خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت نه: منافقین شعار میدادند، جماران گل باران قطب زاده تیرباران/ فشارهای زیادی برای آزاد کردن قطب زاده وجود داشت/ برای بازجویی از قطب زاده نقشه میکشیدیم
من مستقیم وارد قضایای قطب زاده نشدم، فقط در برخی از جاها نقش آفرینی میکردم؛ چون تازه وارد ستاد شده بودم، مثلا به بازجوها هم کمک میکردم. در برخورد با آقای قطب زاده آدم نحیفی به نظر میآمدم، یک آدم ۶۰،۵۰ کیلویی بودم. کار من این بود که با برخوردهای روانی قطب زاده را به سمت اعتراف سوق بدهم. برای اینکار نقشهای کشیدیم در زندان یکی از بچهها نقش فرد نفوذی را داشت و سعی میکرد خودش را به قطب زاده نزدیک کند و از او اطلاعات بگیرد تا مثلا این اطلاعات را برای کمک و تکیه کند، و به او به بیرون زندان ببرد.