بار دوم که به بازار رفتم توانستم داخل شوم. توی لابی گوشهای نشسته بودم که کیارستمی وارد شد. ناگهان دور و برش شلوغ شد. جماعت دورش را گرفتند. نمیدانم چه شد یکی بهش گفت فلانی که آنجا نشسته کارگردان کودک و سرباز است. کیارستمی دور و بریهایش را ول کرد،...