جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تربیت از دیدگاه اسلام


تربیت از دیدگاه اسلام
همان طور كه می دانید انقلاب شكوهمند اسلامی ما یك هدف اساسی داشت و آن این بود، كه اسلام، تعالیم اسلامی، احكام اسلامی، اصول و دستورالعمل های اسلامی، حاكم بر اعمال و رفتار ما باشد و اگر بخواهیم این مطلب را به صورت آموزشی مطرح كنیم، باید بگوییم كه هدف، اشاعه تربیت اسلامی در جامعه بود. یعنی از آنچه قبل از انقلاب در جامعه، تا حدی جاری و متداول بود، ما را تحت تاثیر آداب و رسوم خاص و هدفهای تربیتی خاص از دیدگاه خود، سوق می دهند. هدف امام امت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این بود، كه به تدریج مسو ولان آموزشی اعم از مراجع محترم تقلید، متكلمان، فیلسوفان اسلامی، مبلغان، آنهایی كه در آموزش معارف اسلامی و در مراكز آموزشی هستند اقدام كنند و همچنین تشكیل حكومت اسلامی و تشكیل نهادهای آموزشی و نهادهای تربیتی همه یك هدف اساسی را دنبال می كردند و آن پیاده كردن تعلیم و تربیت اسلامی می باشد.
شاید برای بعضی افراد مفهوم تربیت روشن نباشد و تربیت را باآموزش مهارتهای خواندن و نوشتن یكسان تلقی كنند این امر آن طور كه باید و شاید مهم تلقی نشود. ولی این مساله درست نیست. آموزش الفبا، حساب، نوشتن و خواندن، حتی آموزش علوم، همه اینها با امر تربیت اختلاف دارند، به عبارت دیگر ممكن است كسی آموزش ببیند و در رشته ای اطلاعات لازم را هم كسب كند و این اطلاعات را حفظ كرده باشد ولی درك درستی از آنها نداشته باشد، یا این كه این اطلاعات توام با درك و تا اندازه ای فهم باشد، این اطلاعات خودبه خود همراه با تربیت نیستند، یعنی ممكن است آدمی در یك رشته ای مطلع باشد حتی در سطح عالی علمی مطالبی را درذهن داشته باشد اما از تربیت برخوردار نباشد.
بسیاری از دانشمندان و مطلعین، افرادی كه در رشته های علمی كار كردند، از لحاظ فكری، اخلاقی و اجتماعی در سطح پایین قرار دارند. و تنها درس خواندن و بالا بردن سطح اطلاعات و معلومات موجب پرورش قوه استدلال نمی شود و فقط سطح محفوظات را بالا می برند، این محفوظات یا به صورت بهتر معلومات، خود به خود فرد را تربیت نمی كند و امر تربیت جدا از این امر آموزش است و باید توجه بیشتری به امر تربیت كرد. بعضی افراد می پرسند تربیت چیست؟ وقتی به عنوان معلم به شاگرد می گویند: من می خواهم تو را تربیت كنم، اگر شاگرد بپرسد جناب معلم یا جناب استاد چه كار می خواهید در مورد من انجام دهید؟ می ببینید كه استاد یا معلم جواب روشنی ندارد، همان طوری كه پدر و مادر ناآگاه از تربیت هم، جواب روشنی برای فرزندان خود ندارند. می خواهیم بدانیم تربیت چیست؟ كه این همه مورد علاقه ماست. همه ما می خواهیم كه هم خودمان تربیت شده باشیم و هم فرزندانمان تربیت شده باشند، هم در جامعه، مسو ولان جامعه علاقه مند هستند كه افراد جامعه تربیت شده باشند، اگر فرض كنید اشخاص از كشورهای خارج به ایران آمدند و مدتی در این جا توقف كردند و به ادارات، رستورانها، مجامع عمومی، محافل علمی و حتی درجلسات سخنرانی شركت كردند، سپس مشاهدات خود را برای دیگران نقل كنند و اگر كسی ازاینها بپرسد، شما تربیت مردم ایران را چگونه دیده اید؟ درمی یابیم، آنچه را اسلام در زمینه های مختلف برای ما مطرح ساخته، متاسفانه بر اعمال و رفتار ما حاكم نیست.
