جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024


۱۳۹۹/۰۵/۱۶ / /
روز خبرنگار یا روز طنز؟
امیر حسین ذاکری ‪-‬ امروز تقریبا صد وچهار ساله‌ام امیدوارم چشم نخورم. گویند" قافله عمر عجب می‌گذرد" اعتراف می‌کنم قافله عمر گاهی چه بد می‌گذرد گرچه زندگی هدیه ارزشمندی است. امانوئل اشمیت در کتابی از قول پسرک کوچکی که بیماری لاعلاجی دارد می‌نویسد:" زندگی گنج بزرگی بوده که به آدم وام داده‌اند "آری گنج به ما دادند وام دادند من نتوانستم اقساطش را بپردازم این بی‌عرضگی من است. من که صدوچهار سال از عمرم گذشته نمی‌دانم سزاوار چه هستم فعلا که سزاوار عذابم. آدم هرچه پیرتر می‌شود باید قریحه ی ظریفی و روح لطیفی پیدا کند.مثلا دوست دارم دست بر ساز ببرم دست بر بوم نقاشی ببرم.طراحی کنم داستان سرایی کنم کتاب چاپ کنم اما اینها چیزهایی است که مدتهاست از آن محرومم. در سفره ما که فقط مرغ و پلو و جوجه کباب و حتی اشکنه حذف نشد خیلی چیزها حذف شد. نمی‌دانم حال دستم خوب نیست یا حال روحم خوب نیست؟ گاهی حس می‌کنم قلمی که با آن می‌نگارم هم حالش خوب نیست. یا کیبورد کامپیوترم حالش خوب نیست دائم غلط‌های املایی تایپ می‌کند دائم خزعبلات می‌نویسد. دست من نیست کیبوردم یا قلمم و البته روحم مشکل دارد.من با این سن که دروغ نمی‌گویم، یاوه گویی می‌کنم اما دروغ نمی‌گویم. در این سن اعتراف می‌کنم: نوشته‌هایم را از نویسندگان بزرگ الهام گرفته‌ام اما همیشه خودم کوچک ماندم. شاید برای همین سفره‌ام هم کوچک ماند.*دم پیری آدم که پیر می‌شود روحیه لطیف و صافی پیدا می‌کند برعکس پوستش که چروک می‌شود. دم پیری گاهی آدم شجاع هم می‌شود لذا می‌گویم من که عمرم برفناست پس بگذار این دم آخر با شجاعت خصوصا در "روز به اصطلاح خبرنگار" به عنوان نویسنده‌ای صدوچهار ساله عرض کنم:" روز خبرنگاری چیزی جز طنز نیست"! * بخاطر تمام پیامک‌ها ی تبریک روز خبرنگار و حتی ویدیو‌هایی که برایم فرستادند پیام‌های آی- لاو- یو، استیکرهای بوسه و هدایا متشکرم، هرچند این تبریکات درتصور مجنون وار من بود و کسی سراغی از ما نگرفت. اما همین تبریکات تخیلی خودم مثل شب پیروزی آقای روحانی برایم دلفریب شد. *راستی! روزگار صد و چهار ساله‌ام کرد. چون پنجاه و چهار سالگی‌ام را چنان کرده که حس می‌کنم صد و چهار ساله ام. قدمت دار و تاریخ‌دار، شاید عتیقه شده ام!