز در كتاب «نزهت القلوب» در باره انواع حیوانات اهلی و وحشی، نكات ارزنده ای را نگاشته است كه به ذكر مطلبی از این كتاب در باره یوز خواهیم پرداخت: «یوز را تركان پارس خوانند. جانوری سگ خوست و بسیار غضب و پرخواب و شكاركننده. قابل تربیت و تعلیم. ماده اش از نر تیزتر بود زیرا جهته طعمه بچگان او را صیدیش باید كرد و دیگر سباع نیز همین حكم را دارد و بدین سبب یوز به هر سه سال یك بار آبستن شود. با مطالعه شكره نامه ها و یا متون كهنی از این دست می توان از چگونگی رام كردن و شكار آموختن به یوز نكاتی ارزنده آموخت. در این منابع به تمامی مراحل شكار با یوز اشاره و وظایف یوزبانان و یوزداران به دقت شرح داده شده است. علاوه بر ایرانیان، اشراف و بزرگان هند و حتی اعراب نیز به شكار با یوز علاقه فراوانی داشتند. وجود تصاویر و مینیاتورها كه صحنه شكار شاهزادگان و بزرگان را با یوز به زیباترین شكلی به تصویر كشیده اند و یا وجود اشعار زیبایی كه توسط شاعران عرب در وصف یوز و شكار با آن سروده شده است همگی نشانگر صحت این مطلب است. با رسوخ فرهنگ نخجیر كردن ایرانیان در میان اعراب، فرهنگ و ابزار شكار آنها تغییر كرده و به جای تیر و كمان، در شكار از یوز استفاده می شد. این بهره گیری از یوز در شكار از نوآوری های زندگی اعراب در روزگار امویان است كه توسط ابوالنجم در شعر نخجیرگانی یا شعر شكار نیز راه یافت.عبدالصمد بن معذل یكی از شاعران سده سوم هجری در وصف یوز چنین آورده است: «صبحگاهان است و هنوز خورشید روی در نقاب سیاهی دارد كه او (یوز) عازم شكار می شود. پیروزی در نبرد در چنگال های این یوز سرشته شده. یوزها لاغراندام و میان باریكند، گویی كه شكم آنها به كمرشان چسبیده است. این یوز ها را چنگال هایی تیز است. آنها در اطراف دهان خط های سیاهی دارند، گویی كه این یوز ها، زنانی هستند كه چشمان را سرمه فراوانی كشیده اند و سرمه اضافی از گوشه چشم بر روی گونه هایشان فروریخته و خطوطی سیاه را پدید آورده است.» ابن ابی كریمه یكی دیگر از شاعران سده سوم است كه در طردیات خود بارها به یوز اشاره كرده است. او در یكی از طردیات خود چنین به توصیف یوز می پردازد: «این یوز را شكمی لاغر و سینه ای فراخ است، دمی لطیف دارد، پشت او خالدار است و گوش هایش راه راه. چشم هایی تیزبین دارد كه قله كوه ها را از فاصله بسیار دور می بیند و این چشم ها همچون آتش فروزانی است كه در دل سیاه شب می درخشد. این یوز دلباخته شكار است، در كناره دهان او خطوط سیاهی همچون خط های سیاه كاتبان دیده می شود. او گوش هایی كوچك دارد كه همانند روغن دان است و بسیار تیز و حساس می باشد و صدا را از هر سو در می یابد. چنگال های این یوز بسان مته های تیزی است كه در دل صخره های استوار فرو می رود و نوك این چنگال ها مانند حلقه های موی زیبارویان خمیده است. او هنگام صلح و دوستی سوار بر اسب است و به هنگام پیكار روی زمین راه می رود و با خشم و غرور دشمن را می نگرد و در كمینگاه به انتظار او به سر می برد. او گام هایی بلند دارد، چنان كه به هنگام دویدن آرام، سرعتش از سرعت درخشش برق نیز تندتر است و پیوسته بر شكار خود چیره می شود. او شكار خود را بدان سان كه عاشقی با محبوب خود هماغوش می گردد، در میان بازوانش كه از خون شكار سرخ گون شده می گیرد.» مطالب و نكات مفصل دیگری نیز از یوز در فرهنگ، هنر و ادبیات ایرانیان و سایر اقوامی كه به این حیوان دلبستگی داشتند وجود دارد كه در این مقاله به تعداد اندكی از آنها اشاره شد. پی بردن به نقش این حیوان در فرهنگ و زندگی گذشتگان حوصله و زمان بسیاری را طلب می كند.
علی گلشن
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست