یکشنبه, ۲ مهر, ۱۴۰۲ / 24 September, 2023
مجله ویستا
نام من معما است

هرگز چنین سوالی به ذهنم خطور نکرده بود چون اصلا به عنوان فیلم لوبیچ اینگونه نگاه نکرده بودم. با این حال در همین فیلم شخصی وجود دارد که مجذوب بانو ویندرمیر شده است (Fan در عنوان فیلم لوبیچ که از نمایشنامهای به قلم اسکار وایلد اقتباس شده به معنای بادبزن است اما دانشجوی مذکور آن را به معنای متداولش یعنی طرفدار و هوادار برگردانده است. به نظر بوردول Fan با هر دو معنایش در فیلم مصداق دارد. م). عناوین فیلمها میتوانند صریح باشند اما اغلب وجهی استعاری، چندمعنایی و منحرف کننده به خود میگیرند و گاهی اوقات هم دچار ابهام محض میشوند. فیلمهای محدودی وجود دارند که به جای عنوان از نام پروتاگونیستهای خود استفاده میکنند: «بروبیکر»، «آنتونی ادورس»، «ارین براکوویچ»، «نورما ری» و یا «اسپید ریسر». یک قدم که پیش برویم با فیلمهایی مواجه میشویم که حرفه یا نقش پروتاگونیست خود را توصیف میکنند: «گلادیاتور»، «هیتمن»، «سیمکش/ The Cable Guy»، «باب قمارباز» و یا حتی شاید «پدر خوانده». در مرحله بعد عناوینی وجود دارند که مانند «آخرین قهرمان اکشن» و «پرنس بازیگران» و یا «سزار کوچک» خصوصیات بیشتری از پروتاگونیست را برملا میکنند.
اگر فیلمی دو پروتاگونیست داشته باشد عنوان هم میتواند نام آنها را منعکس کند. مانند «داوود و بتسابه»، «پت و تیلی» و «بوچ کسیدی و ساندنس کید». وقتی عناوینی مانند «ملوین و هرولد» و «هری و تونتو» امتیاز ویژهای برای نقشهای دوم قائل میشوند، ناگزیر تصور میکنیم حتما رابطهای میان این دو شخصیت و ماجرای اصلی وجود دارد. وقتی در فیلم چندین شخصیت اصلی وجود دارد میتوان به سراغ عنوانی رفت که بازگوکننده خصوصیات همگی آنها باشد؛ مانند «حرفهایها» و «کلوب صبحانه». اما وقتی عنوان فیلم به شخصی غیر از پروتاگونیست(های) داستان اشاره کند عنوان شکل عجیبتری به خود میگیرد. «ربکا» ظاهرا یکی از شخصیتهای اصلی است اما با تجلی خود قهرمان زن (بدون نام) فیلم را تحت تاثیر قرار میدهد. در هر دو نسخه «مردی که زیاد میدانست» هم از این قاعده تبعیت شده است. چرا در «جادوگر شهر اُز» از این عنوان استفاده نشده است: دوروتی به اُز میرود؟ چرا فیلم فوقالعاده میزوگوچی یعنی «سانشوی مباشر» نام خود را از شخصیت شرور فیلم گرفته است؟ آیا میزوگوچی میخواسته به همان راهی برود که یان فلمینگ در «دکتر نو» و «انگشت طلا» رفته است؟
شاید «سانشوی مباشر» و «جادوگر شهر از» به دلیل اقتباس از منابع ادبی در انتخاب عنوان با اجبار مواجه بودهاند. اما این نکته ما را تنها یک قدم از مشکل دور میکند: چرا در منابع اصلی چنین عنوانی استفاده شده است؟ البته وقتی میپرسم «چرا»، منظورم این نیست که در ذهن نویسنده چه گذشته است بلکه از هدف و کارکرد انتخاب چنین عنوانی سوال میکنم. به عبارت دیگر این عناوین چه رابطهای با پیرنگ و یا مضمون فیلم دارند؟ برخی عناوین مانند «کازابلانکا»، «ماکائو»، «فیلادلفیا» و «نیویورک نیویورک» به اسامی مکانها اشاره میکنند. برخی دیگر تاریخها را برجسته میکنند: «۱۸۶۰»، «۱۹۰۰»، «۱۹۴۱» و «۱۹۸۴». در هر دو مورد اخیر از استراتژی مشابهی تبعیت میشود و معمولا در آنها توازن یا اشتراک نمادینی با زمان حاضر وجود دارد.
