مادر پیر، در بازگشت به شهرشان، بیمار میشود. فرزندانش حالا نگران او میشوند. اما برای مادر، دیگر اهمیتی ندارد. او در آرامش از دنیا میرود، و پدر پیر، تنها میماند. نه فریاد میزند، نه از کسی شکایت میکند. فقط، در آخرین صحنهها، کنار پنجره مینشیند، به باد نگاه میکند و میگوید: دیگر همه چیز گذشته است.