حکایت یک بازمانده از جنگ 12 روزه؛ جسد 3 عضو خانوادهام با دیانای شناسایی شد
مثل دیگر شبهای پایتخت، هرجا روایتی در جریان بود؛ خانهای میزبان مهمانی بود، خانهای دیگر دورهمی کوچک آخرهفته داشت، و جایی دیگر، کسی تنها در سکوت شب خواب بود. فرقی نمیکرد ساعت چند است و چه کسی در آستانه چه فصلی از زندگیاش، موشکها رسیده بودند پشتِدر تا خاطرات را در همان ساعت قطع کنند؛ آمده بودند برای قلع وقمع.