آخرین خبر/صمد، مردی سادهدل و خوشخنده، هر روز در بازار مینشست و از رهگذران کمک میگرفت. مردم برای شوخی با او، دو سکه جلوش میگذاشتند؛ یکی طلا و یکی نقره. هر بار صمد بیدرنگ سکه نقره را برمیداشت! کمکم همه بازار فهمیدند که سادهلوحی هست که بین طلا و نقره، نقره را انتخاب میکند؛ پس برای خندیدن به س