باید دید كه این شخص ناظر، توصیه هایی كه اسلام كرده، تعلیماتی را كه پیامبر اكرم (ص)و دستورالعملهایی كه امامان معصوم(س) به ما داده اند، آیا در مناسبات و در موقعیتهای مختلف، این دستورالعملها و پیامها را مردم ما رعایت می كنند؟ متاسفانه باید گفت: اگر افراد به عنوان قاضی بی طرف، اعمال خود را ارزیابی كنند و رفتار خود را در همین محافل و موقعیتهای مختلف تحت نظر قرار دهند، باید اعتراف كرد كه خیر، این اعمال تابع عادات و آنچه از گذشته به ما رسیده، تابع رویه هایی می باشد كه در طول زندگی اتخاذ شده است و گاهی تابع تلقیناتی است كه به ما شده و گاهی به صورت تقلید از دیگران كارهایی انجام می شود; آیا به واقع آنچه كه انجام می دهیم با موازین اسلامی سازگار است و وفق دارد، خواهیم دید كه متاسفانه این گونه نیست، به دلیل این كه :
۱) درصدد روشن كردن ماهیت تربیت نبوده ایم،
۲) توجه به تربیت اسلامی نكرده ایم
۳) در مراكز آموزشی، كه باید مراكز رسمی تربیت باشند، كار معلمان و استادان در مراكز آموزشی انتقال چهار مطلب علمی از ذهن خود به ذهن شاگرد است، شاگرد، باید این نكات را حفظ و سپس در امتحان، محفوظات خود را ارائه دهد تا مورد ارزیابی قرا رگیرد و ارتقا پیدا كند.
اگر این مراكز آموزشی رسالت تربیتی بر عهده دارند، با توجه به آنچه كه در كلاس درس می گذرد، معلمی از طریق سخنرانی چهار نكته به ذهن شاگرد منتقل می كند، شاگرد هم گاهی خسته می شود و گاهی گوش می كند و گاهی هم ممكن است سو الی در ضمن شنیدن سخنان معلم، مطرح سازد، سپس مطلب بیان شده را به خاطر بسپارد، درموقع سو ال كردن معلم، محفوظات را ارائه كند. عبارت عربی، عبارت بسیار عالی و ارزنده ای است و نكته های دقیقی به ما می آموزد. در این عبارت آمده است: "من لم یود به الابوان یود به الزمان" كسی كه پدر و مادر او را تربیت نكرده باشند، زمان او را تربیت می كند. اگر دقت شود متوجه می شوید كه "تربیت زمان" یعنی چه ؟ "تربیت پدر و مادر" یعنی چه؟ اگر پدرو مادر به مسائل تربیتی آشنا باشند آگاهانه فرزندان خود را از لحاظ عقلانی، اجتماعی، اخلاقی و معنوی، عاطفی و از لحاظ بدنی، می توانند آموزش بدهند و تربیت كنند.
این فرزندان در زمینه های مختلف به صورت خاص عمل خواهند كرد. اما اگر چنین چیزهایی مطرح نباشد یعنی پدر و مادر هم آشنا به جنبه های مختلف تربیت نباشند، مسائل داخلی خانواده، گرفتاریها، پخت و پز و فراهم كردن وسایل راحتی فرزندان، پدر به دلیل اشتغال در خارج از خانه، مادر هم به خاطر اشتغال به كار منزل و بچه ها. پس تربیت كجاست؟ تربیت فكری و عقلانی یعنی چه؟ در كدام قسمت تربیت معنوی و اخلاقی صورت گرفته است؟ كجا در مورد تربیت اجتماعی بحث شده است و ... همان طور كه مشاهده می شود تمام اعمال، براساس عادات و رویه های حساب نشده می باشد.
اكنون آن راهها، به معرض اجرا درمی آیند. بنابراین وقتی پدر و مادر، فرزندان را تربیت نكنند، در مراكز آموزشی بجز انتقال چهار مطلب به ذهن شاگرد، كار دیگری انجام ندهند به یقین تربیت به عهده زمان محول می شود. یعنی در زندگی هر فرد حوادث و وقایع به رفتار او شكل می دهد. بنابراین توجه به امر تربیت لازم است و اعزام پیامبران برای تربیت انسانها بوده است. پیامبر اكرم (ص) می فرماید: "ادبنی ربی فاحسن تادیبی." پروردگار من مرا تربیت كرد، مرا ادب كردو به بهترین وجه هم ادب كرد. پیامبر اكرم(ص) آیات قرآنی را می خواند، "یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه" این كه برای تزكیه و تذهیب تعلیم دانش استوار و محكم مردمان، به میان آنها رفتم و آنها راتحت تعلیم قرار دادم. بنابراین از طرف خداوند مبعوث شدند كه انسان را راهنمایی و هدایت كنند. وظیفه پدر و مادر، معلمان، رهبران، نویسندگان، گویندگان، این است كه به امر تربیت آشنا باشند و بدانند كه در حوزه كار خود چگونه باید عمل كنند. یك مبلغ اسلامی باید به تعلیم و تربیت آشنا باشد و در تبلیغ معارف اسلامی اصول تربیتی را رعایت نماید، یا یك نویسنده، یك معلم، یا پدر و مادر و خلاصه یك مربی، اینها همه باید با امر تعلیم و تربیت آشنا باشند و بدانند تعلیم و تربیت چیست تا بتوانند هم در مورد خود، اعمال و هم در مورد فرزندانشان به تناسب شغلی كه دارند اجرا كنند. اگر گوینده ای به تعلیم و تربیت، آشنا باشد شنوندگانی كه در جلسه سخنرانی او شركت می كنند از گفتار او بهره می برند وسخنان گوینده را می شنوند، چیزهایی تربیتی در خلال سخنان او مطرح می شود، و تغییری در وضع تربیتی آنها حاصل می شود.
