آخرین خبر/مهتاب دوست داشت بخوابد اما خوابش دیر کرده بود. به حیاط رفت. پیشیِ سفید گوشهی حیاط روی علفها نشسته بود. مهتاب نزدیکش شد و گفت: «خوابم دیر کرده!» پیشی خمیازهای کشید و آهسته گفت: «شاید داره توی حوض آبتنی میکنه!» مهتاب گفت: «فکر نمیکنم» چند لحظه بعد پیشی چشمهایش را روی هم گذاشت. خواب او