عناوین دیگری پیدا میشوند که مانند «بازگشت به مدرسه» و «جان مالکوویچ بودن» به وضعیت محوری و یا مانند «انتخاب سوفی» به صحنه کلیدی داستان اشاره میکنند که البته در این صورت عناوین میتوانند خاصیتی استعاری و انتزاعی به خود بگیرند. مثلا «خانهداری» بر خلاف آنچه از عنوانش فهمیده میشود نگرشی خلاف عرف نسبت به مفهوم خانهداری ارائه میکند. «تولد یک ملت» هم در همین دسته قرار میگیرد که به صورت کنایی ماجرای تولد دوباره آمریکا بعد از جنگ داخلی را پررنگ میکند. دسته دیگر عناوینی هستند که از قبل ماجرای فیلم را پیشگویی میکنند؛ عناوینی مانند «فرار بزرگ» و «آنکه گریخت» که در هر دوی آنها نوعی تعلیق غیرمنتظره وجود دارد: چرا و چگونه این فرار اتفاق میافتد؟
کمتر عناوینی پیدا میشوند که به یک نقشه یا ترفند قراردادی و محوری اشاره کنند. «پروژه جادوگر بلر» از همین طریق غیر مسقیم به پرونده فیلمهای دانشجویی پیدا شده ارجاع میدهد. همینطور «پرستیژ» که از همان ابتدا به ما هشدار میدهد ممکن است در پایان فیلم یکی از شخصیتها ترفند شعبدهبازی غافلگیر کنندهای از خود به یادگار بگذارد. هیچکاک به عنوان یک فرمالیست خستگیناپذیر با عناوین انتخابیاش به رمز و رموزی اشاره میکند که در فیلمهایش وجود دارد. «پنجره عقبی» به منظره ثابت و میدان عمل محدودی گریز میزند که شخصیت فیلم گرفتار آن است. اگر بخواهم بیشتر خیالبافی کنم باید بگویم عنوان «طناب» به برداشتهای بلند و پر پیچ و خم فیلم اشاره میکند. «توطئه خانوادگی» هم معنایی دو پهلو دارد و از یک طرف مخمصهای که همه شخصیتها گرفتارش هستند را به ذهن متبادر میکند و از طرف دیگر دسیسهای خویشاوندی را پررنگ میکند که در روابط تیره و تار و مرموز خانوادگی نمود دارد.
فیلمهای دیگری پیدا میشوند که از عناوین توصیفی کلی استفاده میکنند که فرد یا افراد خاصی را مد نظر قرار نداده است و اغلب عناوینی تکواژهای هستند (این عناوین در زبان انگلیسی تک واژهای هستند و در ترجمه فارسی گهگاه به واژههای ترکیبی بدل میشوند. م). مانند «بدنام»، «طلسم شده»، «سر به راه / Pushover»، «هویت»، «از زیر کار در رو / Slacker» و «سرعت».
عناوین بسیاری پیدا میشوند که نقل قول از منابع و یا نقل قول از اشخاص هستند و معمولا عناصر مضمونی را برجسته میکنند. مثلا «متولد چهارم جولای» که جزء دسته اول به شمار میرود از یک آهنگ اقتباس شده است که بر تصویری از میهنپرستی تاکید میکند. البته این عناوین الزاما معنای روشنی ندارند و به همین دلیل در «فاکسهای کوچک/ The» Little Foxes توسط یک پیش درآمد، توضیحی برای عنوان فیلم ارائه میشود.
فیلمهایی هم پیدا میشوند که از جملههای جذاب به جای عنوان استفاده میکنند که مانند «توطئه خانوادگی» از معانی چندلایه برخوردارند. «تنها دوبار زندگی میکنید» در بدو امر معنای سادهای دارد اما با پایان یافتن فیلم تازه به معنای آن پی میبرید: «چه کسی میتواند دوبار زندگی کردن را تاب بیاورد؟». یکی دیگر از چنین عناوینی که اتفاقا شخصا به آن علاقه دارم «بهترین سالهای زندگی ما» است که در خلال فیلم معنای اولیهاش را از دست میدهد و آرامآرام رنگ دیگری به خود میگیرد.