آنچه در تعلیم و تربیت اسلامی دیده می شود یك تربیت كل، صحیح، منطقی و تربیتی كه بر اساس اصول و مبانی محكم استوار است و تمام ابعاد اساسی شخصیت آدمی را در نظر گرفته است. هدف تربیت اسلامی این است كه فرد جامع الاطراف و فردی كه در هر زمینه رشد یافته باشد تربیت كند و خلاصه تحویل جامعه دهد. وقتی نظام های تربیتی غرب را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم، درمی یابیم، كه گروههای مختلف در غرب هر كدام به یك جنبه از شخصیت انسان تاكید دارند. بعضی به جنبه های فردی توجه دارند، عده دیگری به جنبه اجتماعی حیات انسان توجه دارند، اما فردیت انسان را از نظر دور می دارند، تصور می كنند هركسی، در هر جامعه ای باشد تابع آن جامعه است. آن جامعه به شخصیت، افكار، عقاید و عادات او شكل می دهد، بنابراین آنچه كه اهمیت دارد جامعه است و فرد هم جز و تابعی از جامعه است و خودش نقشی ندارد و اغلب فرد را مولود جامعه می دانند، یعنی برای خود فرد نقشی در اعمال و رفتار قائل نیستند، یعنی برای فرد آزادی و اختیار قائل نیستند و می گویند كه این جامعه و فرهنگ جامعه است كه به رفتار انسان شكل می دهد. این كه جامعه در شكل دادن به رفتار فرد موثر است یك موضوع است، ولی این كه فقط جامعه فرد را به این شكل تربیت می كند و فرد به هیچ وجه از خود آزادی و اختیار ندارد، مطلب دیگری است.
آری در هر جامعه ای كه زندگی كنیم، زبان و آداب و رسوم آن جا را می آموزیم، اما در عین حال انسان هستیم و از قدرت عقلانی برخوردار و دارای اختیار و آزادی می باشیم.یعنی فرد می تواند در بعضی جهات مقاومت كند و آنچه را كه در جامعه معقول و متداول است نپذیرد و از روی قدرت و تشخیص خود عمل كند. منظور بر این است كه گروه دوم تصور می كنند، حیات جمعی اصل است و باید به حیات جمعی توجه كرد و فرد تابع حیات جمعی است و از خود هیچ نقشی ندارد. گروهی انسان را حیوانی كه چند درجه بیشتر از حیوانات موجود رشد كرده تلقی می كنند. یعنی نحوه یادگیری، پیدایش افكار و عقاید را درانسان تابع قواعدی قرار می دهند كه این قواعد حاكم بر رفتار حیوانات است. بعضی از دانشمندان معتقد شدند كه عواملی در محیط به وجود می آید، این عوامل رفتار خاصی را در فرد ایجاد می كند و پیدایش مكرر این عوامل سبب تكرار این رفتار در افراد می شود و معتقد بودند كه انسان تابع محیط است، هر چه در محیط، در مقابل انسان ظاهر شود، همان عامل سبب آشنایی فرد با محیط می شود و از این طریق انسان چیزی یاد می گیرد. خلاصه این نظریه در روان شناسی به عنوان نظریه "شرطی شدن" شناخته می شود.
به عنوان مثال عكس العملهای عاطفی، مانند خشمها و شادیها كه از حد متعارف خارج می شود و گاهی ممكن است منجر به زد و خورد یا حركات غیرعقلانی بشود، چیزهایی است كه انسان در موقعیتهای مختلف با آن برخورد كرده و به تدریج در او عادتی به وجود آورده است. مانند این كه فرض كنید فوتبالیستی گل می زند و یك مرتبه از جای خود بلند می شود و حركاتی انجام می دهد كه ممكن است هم به خود و هم به دیگران آسیب برساند.این همان حركاتی است كه بعضی از روان شناسان را وادار كرده است كه تصور كنند یادگیری در انسان مانند یادگیری در حیوان تابع شرایط محیط است و همین طور كه سگ پاولف بر اثر مشاهده گوشت و بعد همراه شدن صدای زنگ با آن، در مقابل صدای زنگ هم بزاقش ترشح می كرد; یا مثلا كبوتر معروف "اسكینر" كه با این كبوتر، یكی از رفتارگرایان معروف آزمایشاتی كرده، یك لیوان آب جلوی كبوتر گذاشتند، دایره ای روی لیوان كشیدند بعد كبوتر به لیوان آب نگاه می كندو دایره را می بیند، خودبه خود به دایره نوك می زند، اگر آزماینده بعد از چند بار نوك زدن دانه ای به كبوتر بدهد و این عمل چند بار تكرار شود، كبوتر ممكن است یاد بگیرد با چهار بار نوك زدن یك دانه به دست آورد.
