از ماجرای شوخی کسایی با شهناز، تا سفر سایه به اصفهان
یه بار کسایی تو جمع ما بود و دفعه اولی بود که این بازی رو میدید. یک نگاه کرد به بازی (نگاه عقابوار استاد کسایی را تقلید میکند) و دفعه دوم گفت: مـن یـه موضوع تعیین میکنم بعد هم گفت: پستون گاو ما گفتیم: آخه چی بگیم درباره پستون گاو گفت: به جای همه تون من میگم یه کسی رفت بیرون و اومد و گفت: من کی هستم؟ آقای عظیمی به جان شما کسایی به اندازه سی چهل نفر، اوصافی از پستون گاو گفت که به عقل هیچکس نمیرسید، مگه میشه آنقدر آدم باهوش باشه، با چه طنز قوی! من هاج و واج موندم که این چه تخیلیه که این آدم داره، …