آخرین خبر/ اوقات، تلخ و وضع، خراب و هوا، پس است من تاب قهر یار ندارم بگو بس است بازار رعنا بُتی که آب و گل آفرینشش از چشمهای مبارک و خاکی مقدّس است ای جان بر لب آمده لبهای دوست را آرامتر ببوس که این غنچه نورس است آشفته خاطرش مکن ای پیک و بازگرد حتی مگو که نامه به خطّ فلان کس است زندانی امیدم و