به دنبال بحث گذشته، گروهی انسان را موجودی می دانند كه چند درجه رشدش بیشتر از حیوان است و می خواهند همان اصول و قواعدی را كه بر یادگیری حیوان حاكم است، پایه یادگیری در انسان قرار دهند و این مكتب، به عنوان مكتب سلوك و رفتار در روان شناسی هم نفوذ داشته و بر بسیاری از مراكز آموزشی حاكم بوده است.ولی آنها تصور می كنند كه در انسان قدرت عقلانی، روحی و زمینه های معنوی وجود ندارد. انسان هم مانند حیوان است و تفاوت آن همان چند درجه رشد بیشتر اوست و می خواهند از روی قواعدی كه حاكم بر اعمال و رفتار حیوان است، اعمال و رفتار انسان را هم توضیح دهند. بنابراین همان طور كه گفته شد بعضی به جنبه فردی و بعضی جنبه اجتماعی و بعضی جنبه حیوانی انسان را در نظر می گیرند و جنبه های دیگر شخصیت آدمی را مورد انكار قرار می دهند. برخی افراد در فعالیتهای تربیتی، بیشتر به یك سلسله مشاهده هاو آزمایشهایی كه انجام داده اند، توجه دارند و می خواهند از روی بینشهای ذهنی خود رفتار انسان را توضیح دهند. یعنی چند اصل را پذیرفته اند، این كه ; انسان قدرت عقلانی و فكری منفكی از این تجربیات حسی ندارد، انسان فاقد روح و اختیار و آزادی است.
عده ای كه اصول مكتب سلوك و رفتار را پذیرفته اند به این صورت با انسان برخورد می كنند. اسلام هم اصالت فرد و هم تاثیر حیات اجتماعی در رفتار انسان را قبول دارد، اماانسان از نظر اسلام، تنها همین بدن و حواس و فعالیتهایی كه از حواس، بدن و مغز سرمی زند، اعمال انسان را محدود به این گونه اعمال و رفتار نمی كند، بلكه برای وجود انسان، یك بعد فكری، عقلانی و روحی قائل است و نیازهای بدنی را به رسمیت می شناسد و دستورالعملهایی برای حفظ بدن و بهداشت و سلامت بدن دارد، آن چیزی است كه در وجود انسان دیده می شود; مانند قدرت فكری و عقلانی. عواطف و احساساتی كه انسان دارد، مانندقدرت اخلاقی و آزادی اراده. اسلام همه اینها را به رسمیت شناخته و هیچ وقت، انسان را در سطح حیوان تنزل نمی دهد و آن فرض را نمی پذیرد كه انسان چند درجه رشد بیشتری از حیوان دارد. بنابراین در تربیت اسلامی، اسلام تمام جوانب وجود انسان را در نظر می گیرد. در جنبه فردی فرد را قابل رشد و آموزش و تربیت می داند، برای فرد آزادی و اختیار و قدرت فكری و عقلانی قائل است; اسلام در عین حال راجع به جامعه، قوم و ملت بحث می كند و همان طور كه می دانید در حیات اجتماعی، نحوه زندگی مردم با یكدیگر باید روی اصول معین باشد و این كه حیات جمعی در رفتار فرد تاثیر دارد، ویژگیهای حیات جمعی را مطرح می سازد و دستورالعملهایی هم دارد، كه یك جمع چگونه باید زندگی كند. اسلام بخاطر نقشی كه جامعه در حیات افراد دارد، پیامبران و راهنمایان را فرستاد تا باارائه دستورالعملهای مفید هم حیات فردی شخص و هم حیات جمعی او را هدایت كند; در صورتی كه آموزشهای غیر دینی و نظامهای تربیتی موجود در غرب كه فرد و یا جمع را اصل می دانند; فعالیتهای بدنی و فعالیتهای حسی را پایه و اساس یادگیری انسان تلقی می كنند و به هیچ وجه انسان را در مقابل محیط، از برخورداری اراده و اختیار متنعم نمی دانند، یعنی تصور می كنند انسان تابع محیط و جمع است. تربیت به معنای هدایت فرد است، برای این كه این مفهوم روشن شود باید دید، هدایت كردن یعنی چه؟ و فرد كیست؟ وقتی می گوییم تعلیم و تربیت، هدایت فرد است. ابتدا باید مشخص شود منظور از هدایت كردن چیست؟ كلمه هدایت در اسلام مطرح شده است. در یك حدیثی از قول امام موسی كاظم در كتاب تحف العقول آمده است، خداوند انسان را در دو زمینه هدایت كرده است یا دو راهنما و هادی برای انسان قرار داده است. در عبارت عربی در حدیثی كه از قول امام موسی كاظم آمده، امام می فرماید: ان الله علی الناس حجتین، خداوند دو حجت ، دو راهنما برای انسان قرار داده.
