شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


خیلی زود، دیر شد


خیلی زود، دیر شد
آنقدر همه جا نوشته‌اند که صدایش راز داشت و زنگ دیگر، شرمم می‌آید که راجع به مرموز بودن صدایش بنویسم. آنقدر همه‌جا از بازی خوبش نوشته‌اند که فکر کنم همه را از بر باشید، اما در این دنیا فقط یک احمد آقالو با آن صدای مرموزش بود که او هم رفت. این بار دنیای مجازی خوب عزاداری را علم کرده، هرجا که می‌روم یک نشانه هرچند کوچک از او پیدا می‌شود. یک عکس، مرور فیلم‌ها و برنامه رادیویی‌اش و... اما قبول کنید که هر چه هم بخوانیم و بنویسیم، کم است. و فضا‌های وبلاگی آنقدر حسی نوشته‌اند که ناخودآگاه تو هم دستت می‌رود که از ته دل و با تمام حس‌هایت بنویسی که چقدر از اینکه احمد آقالو رفته ناراحتی ! وبلاگ گاوخونی حسین نوروزی و بانو خیلی ساده و در چند جمله دلتنگی‌اش را نسبت به نبودن این هنرمند، عنوان کرده:« احمد آقالو درگذشت - بدرود صدای همیشه‌مشکوک» احمد آقالو درگذشت؛ مردی که بازی و صداش انتخاب اول‌ام بود در میان بازیگران ریز و درشت و «آقایان بازیگر». سال‌ها بود سرطان داشت و خیلی‌ها هم می‌دانستند. بازی‌اش در «تله موش»، تله‌تئاتری به کارگردانی حسن فتحی، را هنوز دوست دارم و گاهی فیلمش را می‌بینم و بازی‌اش در «گاهی به آسمان نگاه کن» ِ کمال تبریزی. کارهایی را که برای کودکان بازی کرده بود، دوست داشتم. و نقش‌هایی که این‌همه سال در اداره نمایش رادیو اجرا می‌کرد.
آقالو، خیلی‌ها را در این اداره پرورش داد و ساخت. باید رادیوباز باشی تا بفهمی که بعد از این نمایش‌های رادیویی، دیگر صدای آن مرد مشکوک را ندارند، دیگر نمی‌شود به اشتباه حدس زد که «قاتل، هم‌این آقالو است». واقعا باید رادیوباز باشی تا بفهمی، صدای احمد آقالو یعنی چی. شاید هم بشود به ذهن «سلطان و شبان» رجوع کرد. امروز خبرهای خوبی داشتم و حالم خوب‌تر بود. حالم واقعا گرفته شد. راست گفتی که مرگ دوُره افتاده. همه یادشان افتاده و ناراحت از اینکه دیگر آن صدای مشکوک تکرار نمی‌شود، تمام اهالی سینما و تئاتر را که به زور نامشان را بین یادداشت بنویسان می‌دیدم، همه برای او یادداشت نوشتند و یادداشت‌های خوبی هم از آب در آمدند. کوپه شماره هفت وبلاگ فرزانه ابراهیم‌زاده، روزنامه‌نگار است. او هم مثل همه از صدایی می‌گوید که دیگر نیست:«مرد آرام و تنهای تئاتر و سینما و بیشتر تلویزیون هم رفت. احمد آقالو را می‌گویم با آن تن صدای خاص و بازی‌های مخصوص به خودش در حالی که همه ما فراموشش کرده بودیم و مدت‌ها بود سراغش را نگرفته بودیم، رفت.» طعنه جالبی روزگار دارد. دیشب همین‌طور بدون دلیل رفتم توی ردیف کتاب‌های کتابخانه‌ام خروس رحمانیان را برداشتم و یک بار دیگر با کاکا نقشبند و ماه جان و لیلما همراه شدم و باز از داستان ماه جان و دلالی‌ها و مرگ عجیب کاکا نقشبند یاد آن روز سرد زمستانی افتادم که به چه بدبختی توانسته بودم بلیت این تئاتر را بگیرم و بعد در میان هیاهوی جشنواره نمی‌دونم چندم فجر تئاتر توی صحنه در تالار چارسو روی زمین نشسته بودم و این تئاتر را دیدم و باز حس عجیبی که با تئاتر دارم به سراغم آمد. هنوز از حس و حال بیرون نیامده بودم که پای اینترنت دیدم که کاکا نقشبند دوست داشتنی هم رفت و به خاطره‌های ما پیوست.
