خراسان/ در سایه ظهر تابستان، کنار دیوار یک خانه قدیمی، گنجشک کوچکی روی شاخه انجیر نشسته بود. بالهایش از خستگی میلرزید و چشمهایش پر از اضطراب بود. جوجههایش در آشیانه، منتظر صدای مادر و یک دانه تازه بودند. ناگهان صدای سوتی کوتاه آمد. سنگی از سمت تیرکمان پرید و شاخه کناری گنجشک را لرزان