آخرین خبر/ گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من بازار مست جمال خود کند عالم امر و خلق را برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟ تا نخورد به صدق دل باده خوشگوار من بر تن مرده میدمد چون نفس مسیح جان هر طرفی که میرود بوی گل و بهار من تا شدها