کاظم قلمچی{مدیر موسسه قلمچی} توده ای و از بچه های فنی بود که بازجویی اش کردیم/ شب ها متهم داری می کردیم، صبح ها در مدرسه درس می دادیم/آدمی که تشکیلاتی نباشد، دلیلی ندارد اسم الکی بگوید/حقوق نمی گرفتیم و عصر عصر اینجور رفتار ها بود
من در آموزش و پرورش تدریس میکردم، در نازی آباد درس میدادم. مدتی مقر ما در ریاست جمهوری چهار راه پاستور بود. شب تا صبح متهم داری میکردم. ساعت سه میخوابیدم ساعت پنج و نیم بیدار میشدم و ساعت هشت سر کلاس بودم. با اتوبوس میرفتم و در اتوبوس ایستاده میخوابیدم بازار دوم آخرین ایستگاه بود و یک نفر تکانم میداد و میگفت بیدار شو رسیدیم، ولی حتی سر سوزنی احساس خستگی، استرس و فشار روانی نداشتم. همگی احساس رضایت درونی داشتیم و فکر میکردیم داریم کاری را میکنیم که به نفع ایده و اعتقادمان است.