در سازمان برنامه هم دوستهای من بودند و با آنها تماس داشتم ولی هیچوقت نه آنها پیشنهادی کردند و نه من از آنها درخواستی کرده بودم. اما به شرکت نفت از اول خیلی علاقهمند بودم. هم هویدا و هم نفیسی آنجا بودند و آقای انتظام هم بود که رئیس شرکت نفت بود. انتظام را من خیلی برایش احترام داشتم، خیلی خوب هم من را میشناخت. آنها خیلی علاقهمند بودند گفتند «شما با این کارهایی که کردهاید، اگر بیایید اینجا به درد ما بیشتر میخورید تا آن دستگاههای بسته.» این بود که من و آن دوستم هر دو از ساواک استعفا دادیم. اتفاقا …