دانشجویان زیادی را میشناسم که خصوصا خارج از آمریکا با عنوان «منشی همهکاره او/His Girl Friday» مشکل دارند. در رمان «رابینسون کوروزوئه» مستخدم بومی رابینسون Man Friday (نوکر همهکاره) نام دارد. به علاوه در زبان عامیانه آمریکایی Girl Friday به نزدیکترین منشی مؤنث رئیس اطلاق میشود که سخت کار میکند و حلال همه مشکلات است. در فیلم هم میان هیلدی (رزالیند راسل) و والتر (کری گرانت) چنین رابطهای برقرار است تا اینکه هیلدی تصمیم میگیرد با بروس (رالف بلامی) ازدواج کند و به آلبانی برود. یکی دیگر از «عناوین جملهای» که بسیار دوست دارم و جزء عناوین جملهای مبهم محسوب میشود متعلق به فیلم «به دنیا آمدم، اما...» به کارگردانی یاسوجیرو اُزو است. در واقع اُزو داستان فیلم خود را بر اساس همین عنوان پیش برده است.
گروه دیگری از عناوین یافت میشوند که زبان حال شخصیتهای فیلم هستند. «یک گرگنمای نوجوان بودم»، «عاشق ملوین هستم» «باجخواهی زندگی من است/ Blackmail is My Life» مثالهای این گروه هستند. همینجا باید به تفاوت ادبیات و سینما در گزینش این عناوین اشاره کنم. اگر کتابی یکی از این عناوین را داشته باشد در خواننده این انتظار ایجاد میشود که حتما با روایت اول شخص مواجه خواهد بود و اگر در کتاب از این روایت استفاده نشود نتیجه چیز عجیبی از کار درمیآید. به همین شکل فیلمهایی که از چنین عناوینی استفاده میکنند باید مانند «دره من چه سبز بود» صدای پروتاگونیست داستان را به عنوان گفتار متن به کار ببرند.
عناوین زیادی هستند که وقتی برای اولینبار آنها را میشنویم مجذوب ویژگی معماییشان میشویم. این عنوانها در شنونده حس کنجکاوی ایجاد میکنند و باعث میشوند وی حتما نگاهی به فیلم بیندازد. عموما معمای این عناوین با تماشای فیلمها جذابیت اولیه خود را از دست میدهد. «آنها به اسبها شلیک میکنند؛ مگر نه؟» یا «ریو براوو» از این دست عناوین هستند. عناوین خوب معنای خود را مانند این دو عنوان و نمونههای دیگری از جنس «بهترین سالهای زندگی ما» و البته «سکوت برهها» در خلال فیلم آشکار میکنند. در یکی از صحنههای «سکوت برهها» ارتباط عنوان با کلاریس فاش میشود و همین عنوان وی را ترغیب میکند تا به تعقیب بوفالو بیل بپردازد.
گاهی اوقات عناوین مانند «شمال از شمال غربی» ابهام بیشتری دارند. بسیاری از منتقدان معتقدند عنوان این فیلم به اعتراف هملت در نمایشنامه «هملت» اشاره دارد: «تنها زمانی که باد از شمال به شمال غربی میوزد دیوانهام؛ وقتی باد از جنوب میوزد قوش را از حواصیل تمیز میدهم.» با این حال شخصا همواره بر این عقیده بودهام که رد این عنوان را باید بر روی نقشه جغرافیایی جستوجو کرد. واقعیت این است که داستان فیلم از شمال شروع و به شمال غربی ختم میشود (نیویورک، شیکاگو و داکوتای شمالی). یک شوخی هیچکاکی؟
فیلمهایی وجود دارند که هرگز نمیتوان با توجه به ماجرای اصلی و بستر داستانی به معنای عنوانشان پی برد. «هشت و نیم» مشهورترین مثال اینگونه فیلمهاست. زمان اکران فیلم فقط خودیها و اشخاص نزدیک به فلینی میدانستند که وی با این عنوان به تعداد آثارش اشاره کرده است (هفت فیلم بلند + دو فیلم کوتاه + فیلم جدیدی که در حال تولید است = هشت و نیم). در سالهای اخیر فیلمهای هنکگنگی اغلب تلاش میکنند عناوین انگلیسیشان مفهوم و قابل درک باشد اما در سالهای طلایی این سینما عناوین مبهم زیادی از جنس «هشت و نیم» پیدا میشود. البته فیلمسازان سوررئالیستی در این زمینه پیشگام هستند و عناوینی در فیلمهایشان استفاده کردهاند که مانند «سگ آندلسی» معنای مشخصی ندارند. دو فیلم «برزیل» و «شب یک روز سخت» هم در این دسته قرار میگیرند (گرچه فکر میکنم از راههای غیر مستقیم میتوان معنایی برای عناوینشان پیدا کرد).
