یادداشتهای اسدالله علم: صبح سواری رفتم، هوا ابر و سرد بود و من هم سردتر از هوا، چون تنها بودم. با وصف این دو ساعتی اسب تاختم. بد نبود. سر ناهار رفتم، بعد از ظهر در منزل کار کردم. سر شام هم رفتم. مطلب مهمی نبود. نقشه پلاژ دانشگاهها را نزدیک بندر پهلوی به عرض رساندم، تصویب فرمودند که زمین لازم داده شود