روایتی دردناک؛ «برای نجات دخترانم به سربازان گفتم به من تجاوز کنند»
مریم (نام مستعار) از خانهاش در «دارالسلام» فرار کرده بود تا در کنار برادرش پناه بگیرد. اکنون او در یک دکه فروش چای کار میکند. اما در اوایل جنگ، بهگفته خودش، دو مرد مسلح وارد خانهاش شدند و قصد داشتند به دخترانش تجاوز کنند - یکی ۱۷ ساله و دیگری ۱۰ ساله بود. او گفت: «به دخترانم گفتم پشت سر من بایستند و به نیروهای پشتیبانی سریع هم گفتم: «اگر میخواهید به کسی تجاوز کنید، آن فرد باید من باشم.»