آخرین خبر/در دل یک نارون لانه دارد جغد پیر مانده بر روی دلش حسرت یک خواب سیر جغد شبها میرود از پی آب و غذا با دو چشم تیزبین لابهلای سبزهها با طلوع آفتاب جغد خوابش میبرد با صدای دارکوب خواب او هم میپرد جغد گیج و خسته است از صدای دارکوب بارها او گفته است میرود یک جای خوب نارون از حرف جغد آه سرد