من هیچ وجدانی ندارم! نام وجدان من آدولف هیتلر است/من هیچ نگرانی بورژوایی ندارم!
گورینگ تصویر میکرد چگونه جوانان او از طریق مسیری زیر زمینی از کاخ ریاست جمهوری به پارلمان رایش رسیده بودند، چگونه چند دقیقهای بیشتر وقت نداشتهاند و کم مانده بود که گیر بیفتند. او تأسف میخورد که همه اتاقها نسوخته بودند. اینکه آنها با این عجله کار دیگری از دستشان ساخته نبوده است گورینگ که این کلام بزرگ را بیان میکرد، گزارش را با این جملهٔ به راستی پُرمعنا به پایان برد: من هیچ وجدانی ندارم! نام وجدان من آدولف هیتلر است.