آفتاب یزد- گروه شبکه: دو روز است که یک تصویر، غم عظیمی را بر دلها نشانده، تصویری از یک پسر14 ساله به نام فرهاد با مشتهای گره خورده که در آغوش پدرش به خواب ابدی فرو رفته است. تصویری که بیشک در دلش حرفهای ناگفته زیادی نهفته است. درد آنجاست که این پدر چند روز قبلتر، پسر بزرگترش یعنی آزاد 17 ساله را به خاک سپرده بود. اما ماجرای مرگ فرهاد و آزاد تلخ است و قابل تامل. شرایط بد زندگیشان یا به عبارتی دیگر فقر، این دو برادر را در سنین کم وادار به شغل سخت و طاقتفرسا کرده بود اما سرما و تودههای زمخت برف آنها را تسلیم مرگ میکند تا اینگونه جان شیرینشان را برای لقمهای نان از دست بدهند. حالا آوازه مرگشان پیچیده و هرکس به زعم خودش برای این دو برادر مرثیه سرایی میکند.روزهای پایانی آذرماه فرهاد و آزاد به همراه تعداد دیگری از همشهریانشان در گردنهها در برف و سرما گیر میافتند. فرهاد، در همان دقایقِ اولیه که سرمای مرگ هجوم میآورد، کتش را درمیآورد و تن برادر هفده سالهاش آزاد میکند اما سرما پر زورتر از این حرفهاست و جان برادرش را میگیرد. فرهاد میرود تا کمک بیاورد اما... جنازه یخ زده برادرش آزاد را پیدا میکنند و به خاک میسپارند. با پیدا کردن آزاد خیلیها امیدوار بودند که فرهاد زنده باشد. اما بعد از سه روز جسد او را هم پیدا میکنند. پدر تن یخ زده پسرش را در آغوش میگیرد و میشود تصویری که دلها را به درد میآورد و این شعر را در ذهن متبادر میکند: «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.»> روایت پدر از مرگ دو پسرشپدر این دو جان باخته و گرفتار در بهمن که هیچ وقت چنین کار سختی را نکرده و چشمان ضعیفی دارد، از طریق جمعآوری کارتونهای آبادی و فروختن آنها امرار معاش کرده و فرزندانش را بزرگ کرده است، اما اکنون با سختتر شدن شرایط، آزاد و فرهاد کولبری را برای ادامه زندگی انتخاب میکنند. به گزارش ایسنا، عثمان خسروی میگوید: «کم نیستند خانوادههایی که اوضاعشان همچون خانواده ما تعریفی ندارد و فرزندانشان قربانی کولبری شدهاند.» وی میگوید: «پسر بزرگم توانایی جسمی ضعیفی داشت و لاغر اندام بوده و به همین دلیل اولین بار بود که برای کولبری راهی کوهستان شده بود، اما پسر کوچکترش «فرهاد» که ۱4 ساله است چند باری بود که راه کار کولبری را در پیش گرفته بود.» عثمان بنا به روایتی که از سایر کول