امروزه فیلمهای آمریکایی به عناوین کمتر شناخته شده و تا حدی دیرفهم گرایش پیدا کردهاند. «نیویورک از جزء به کل» به کارگردانی چارلی کافمن تنها یکی از این فیلمهاست. «سگهای انباری» را به یاد آورید. خود تارانتینو در مورد عنوان فیلمش میگوید: «بیشتر یک عنوان حسی است. به نظرم این عنوان خلاصه کل فیلم است. اما نپرسید چرا!». شخصا از این عنوان خوشم میآید چون معنایی کاملا چندوجهی دارد. آیا سگهای مشخصی وجود دارند که از انبارها نگهبانی میکنند؟ آیا ذات شخصیتهای فیلم به اندازه سگها خراب است؟ شخصیتهای فیلم به اندازه سگها کثیف هستند؟ شاید چون افرادی بازنده هستند به سگهای بختبرگشته تشبیه شدهاند؟
«ماگنولیا» هم عنوانی دارد که در خود فیلم اصلا توضیح داده نمیشود و برای فهم معنایش باید در خارج از فیلم به جستوجو بپردازید و بفهمید منظور فیلم بولوار ماگنولیا در دره سن فرناندو است.
«سیریانا» چی؟ قبلا از اینکه فیلم را ببینم، شنیده بودم عنوانش به یک قلمرو خاورمیانهای مشخص و معین اما تخیلی اشاره دارد که در جنگهای شبیهسازی شده پنتاگون استفاده میشود. اما خود استیفن گیگان در پادکست مجله فیلمنامهنویسی خلاق گفته است: «سیریانا واژهای حقیقی بود و اولینبار آن را از زبان محافظهکاری جنگطلب شنیدم: میخواهیم نقشه خاورمیانه را از نو بکشیم؛ میخواهیم از مجموعه سوریه، عراق و ایران کشور جدیدی بسازیم که مرزهایش همان مرزهای پرشیای باستان باشد و آن را سیریانا بنامیم. گفتم ببخشید؛ یکبار دیگر تکرار میکنید؟ از این طریق با چنین اصطلاحی آشنا شدم و حتی صحنهای را فیلمبرداری کردم که در آن ویلیام هارت معنای سیریانا را توضیح میدهد. اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که کمکی به فیلم نمیکند. چون حداقل در حال حاضر دیگر قرار نیست کشور جدیدی در خاور میانه تاسیس کنیم». گیگان در جای دیگری گفته است توضیح عنوان فیلم باعث تاریخ مصرفدار شدن آن میشود و به همین دلیل تمایل نداشته است معنای فیلمش را افشا کند.
چرا در سالهای اخیر شاهد رشد عناوین رمزی بودهایم؟ عوامل متعددی را میتوان برشمرد. یک عنوان معمایی برای فیلمتان حاشیهسازی میکند و باعث میشود مردم برای یافتن معنای آن به هیجان و تکاپو بیفتند، چراکه عامل حاشیه با استفاده از امکانات اینترنتی به سرعت گسترش مییابد. فیلمسازان میدانند امروزه وضعیت به گونهای است که هر زمان اراده کنیم میتوانیم فیلمها را دوباره در ویدئوهای خانگی ببینیم و همواره چشمهای مشتاقی وجود دارند که در اینترنت به دنبال سرنخی برای کشف معنای عناوین فیلمها میگردند. یک عنوان میتواند بارها در گوگل جستوجو شود و بحثهای بیحد و حصری در چترومها به وجود بیاورد و فیلم را تا مدتها در کانون توجه نگاه دارد. البته موج عناوین عجیب و غریب شاید تا حد زیادی وامدار تارانتینو باشد. تارانتینو در گفتوگوی دیگری درباره «سگهای انباری» تاکید کرده است چنین عنوانی دست تماشاگران را باز میگذارد تا با احتمالات معنایی بازی کنند: «مهمترین دلیلی که بر اساس آن از ارائه توضیح درباره عنوان فیلم طفره میروم ایمان به برداشت تماشاگران است... مردم به سراغم میآیند و آنچه از عنوان فهمیدهاند را به زبان میآورند و من هم همیشه مبهوت خلاقیت و ابتکارشان میشوم. تا آنجا که به من مربوط است هر معنایی که آنها برداشت کنند درست است. صددرصد درست!».
دیوید بوردول
ترجمه: یحیی نطنزی
ترجمه: یحیی نطنزی
منبع : روزنامه کارگزاران
همچنین مشاهده کنید
سایت دیپلماسی ایرانیسایت پارسینهسایت نورنیوزخبرگزاری تسنیمسایت بیتوتهسایت باتوسایت مشرقسایت فرادیدخبرگزاری ایلناسایت پارسینه پلاس