شنبه, ۱۱ آذر, ۱۴۰۲ / 2 December, 2023
مجله ویستا
تو خون به کاسهی من کن که غیرتاب ندارد
|
همچنین مشاهده کنید
- دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم
- یار ما بی رحم یاری بوده است
- ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما
- هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
- گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید
- غمزهی او حشر فتنه به هر جا ببرد
- مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم
- پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد
- دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
- از بهر چه در مجلس جانانه نباشم
- از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
- کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
- چه کم میگردد از حشمت بلاگردان نازم کن
- شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
- تو زمن پرس قدر روز وصال
- چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
- به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد
- چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
- بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
- هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم