روزی روزگاری، یکی بود، یکی نبود، یک «مجلّه توفیق»ی بود و یک «گردن شکسته»ای که بعد فهمیدم اسم مستعارش(!) کیومرث صابری است. تومنی صنّار نه، صد دینار، اخلاقش با تو فرق میکرد. طنز مینوشت به این هوا! و آدمها را میخنداند به این اندازه! تو چه جور تشابه اسمییی با او داری که به قول عوامالنّاس، ذرّهای به او نکشیدهای؟ گفت: گفتی آن خدابیامرز، کیها را میخنداند؟ گفتم: «گفتم آدمها را».