در این مذاکراتی هم که مربوط به شرکت نفت بود نه همیشه ولی بیشتر هویدا را هم میدیدم. دوستیمان هم سر جایش بود همچنان. اتفاقا موقعی هم که من استعفا دادم از ساواک و او را هم دیدم، قرار شد برویم در شرکت نفت، ولی همان موقع یک کنفرانسی هم در باندونگ بود و قرار شد که هویدا و من برویم به این کنفرانس؛ بنابراین در آنجا چون همسفر بودیم، از نزدیک بیشتر من اخلاق این مرد را میدیدم آنجا متوجه قدرت خواندن این آدم شدم؛ من فرانسه را نسبتا تند میخوانم، ولی همیشه بهطور متوسط سرعتش یک برابر و نیم من بود. کتابها …