یکشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۲ / 10 December, 2023
مجله ویستا
من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
|
همچنین مشاهده کنید
- دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
- آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
- دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد
- دوش اندک شکوهای از یار میبایست کرد
- گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار
- دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
- از نظر افتادهی یاریم مدتها شدست
- گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست
- ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
- باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
- پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
- بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ
- بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست
- کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد
- یک همدم و همنفس ندارم
- خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
- راندی ز نظر، چشم بلا دیدهی ما را
- ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
- آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان
- کاری مکن که رخصت آه سحر دهم