در دهههای اخیر، گفتمان غالب در ایران به شکلی فزاینده بر مدیریت اجرا و عملگرایی استوار بوده است. این رویکرد، درحالیکه در ظاهر به دنبال حل سریع مشکلات است، بهطور ناخودآگاه تصمیمگیریهای کلان و راهبردی را که نیازمند پشتوانه نظری-علمی عمیق و اندیشهورزی راهبردی است، به حاشیه رانده است. در این فرآیند، نه تنها مجریان بهجای اندیشهورزان قرار گرفتهاند، بلکه در بسیاری از موارد تصمیمات اساسی و بنیادین نیز برای جلب رضایت اجراییون تعدیل شدهاند.