یک دفعه یاد آخرین باری که از نزدیک احمد آقالو را دیدم افتادم. روز سردی در بهمن سال ۸۶ که به دعوت محمد رحمانیان رفته بودم سر آخرین تمرین‌های مانیفست چو. همان موقعی که بعضی‌ها نگذاشتن این تئاتر اجرا شود تا امسال که قرار است دی‌ماه بی‌حرف پیش به صحنه برود اما حالا بدون احمد آقالو اما با حضورش. بگذریم احمد آقالو اون روز اومده بود تا در تمرین باشد. با اینکه بخش‌هایی که اون بازی می‌کرد قرار بود تلویزیونی پخش شود اما سر تمرین‌ها حضور داشت. مریض بود اما همچنان مسلط تئاتری را که به زبان انگلیسی اجرا می‌شد را بازی می‌کرد. یادم هست زمانی می‌خواستم بیایم آقالو هم از ساختمان کارنامه بیرون آمد. البته بعدش هم بازی درخشان او در تله‌تئاتر پسران آفتاب و دل سگ محمد یعقوبی. یادم افتاد از شهادت‌خوانی قدمشاد مطرب در تهران. راستش وقتی که خبر را خواندم خیلی دلم گرفت. دلم گرفت برای اینکه در تمام این سال‌ها جز محمد رحمانیان و یعقوبی و هما روستا چه کسی در بدترین شرایط و در عین بیماری یاد احمد آقالو افتاد؟ کدام یکی از ما از خودمان پرسیدیم این بازیگری که این‌طور در نقش‌هایش خوب بازی می‌کرد، کجاست و چه می‌کند؟ می‌دونم دارم غر می‌زنم. اما بیشتر از اینکه به همه غر بزنم به خودمه. موضوع من الان احمد آقالو نیست؛ مشکل من این جبر تاریخی و فراموشی عمیقی است که ما داریم و درد مرده پرستیمان همین. بگذریم هربار همه این حرف‌ها را با خودم مرور می‌کنم اما چه فایده بازهم یادم می‌رود.
هر جایی را که سرک می‌کشی یک ردپا از یک تازه رفته پیدا می‌کنی. علاوه بر خبرگزاری‌های مختلفی که تمام سعی‌شان بر این بوده که انشای متفاوتی را نسبت به باقی خبرگزاری‌ها داشته باشند وبلاگ‌های شخصی_تخصصی هم از این قضیه مستثنی نبوده‌اند. وبلاگ بهمن عبداللهی روزنامه‌نگار که دونده عنوانش است، جز معدود وبلاگ‌های تخصصی است که به این قضیه به‌طور جدی پرداخته است:«احمد آقالو رفت با آن صدای حیرت انگیز.» احمد آقالو هم رفت. همان که کاتب دربار بود در سریال «سلطان و شبان». آقالو روزهای آخر زندگی‌اش دوران سختی را گذراند، بیماری سرطان تا مغز استخوانش رسوخ کرده و رنج همواره همنشینش شده بود اما او بازیگری را رها نکرد و تا آخرین ماه‌های ۵۹ سال زندگی‌اش به فعالیت هنری ادامه داد. آقالو بازیگری نبود که از سر تصادف به این حوزه وارد شده باشد، او هنرپیشه فارغ‌التحصیل از دانشکده هنرهای زیبا بود و بیش از سه دهه فعالیت او را به بازیگری توانا در حوزه تئاتر، رادیو، تلویزیون و سینما تبدیل کرده بود. صدای دلنشین و رسا و نیز مهربانی‌اش زبانزد همه بود حتی آنها که فقط تصویرش را دیده بودند. زنده یاد آقالو متولد ۱۳۲۸ شهر قزوین بود. پیش از آغاز کار در سینما در حوزه تئاتر فعالیت داشت. «داد شاه» ساخته حبیب کاوش اولین حضور سینمایی او به شمار می‌آید. بعدها در ۱۰ فیلم دیگر نیز بازی کرد که معروف‌ترین آنها پاتال و آرزوهای کوچک، گاهی به آسمان نگاه کن و یک تکه نان است. آقالو سال گذشته در فیلم «پاداش» ساخته کمال تبریزی بازی کرد که آخرین فعالیت سینمایی اوست. این بازیگر در تلویزیون نیز فعالیت‌های زیادی داشت که از مشهورترین آنها بازی در نقش کاتب سریال «سلطان و شبان» می‌توان اشاره کرد.
کار دیگرش بازی در نقش همشهری‌اش عارف قزوینی در سریال «شهریار» بود. آقالو در آخرین فعالیت تلویزیونی خود در نقش استوار سرمدی در سریال «یک مشت پرعقاب» بازی کرد که به علت بیماری‌اش نیمه‌کاره مانده و پرویز پورحسینی نقش وی را دنبال کرد. حضور در تله‌تئاتر (همه پسران من، بازرس وارد می‌شود، ماه پنهان، پسران طلایی و...) از دغدغه‌های اصلی او بود. ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی، پل، آنتیگونه، خروس، حکایت شهادت‌خوانی قدمشاد و... نیز از معروف‌ترین کارهای مرحوم آقالو روی صحنه تئاتر بود. ده‌ها نمایش رادیویی هم در کارنامه وی ثبت شده، آقالو سال ۵۸ توسط صدرالدین شجره به رادیو دعوت شده بود و این اواخر به علت ناتوانی جسمی تنها در این عرصه فعالیت داشت. بیان و صدای خاص از جمله ویژگی‌های بازیگری آقالو بود. فیزیک و صورت استخوانی این بازیگر را قادر می‌ساخت تا نقش آدم‌های ساده و بی‌پیرایه را به‌خوبی ایفا کند. او چندان اهل حضور در محافل هنری و مصاحبه نبود و ترجیح می‌داد سرگرم کار خود باشد. با این حال معتقد بود بازیگر می‌تواند آموزه‌های کلاسیک را کنار بگذارد و با شیوه خود به ارائه نقش بپردازد. یادش گرامی باد. همه جا و در همه وبلاگ‌ها که سهل است، در تمام خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها و خلاصه در تمامی رسانه‌های خبری، حداقل یک جمله در مورد احمد آقالو پیدا می‌کنید، اما دومین جمله این جمله است که چرا زود‌تر به یادش نیفتادیم، قبل از اینکه خیلی دیر بشود؟!
المیرا حصارکی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید