آخرین خبر/ “ابر” میآمد به چشم از دور، اما دود بود آنچه “اشک شوق” دیدی، “گریهٔ بدرود” بود بازار بوسه با لبخند، تیری کارگرتر میشود خنجری خوردم در آغوشت که زهرآلود بود گرچه باید سیب میافتاد روزی از درخت باز هم قدری برای دلبریدن زود بود از جهان غیر از زیان چیزی ندیدم، روزگار آنچه کم میکرد بیش از