وقتی نان به کف بسیار کثیف واگن خالی میشد زندانیان مثل سگی گرسنه که به سوی استخوان هجوم برد به سوی نان حمله میکردند. وقتی به شهر بزرگی میرسیدیم ما را به اتومبیلهای نعش کش بار میکردند و به زندان عمومی آن شهر میبردند. اولیای امور آگاه بودند که زندانی نباید مفت و مجانی تلف بشود. در واقع برای این که در آن واگنهای جهنمی نمیریم چند روز به ما به اصطلاح استراحت میدادند، که بهر روی بهتر از واگن بود و باز ما را در اتومبیلهای معروف میچپاندند و به ایستگاه راه آهن میبردند تا با واگنهای مرگبار به طرف شمال …