"حجه"ظاهر و هی الانبیا و الاولیا" یا امامان معصوم و حجه"باطنه فهی العقل ". خداوند دو راهنما برای انسان قرارد داده ، یكی راهنمای بیرونی كه اینها در ظاهر و آشكار مطرح می شوند، یعنی انبیائی كه رسالت هدایت كردن مردم را به عهده داشتند، اینها آمدند مردم را هدایت كنند و یك راهنمای درونی، همان قدرت عقلانی می باشد كه خداوند به انسان داده است. بعضی افراد به قدر كافی خردمند و عاقل هستند و از همین قدرت عقلانی خود در زندگی بهره می گیرند و رفتار خود را براساس سنجش و تدبیر انجام می دهند، این است، كه همه دچار مشكل و انحراف نمی شوند. بنابراین در باره تربیت صحبت می شود كه تربیت به معنای هدایت فرد است باید توجه داشته باشیم كه این هدایت كردن، یعنی وادار كردن دیگران به پیروی از ما نیست. ما حق نداریم به دیگران دستور دهیم، دیگران را مجبور سازیم تا گفته های ما را بپذیرند و حرفهای ما را قبول نمایند. هدایت كردن یعنی كمك به فرد، كه خود او تشخیص دهد چه كار باید انجام دهد و چه چیز را باید یاد بگیرد، چطور باید عمل كند، و چطور باید تصمیم بگیرد.
وقتی پدری فرزند خود را هدایت می كند، یعنی می خواهد به او كمك كند كه خود تشخیص دهد، كه در چه شرایطی به سر می برد، در این شرایط، مشكل چیست؟ چگونه باید عمل كند؟ چه جنبه هایی را در نظر بگیرد؟ و چطور اقدام كند. بنابراین وقتی می گوییم تعلیم و تربیت هدایت فرد است، یعنی كمك به فرد، تا خود در هر موقعیتی قرار دارد بتواند تشخیص دهد كه در چه موقعیتی قرار گرفته است؟ مشكل اساسی در آن موقعیت چیست؟ امكاناتی كه در اختیار او هست چیست؟ چطور باید تصمیم بگیرد، انتخاب كند و به آن عمل نماید. فرض كنید كه شما میل دارید فرزندانتان راستگو باشند، اگر فقط دستور دهید راست بگو; بدون آن كه او بفهمد راستگویی یعنی چه؟ و چرا باید راستگو باشد، او هم چند مورد حرف شما را اطاعت می كند، اما نه این اطاعت ارزش دارد و نه اجرای دستور شما ارزش دارد، ولی اگر شما به او كمك كنید كه بفهمد راستگویی یعنی چه؟ و چرا فرد باید در زندگی راست بگوید، آن وقت تكلیف خود را مشخص می سازد.
بنابراین وقتی می گوییم تعلیم وتربیت هدایت فرد است یعنی كمك به فرد كه خود او تشخیص دهد كه چه كار باید انجام دهد و در چه شرایطی قرار دارد، امكاناتش چیست؟ چه تصمیمی باید بگیرد. بنابراین هدایت كردن، غیر از دستور دادن و وادار كردن فرد به اطاعت و وادار كردن او به تقلید است، غیر از تلقین كردن مربی یا پدر و مادر به شاگرد است، برای این كه در هر كدام از اینها، آن چه كه مطرح نیست، فهم و درك شاگرد است. بنابراین وقتی گفته می شود، تعلیم وتربیت هدایت فرد است، یعنی به فرد كمك شود كه بهتر تشخیص دهد. در یك جمله ساده و روشن حضرت علی (ع) می فرمایند: "اوضع العلم ما وقف علی اللسان". یعنی پست ترین علم آن است كه در سطح كلمات و زبان متوقف شود. یعنی فرد تنها چهار كلمه یا چند جمله را حفظ نماید. ملاحظه می كنید درس خواندن ما حتی در سطح عالی به این شكل است، یعنی جملاتی را حفظ كردن، جملات را خوب بیان می كند اما اگر كسی بپرسد این جمله یعنی چه؟ می بینید كه فرد دچار اشكال می شود. بطور مثال كلمه فرهنگ مانند كلمه تربیت در موارد زیادی به كار می رود، اما اگر پرسیده شود معنای آنها چیست؟ با آن كه این كلمات در دفعات زیادی تكرار شده است ، اما كسی نیاموخته، كه معنای كلمه فرهنگ را بفهمد، تا درجای خود به كار ببرد. در جای دیگر حضرت علی(ع) می فرمایند: "وارفعه ما ظهر فی الجوارح و الاركان" یعنی والاترین درجه علم آن است كه در اعضا و اركان وجود انسان ظاهر شود. یعنی اگر درك و فهم درستی از مطلب دریافت شود، معنای آن مطلب را می توان بیان كرد و در مورد آن اظهار نظر نمود. در این صورت است كه می توان رفیع ترین و والاترین مرتبه علم را كسب نمود، كه در اركان وجود شخص ظاهر شده است. این نكته لازم است كه مربیان بزرگ در قرن بیستم، در مورد یادگیری انسان صحبت می كنند، می گویند: یادگیری یعنی تغییر رفتار، اما رفتار، به آن معنا نمی باشد كه مكتب سلوك و رفتار به كار می برد. مكتب سلوك و رفتار می گوید: "رفتار چیزی است كه قابل مشاهده و اندازه گیری باشد." مانند رفتار كبوتر و سگ آزمایشات اسكینر و پاولف. این رفتار، چیزی است كه واضح و قابل اندازه گیری است، اما رفتار در معنای واقعی، یعنی آنچه از انسان سرمی زند و شامل; عادات، مهارتها، درك، نگرش و شیوه برخورد انسان به مطلب می باشد. همه اینها رفتار انسان است، یعنی چیزهایی كه انسان عمل می كند.انسان نگرش خاصی نسبت به یك موضوع و درك و شیوه خاصی دارد و از مهارت و عادات ویژه ای برخوردار می باشد. بنابراین وقتی دانش در اركان وجود انسان نفوذ داشته باشد، شیوه تدوین آن مطلب را درك كرده باشد و معنای آن مطلب را خوب فهمیده باشد متناسب با آن مطلبی كه فهمیده، عادات و مهارتهای لازم را در خود به وجود می آورد.
