آخرین خبر/خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببَرد بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد دوزخ جور برافروز که من تاقوکم نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند، ح