شوهر مرحومم ناصرالدینشاه آروزهای زیادی داشت، دلش میخواست یک قرن زندگی کند و میگفت: «روزی که جشن صدسالگی خودم را گرفتم به هر کدام از شما از سکههای بزرگ ذوالقرنین خواهم داد.» تا سه ماه بعد از مرگ شاه ما در اندرون بودیم. مظفرالدینشاه روی خوش به ما نشان نمیداد حتی عقیده داشت که بعضی از زنها در توطئه [قتل]شاه دست داشتهاند. وی کمکم عذر همه خانمها را خواست و گفت: «اسباب و اثاث خود را برداشته پیش خانوادههایتان بروید.» من سه ماه و سه روز پس از مرگ شاه اثاثیه خود را جمع کردم و به خانهای که در گلوبندک داشتم و شاه آن را به من بخشیده بود نقلمکان نمودم.