گداهای ترکمن و روس دستهای چرکین خود را به طرف مردم دراز میکردند و با ناله و التماس از عابرین چیزی میخواستند جماعت، امّا توجّهشان به ما بود آنان در اطراف خیابان ایستاده بودند و به ما نگاه میکردند بعضی از زنان به حال ما گریه میکردند دو نفر از پیرزنان به ما تکه نانی دادند برای من این سؤال پیش آمد که ما که از این پیرزنها چیزی نخواسته بودیم چرانان را به عوض گدایان به ما میدهند؟ در آن هنگام چیزی دستگیرم نشد، اما بعدها فهمیدم که این پیرزنان از سرنوشت و آینده ما با خبر بودند