چهارشنبه, ۴ خرداد, ۱۴۰۱ / 25 May, 2022
مجله ویستا
دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
|
همچنین مشاهده کنید
- لالهاش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
- در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد
- گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او
- هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
- من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
- دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد
- کسی خود جان نبرد از شیوهی چشم فسون سازت
- ابر است و اعتدال هوای خزانی است
- شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید
- سد خانهی دین سوخت به هر رهگذر از تو
- کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
- آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
- چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
- ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
- دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
- این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
- گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند
- از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
- کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد
- نزدیک ما سگان درت جا نمیکنند