بنابراین عامل اول امتیاز انسان از حیوان قدرت عقلانی شخصیت آدمی می باشد كه همان قدرت عقلانی اوست كه در شخصیت آدمی باعث امتیاز انسان از حیوان است. عامل دوم در شخصیت آدمی، بعدی معنوی و اخلاقی است كه همان بعد الهی می باشد. بنابراین وقتی گفته می شود، انسان دارای بعد فكری و عقلانی است چیزی نیست كه از خود اختراع شده باشد، در اعمال انسان عمل فكر كردن وقدرت عقلانی را ملاحظه می كنیم، یعنی متوجه می شویم كه انسان از قدرت فكری و عقلانی برخوردار است. دومین بعدی كه در شخصیت انسان مطرح است در اصطلاح اسلام می توان گفت; فطرت الهی، اما این فطرت الهی اختصاص به مسلمانان ندارد.اگر در سراسر دنیا مشاهده نمائید، حتی در مورد اقوام بت پرست، زمینه بت پرستی بودن یك فطرت الهی، فطرت قداست بخشی در انسان است كه سبب شده اوضاع و احوال فرهنگی آن جا خدا را به صورت بت به اینها معرفی كنند. یا این كه در یك كشور پیشرفته مانند ژاپن، امپراتور جنبه خدایی داشته است.
این نشان می دهد كه یك زمینه قداست پرستی و پرستیدن در انسان وجود دارد.در اسلام، اصول دین را هركسی از روی قدرت عقلانی خود درك می كند به صرف این كه بگوید نمی فهمم، كافی نیست و همان طور كه گفتم مطالعه جهان خلقت ما را به وجود پروردگار عالم، پروردگار حكیم و عادل راهنمایی می كند، در آیه قرآن كریم; آیات ونشانه هایی آمده است. انسان با قدرت فكر، آفرینش جهان را بررسی می كند. اساس اسلام بر اعتقاد خدا است. وقتی صلوات می فرستیم كه اشهد انك ، می گوییم كه پیامبر اسلام بنده تو است، پرستنده تو است. یعنی او فرقی با دیگران ندارد، فقط مبعوث به پیامبری بوده، وحی به او نازل شده، و الا او هم مانند دیگران است. درباره پیامبران الهی معتقد هستیم كه برای هدایت انسانها آمده اند. پیغمبر اسلام، از طرف خداوند مامور شده اند، اما مساله خدا، پرستش خدا، قداست بخشی به خدا، اعتقاد به خدا، چیزی است كه عقل سالم بشر و عقل سالم بسیاری از دانشمندان; و آنهایی كه بتوانند خود را از تعصبات فرهنگی و قومی نجات دهند، معقتدند، وقتی دانشمندان بزرگ مانند دكارت، انشتین، اینها وقتی درباره جهان و آفرینش جهان بحث می كنند، در مقابل عظمت این جهان و عظمت الهی، سر تعظیم فرود می آورند. بنابراین در اسلام گفته می شود; اصول دین امر تقلیدی نیست، بلكه امری است كه باید توام با فهم و تعقل باشد، یعنی فرد باید بفهمد جهان آفریننده ای دارد، و چرا جهان را با این خصوصیات و صفات آفریده است؟ اما در مسیحیت می گویند اصول دین امری عاطفی است. كشیشی برای دانشجویان صحبت می كرد و به زبان انگلیسی می گفت .it delieve I dut it unbrestanb t&#۰۳۹;bon I من نمی فهمم كه این مطلب یعنی چه؟ سه خدا و یك خدا، اما در عین حال به آن اعتقاد دارم، در صورتی كه اصول دین در اسلام تقلیدی نیست بلكه تحقیقی است، یعنی فرد خود باید فكر كند و به اصول دین پی ببرد. در احكام مانند رشته های دیگر، همان طور كه در پزشكی از پزشك پیروی می كنید، در امور صنعتی از متخصصین صنایع، در پدیده های فیزیكی از فیزیكدان تبعیت می كنید، اینها امور تخصصی هستند. در فقه هم باید از رهبران دینی كه فقه خوانده اند و با احكام الهی آشنا هستند تقلید كنیم، اما در اصول دین باید از روی فهم و تعقل عمل نمود. بنابراین بعد دوم در وجود انسان، بعد معنوی، یعنی بعد الهی، كه منشا پرستش و قداست بخشی است و ادیان الهی این قداست بخشی را روی وجود خداوند، الله، متمركز كرده اند.
در عین حال، انسان بعضی اعمال را خوب و بعضی دیگر را بد می داند. برای مثال دروغگویی را بد و راستگویی را خوب می داند. خدمت به مردم و همكاری با مردم را خوب می داند. بنابراین یكی دیگر از چیزهایی كه در رفتار آدمی دیده می شود زمینه اخلاق است. پس بعد اولی كه در آدمی پدیدار می شود، بعد اخلاقی است و بعد دوم، بعد معنوی. همراه با بعد معنوی، بعد اخلاقی است. پیامبر گرامی فرموده اند: "بعثت لاتمم مكارم الاخلاق" من مبعوث شدم برای این كه زمینه های اخلاقی و رفتار اخلاقی بندگان خدا را كامل نمایم. یعنی رشد اخلاقی را در میان بندگان ایجاد كنم. بنابراین وقتی از جنبه اخلاقی در حیات انسان بحث می شود از وجدان اخلاقی صحبت می شود، هركسی احساس می كند نیرویی در او هست كه نیروی خوب را از نیروی بد تمیز می دهند. بنابراین در انسان بعد اخلاقی هم وجود دارد. علاوه بر این، انسان با همنوعان زندگی می كند و بی شك بدون زندگی با همنوع نمی توانسته به حیات خود ادامه دهد، یعنی از حیات جمعی برخوردار است. با جمع به سر می برد. بنابراین بعد سوم كه در شخصیت آدمی پدیدار می شود بعد اجتماعی است . انسان موجودی اجتماعی است.
خانواده، قبیله، قوم، ملت هر كدام یك واحد جمعی هستند. خود انسان یك واحد جمعی است. در قرآن كریم آمده است; " انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقیكم". ما شما را از زن و مرد آفریدیم به صورت قبایل درآورده ایم برای این كه یكدیگر را بشناسید و گرامی ترین فرد نزد خداوند پرهیزكارترین فرد است. یعنی زن، مرد ، سیاه و سفید، در هر قبیله ای كه هست، آن كه با تقواتر است گرامی تر است. بنابراین می بینید كه چطور بعد اجتماعی مطرح شده است. در آیه قرآن كریم مشاهده می كنیم، كه "ان الله لایغیرpsdn; ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" یعنی خداوند تغییر نعمت نمی دهد برای قومی مگر این كه آنها زمینه برخورداری از این نعمت را خود فراهم كنند.
یعنی تغییراتی را كه باید انجام بگیرد، زمینه آن تغییرات را فراهم كنند. بنابراین بعد سومی كه دروجود انسان دیده می شود، بعد اجتماعی است. بعد چهارم بعد عاطفی است انسان دارای عواطف است، بعضی چیزها را دوست دارد و از بعضی چیزها بدش می آید، خشمگین می شود، صبر می كند، اعتدال را رعایت می كند، ترس بر او غلبه می كند، همان طور كه خشم بر او غالب می شود. گاهی قناعت می كند، سختیها را تحمل می كند. صبر و حوصله از خود نشان می دهد. این خصوصیات زمینه های عاطفی شخصیت انسان را تشكیل می دهند. خواهیم دید كه تمام این ابعاد در كتاب آسمانی مورد توجه قرار گرفته است. بعد پنجم، بعد بدنی است، انسان دارای بدن خاص با خصوصیات و حواس خاص می باشد یك بعد روحی در انسان وجود دارد كه همان بعد روحی و عقلانی است و منشا تفكر و ادراك انسان می باشد بنابراین تعلیم و تربیت یعنی هدایت فرد در بعد فكری و عقلانی، معنوی و اخلاقی، بعد اجتماعی، بعد عاطفی و هدایت فرد در بعد بدنی. یكی از مواردی كه در مورد اسلام باید مطرح شود. چون ما از ابتدا مطرح كردیم كه نظام تربیتی اسلام را با نظامهای دیگر مقایسه كنیم یكی از ویژگیهای مهم تربیت اسلامی، جامعیت اسلامی است و مراد از آن، این است كه اسلام تمام ابعاد اساسی شخصیت آدمی را در نظر گرفته و راهنماییهای لازم را برای رشد انسان در همه ابعاد انجام داده است.
وقتی به مكتبهای دیگر مراجعه می كنیم، بعضی بیشتر روی بعد بدنی تكیه دارند و انسان راحیوانی می دانند كه چند درجه بیشتر رشد كرده است و الی آخر. بعضی روی بعد اجتماعی تكیه می كنند، می گویند انسان تابع جمع است و جمع انسان را رشد می دهد. بعضی روی بعد فردی تاكید می كنند وابعاد دیگر را در نظر نمی گیرند و بعد اخلاقی را هم مطرح می كنند ولی آن چه ما در تربیت اسلامی می بینیم توجه به تمام ابعاد است، یعنی از بعد عقلانی، معنوی و اخلاقی، بعد اجتماعی و بعد بدنی گرفته، در تمام این ابعاد ما در قرآن، هم در روایات، هم در رفتار پیامبر و امامان معصوم و تا آن جایی كه اسناد تاریخی نشان می دهند، در رفتار پیامبران آسمانی دیگر، سلسله اعمال و رفتاری می بینیم كه اگر انسان این اعمال و رفتار را انجام دهد، تمام ابعاد وجودی او رشد می كند و رو به كمال می رود، بنابراین نظام تربیتی اسلام با نظامهای تربیتی دیگر، مقایسه می شود این جامعیت در تعلیم و تربیت اسلامی بیشتر مشاهده می شود.
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: "عقل پایه دین و اخلاق را تشكیل می دهد." یعنی شما تا از عقل برخوردار نباشید و عقل را به كار نیندازید، خدا را نمی شناسید و خوب و بد را تمیز نمی دهید. این نشان عظمت عقل در تعالیم اسلامی است و یكی از ویژگیهای تربیت اسلامی تاكید اسلام روی عقل است. همان طور كه گفته شد هر فردی باید با عقل خود پی به وجود خدا ببرد. اعتقادات دینی، اصول دین، امری تقلیدی نیست بلكه فرد، باید از راه تفكر و تعقل به این اصول پای بند شود. در صورتی كه ادیان دیگر، می گویند، دین بیشتر تابع احساسات و عواطف است. عبارتی از پیامبر اكرم (ص) نسبت به حضرت علی (ع) نقل شده است كه این عبارت در كتاب تحف العقول آمده است كه می فرماید: "یا علی انه لافقر اشد من الجهل" یعنی هیچ ناداری، بدتر از جهل و بی خردی و بی سوادی نیست". در همین كلمه اهمیت علم و اهمیت خردمندی را پیامبر اكرم(ص) آن هم به حضرت علی(ع)، كسی كه صاحب نهج البلاغه است، صرف نظر از اعتقاد دینی ما كه جانشین پیامبر بود، توصیه كرده است. همین نهج البلاغه كه الان به زبانهای معتبر دنیا ترجمه شده ، نشانه قدرت علمی، فكری، اخلاقی و زمینه عرفانی حضرت علی (ع) است. در جمله بعد می گوید: هیچ سرمایه ای، سوددهی بیشتر از عقل ندارد (هیچ سرمایه ای عایدی بیشتر نصیب انسان نمی كند، مانند عقل) یعنی این عقل است كه امتیاز انسان را نسبت به دیگر مخلوقات نشان می دهد و هر چیزی را برای انسان فراهم می كند. "لا مال اعود من العقل" سپس می فرماید: "لاوحده اوحش من العجب" هیچ تنهایی بدتر از خودبینی نیست".
اگر دقت كنید متوجه می شوید كه مشكل بزرگ بشر، چه در سطح زمامداران، چه در سطح مردم، در اعمال و رفتار خودمان، دعواها، كشمكشها و اختلافهایی كه با هم دارند، قسمت عمده ناشی از خودبینی است، هركس فقط خود را می بیند و نظر خود را ترجیح می دهد و تمایلات خود را مقدم می دارد تا خود حاكم و دستور دهنده باشد، خود می خواهد از امتیازات اجتماعی برخوردار باشد، چه صلاحیت داشته باشد، چه نداشته باشد. این خودبینی وحشتناك ترین امری است كه پیامبر اكرم خطاب به حضرت علی (ع) می فرماید : هیچ تنهایی بدتر از خودبینی نیست. سپس درادامه مطلب می فرماید : "لا عقل كالتدبیر" هیچ عقلی مانند چاره اندیشی نیست. یعنی عقل را داده اند، كه در برخورد با مسائل بیندیشید و امور مختلف را تجزیه و تحلیل كنید، در برخورد با مسائل، تصمیمات سنجیده بگیرید و سنجیده سخن بگویید، و بدان عمل نمایید. بعد آن می فرماید: " لا حسب كحسن الخلق". هیچ فضیلتی مانند حسن خلق نیست، یعنی انسان باید از حسن خلق برخوردار باشد. بعد می فرماید "لامظاهره اوثق من المشاوره" هیچ همكاری مثل مشورت با دیگران نیست و در آخر توصیه می فرماید "لا عباده كالتفكر"، هیچ عبادتی مثل فكر كردن نیست; همین عبارت كوتاه جامعیت تربیت اسلامی را نشان می دهد.
نویسنده:علی شریعتمداری
منبع:فصلنامه شورای فرهنگ عمومی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید